مامان و بابام قبولش ندارن
سلام دوستان
من نمی دونم چه جوری خونواده ام رو راضی کنم
من و آقایی به هم خیلی علاقه داریم و تصمیم جدی واسه ازدواح با هم گرفتیم این موضوع از طرف ایشون توی خونواده خودشون و از طرف من توی خونواده من مطرح شده اما متاسفانه پدر و مادر من ایشون رو حتی قبول نمی کنن که مادرش به خونه ما تلفن بزنه و قرار خواستگاری بزاره دلیلشون هم اینه که چون ازاول اومده به خودت گفته ما این داماد رو قبول نداریم
دارم مثل شمع می سوزم توی 2 ماه ده کیلو وزن کم کردم از بس غصه خوردم
شرایط این آقا رو هم مناسب نمی دونن از نظر سطح خانوادگی هم یکمی ازما پایین تر هستن و میزان تحصیلاتش هم از من پایین تره من دانشجوی لیسانس هستم و اون آقا تازه تصمیم گرفته بره دیپلم بگیره
مامان من می گه جنازه ات رو هم روی دوش این پسره نمی زارم
در صورتی که اصلا هنوز اون رو ندیدن و نمی شناسنش
امروز اینقدر اعصابم خورد بود که زدم گوشی دوستم رو شکستم وبعدش هم دعوامون شد
من چه جوری خونواده ام رو راضی کنم و بهشون بفهمونم که اون رو دوست دارم و می خوام باهاش زندگی کنم
چه جوری بهشون بفهمون که این تفاوتی که بین ما وحود داره زیاد مهم نیست واقعا هم مهم نیست
با اینکه دارن خورد شدن من رو می بینن فقط بهم می گن که اگه شده من رو بکشن احازه نمی دن اون آقا با من ازدواج کنه
RE: مامان و بابام قبولش ندارن
سلام خانومی
عزیزم ما هممون روزی که اومدیم تو تالار حال تورو داشتیم ولی وقتی سر گذشت دوستای دیگرو خوندیم یکم آروم شدیم به نظر من شما اگه اعتقادات و افکار خانوادتو می دونستی از اول باید از طریق خانواده ی پسر قضیه رو مطرح می کردی شاید اینجوری به دید یه خواستگار بهش نگاه می کردند نه دوست شما چون هنوز برای خیلی لز خانواده ها قضیه آشنایی قبل ازدواج جا نیفتاده
شغل این آقا چیه؟ سطح خانوادگیتون چقدر با هم فرق می کنه ؟
اگه ایشون شغل مناسبی داشته باشنند و حداقل بتونن از نظر مالی زندگی آینده ی شما را تضمین کنن باز می شه روی تحصیلات خط کشید ولی اگه نه تحصیلات باشه نه پشتوانه ی مالی اون موقع باید یکمی به خانوادتون حق بدین تازه این در شرایطیه که ما تحصیلات و در نظر نگرفتیم که شاید این خودش بعدا مشکل زا بشه چون شاید بعد از تموم شدن درستون و وارد شدن تو جامعه ی کارو درآمدو محیط های فرهنگی نظرتون عوض بشه اون مقع دیگه نمی تونین به شوهرتون سرکوفت بزنین
RE: مامان و بابام قبولش ندارن
دوست عزیز مامان و بابای من نمی دونن که ما با هم دوستیم
پدر و مادر من فکر می کنن که من و ایشون از طریق خواهرش با هم آشنا شدیم و فکر می کنن که این خواستگاری از طریق خواهرش انجام شده
میزان سطح تفاوت بین دو خانواده زیاد نیست اونها یکمی از ما پایین ترن البته از نظر مالی
میزان تحصیلاتش هم واسه من زیاد مهم نیست چون خودم هم زیاد به درس اهمیت نمی دم الان هم دارم با زور درس می خونم چون بابام اجازه نمی ده درس رو ول کنم
بامزه اس که از یه طرف هم موقعی که دانشگاه قبول شده بود تا چند روز اجازه نمی داد که برم دانشگاه می گفت دانشگاه پسر داره پسرای این دوره زمونه هم پررو هستن.
متاسفانه شغل درست و حسابی هم نداره که بخوام به این قضیه دلخوش کنم
نظر هردومون این بود که فعلا نامزد کنیم تا ایشون خدمتش تموم بشه و انشاالله بعد از عید بره دنبال یه کار خوب و تابستان سال دیگه عقد کنیم
من دوست دارم برم سرکار و برم توی جامعه ولی بیشتر ترجیح می دم توی خونه بشینم و بچمو بزرگ کنم دوست دارم یه مادر و همسر نمونه باشم تا یه فرد اجتماعی نمونه .
مشکل اصلی مامان و بابای من سنش هست چون با هم هم سن هستیم (هر دو مون 20 سالمونه) می گن باید سن پسر چند سال بیشتر باشه
البته توی این مورد بهشون حق میدم چون به نظر خودم هم هنوز به اون بلوغ اجتماعی برای تشکیل زندگی نرسیده ولی توی این مدتی که من با ایشون بودم خیلی نسبت به روزای اول جا افتاده تر شده و دنبال کاره و افتاده دنبال ساخت خونه .
مشکلاتی که این آقا داره غیر قابل حل نیست فقط یکم خونواده من سخت گیرن