آيا توقع من بيجاست كه ميگم زن و شوهر بايد "باهم"تو مهمونيا و مسافرتها باشن؟!
سلام دوستان
اميدوارم اين تاپيكم مثه بقيه تاپيكام با كم لطفى مواجه نشه و كسى پيدا شه كه كمكم كنه...
ما ٤ ساله نامزديم،٢١ و ٢٣ساله ايم.
از انواع مشكلات و بدبختيها هم كشيديم تو زندگيمون،
جدا از همه مشكلاتى كه خيلياش حل شد و خيلياش هضم شد و خيليام اضافه شده،يه چيزى هست تو اين ٤سال منو شوهرم حداقل ماهى يه بار درگيرشيم.
شوهرم ادم ازادى طلبه و به شدت اهل رفيقه(نه كه بگم با همه گرم ميگيره و روابط اجتماعيه خوبى داره،برعكس فقط با چن تا دوست و البته خونوادش خيلى خوشه،كه فك ميكنم دليلش كشيدن قليون تو اين جمعاست.برعكس خونواده من ازين چيزا متنفرن،منم همين كه شوهرم مياد و ميره راضيم و انتظار ازين بيشتر ندارم).اما شوهرم...
خونوادش خيلى راحت ترياك ميكشن تو جمعاشون،و من واقعا نميتونم و نميخوام كنار بيام با اين كارشون.
قبلا جلو من رعايت ميكردن اما تو اخرين دور همى جلو من طبيعى كردن و ...من هم ناراحتيمو گفتم اما متاسفانه شوهرم و عموش ناراحت شدن ازم و بقيه هم به كارشون ادامه دادن.
حالا چيزى كه هست:
من ميگم وقتى ما عروسى دعوتيم،يا قراره با خونواده يكيمون بريم سفر،يا هردو باهم تصميم ميگيريم و ميريم،يا لزومى نداره تنها يكيمون بره.(مگر بعضى حاها:مثلا جايى هست كه عروسيه يه فاميل نزديكه،كه يكيمون نميتونه بياد،خب اشكالى نداره تنها بره يكيمون.يا وقتى شام و ناهار خونه يه فاميل درجه يك دعوتيم و يكيمون نميتونه بره.ياخونه خواهر و برادر هم هرازگاهى گذر ادم ميوفته و ميرى،يا خونه پدرومادرت...)
البته من از هميناشم خوشم نميومد،ولى خب به خاطر شوهرم كوتاه اومدم ميگم بذا راحت باشه
حالا تو خونواده شوهرم خيلى جالب مردا بدون زنشون همه جا حضور دارن،من تا حالا نديدم كسى(به جز پدرشوهرم و شوهر خواهرشوهرم)زنشو ادم حساب كنه .مثلا الان عموش و دايى ش و خونواده خود همسرم دارن ميرن شيراز،من به خاطر همون جريان اعتياد دوس ندارم برم .ميگم نه بيا ما نريم.ميگه خب تو نيا من ميرم!!!
يا اون سال رفتيم شمال،زن دايى شوهرم گفت ما نميايم،بعد شوهرش تنها اومد!! يا دايى هاى ديگه ش،هميشه بدون زن ميان مسافرت با ما،يا مهمونى يا...
من بد ميگم؟! اگه جو مجرديه يه چيزى،نه كه جايى همه با خونوادشونن ويكى تنها بره! (كلا زياد پاي بند زن نيست،مثلا هنوزم دوستاشو مياره خونه شون ميخوابن باهم،)
اينم بگم خودمم تنها جايى نميرم،مثلا خونوادم هرجا ميرن و شوهرم نمياد،متم ميمونم پيشش و نميرم.مگه اينكه جمع زنونه باشه.يا توك پا بريم و بيايم،نه كه مهمونى و عروسى
واينكه من ادمى نيستم كه جايى باهاش نرم،همه حا ميرم باهاش مگر معدود جاها(كه از همونام شوهرم دل نميكنه و بايد بره)
(از وقتيم اين اعتيادو ديدم دلم ميخواد رابطمون باهاشون كمتر شه،حداقل بشه مثه رابطمون با خونواده من،كه شورش درنيومده)
الان ٤ساله ما سر اين جريان دعوا ميكنيم،اون ميگه تو توقعت بيجاست منم ميگم تو خيلى بى بند و بارى.حق با كيه؟!