نمیدونم چرا دارم زندگی میکنم
نمیدونم چه طوری بگم گرچند تو همدردی هم چون به خوبی نتونستم شرایطم رو به دیگران به خوبی تفهیم کنم که تا الان ده ها پست مختلف از وسواس در خرید,کم حرفی,نداشتن دوست صمیمی تا مشکل بیماریم و چندین پست مختلف که تو هیچکدومش به نتیجه ی رضایت بخش نرسیدم در واقع اصلا نمیدونم چرا دارم با دیگران زندگی میکنم اصلا تو هیچ چیزی خودم رو قبول ندارم یادمه از بچگی از قبل قبول کرده بودم که من زشتم یا من چهره ی بدی دارم و من نادانم و یا اینکه از بچگی همه به هم زور میگفتن نمیدونم چرا ولی با هیچکسی از همکلاسیانم گرفته تا دکترم و افرادی (که چندین بار میبینمشون ولی به هیچ وجه باهاشون صمیمی نمیشم) و در واقع با هیچکس نمیتونم دو کلمه حرف مفید بزنم کارم فقط اینه سلام علیک کردن و خداحافظ و اینکه از روزی که به یاد دارم همیشه ی خدا ناراحت بودم از بیماریم گرفته تا بی عرضه بودنم تا نتونستن صحبت خوب با دیگران و غصه های مختلف دیگه اصن نمیدونم واسه چی دارم زندگی میکنم