سلام...من 20 سالمه و نامزدم 23 سالشه..قبل از عقد 1 سال باهم دوست بویم...شوهرم خیلی شکاکه...همیشه فک میکنه من با کس دیگه ای رابطه دارم..فک میکنه بهش خیانت میکنم..چطوری کاری کنم بهم اعتماد کنه؟نمیخوام بی اعتمادی و شک تو زندگیمون باشه...
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام...من 20 سالمه و نامزدم 23 سالشه..قبل از عقد 1 سال باهم دوست بویم...شوهرم خیلی شکاکه...همیشه فک میکنه من با کس دیگه ای رابطه دارم..فک میکنه بهش خیانت میکنم..چطوری کاری کنم بهم اعتماد کنه؟نمیخوام بی اعتمادی و شک تو زندگیمون باشه...
سلام عزیزم به همدردی خوش اومدی
ببین عزیزم باید کامل توضیح بدی که داستان چیه تا بچه ها بتونن راهنماییت کنن
تو دوران دوستی تا ه حد باهم راحت بودید؟
از رابطه قبلی شما با پسر اگه بوده خبر داشته؟
شما غیر از حقیقت چیزی به ایشون گفتی که حقیقت رو متوجه شده؟
- - - Updated - - -
قبل از عقد هم ایشون شکاک بودن؟
سلام...آره قبل از ازدواج یه دوستی داشته که تو هنون اول بهش گفتم.اونم گفت منم باکسی بودم واین موضوع برام اهمیت نداره..ولی الان که ۶ ماه از عقدمون میگذره میبینم که هنوز بهش فک میکنه..واسه همینم بهم شک داره..مثلا تو خونه نشستم یهو اس میده همین الان از خونتون بهم زنگ بزن مطمئن شم خونه ای..هر کاری که میگه انجام میدم...ولی فایده نداره..چیکار کنم بهم اعتماد کنه؟من جز حقیقت چیزی بهش نگفتم تا خالا..قبل از عقد هم آره شکاک بود..ولی به مرور زمان بهتر شده بود..
خوب طبیعیه که الان بهت شک داشته باشه..اکثر دوستی هایی که منجر به ازدواج میشن بعد از مدتی نسبت بهم بد دل و مشکوک میشن بخصوص شما که به همسرت لو دادی که قبلا با
دیگه رابطه داشتی...علت این شکاک شدن هم تعهدیه بین شما و همسرت اتفاق افتاده شاید اگر باهم ازدواج نمیکردید و متعهد نمیشدید اینقدر حساس نمیشد..
شما باید از راه های مختلف اعتمادش رو جلب کنی مثلا بدون اطلاعش جایی نری..اگر بازخواستت کرد محترمانه جوابش رو بدی..تا حد امکان در دسترس باش و سعی کن برنامه های
دو نفرتون بیشتر باشه ..خلاصه الان اولشه یکم که زمان بگذره اعتمادش کم کم بیشتر میشه
سلام عزیزم
این یه خصوصیتیه که اکثرا مردا کم و بیش باهاش دست به گریبانن یادمه وقتی برای ازدواج رفتم پیش مشاور بهم گفت احتیاجی نیست که همه رازاتو به شوهرت بگی
من و شوهرم ازدواج سنتی داشتیم و خانواده شوهرم خیلی مذهبی بودند و من معمولی
به خاطر وضعیت تحصیلیم مجبورم هفته ای یکبار برم یه شهر دیگه شوهرم در این مورد حساس بود یه بار با خودم بردمش از اتوبوس پیاده شدن تا نشون دادن خوابگاه و خود شهر تا خیالش راحت شد دیدم خیلی در مورد محیط کارم میپرسه چند بار که اومده بود دنبالم الکی گفتم کارم طول میکشه شما بیا بشین تا کارم تموم شه نشست همکارام و ارباب رجوع رو دید خیالش راحت شد همیشه موبایلم در دسترس هست حتی خودم میدم دستش بازی کنه
منم می تونستم بگم شوهرم شکاکه اما همش به خودم میگم اینقدر براش مهمم که این طوره اگه کسی واست عزیز نباشه بود و نبودش واست فرقی نداره
عزیزم خوشبختی باید تو نگاه آدما باشه اگه هی تو ذهنت بگی بهم شک داره ازش بدت میاد بیخیال باش
به نظرم فقط به خواسته هاش اهمیت بده و قبل از اینکه خودش بخواد مثلا بزنگی بهش ، خودت بز ن و هم احوالپرسی میکنی هم اینکه علاقه و اعتماد بیشتری بوجود میا، دوره زمونه ی بدی شده هم مردا امکان لغزش دارن هم خانوما ، ایشونم میخواد مطمئن شه ازت ، به چشم با غیرت بودن بهش نگاه کن نه شکاک هرجا میخوای بری اس بده بهش که مطلع باشه ، لباس پوشیدنت با سلیقه دوتاتون باشه ،حجاب هم همینطور
سلام ati نامزد منم همینجوری بود اوایل خیلی باهاش بحث میکردم که تو شکاکی به هیچکس اعتماد نداری به همه بدبینی ولی به مرور زمان یاد گرفتم که چجوری باهاش رفتار کنم هرجا میرم بهش میگم و معمولا کارامو میذارم وقتی خودش بتونه بیاد انجام بدم اونم نسبت به قبل خیلی بهتر شده
تایپیک تاریخ گذشتس دوست عزیز