-
راهنمایی برای جدایی
سلام به همگی
ما 9ماهه که عقد کردیم و 9ماهم دوران آشنایی داشتیم. اما از بعد عقد مشکلات شروع شد. همسرم تابه حال حداقل 4بار حرف از طلاق زده.تا اینکه هفته پیش رفتیم دادگاه اونجا جلو قاضی گفت که حرفی نداره وحق وحقوقمم میده ولی روز بعدش پشیمون شد.فوق العاده رو هرچی حساسیت داره.همش منو میخواد کنترل کنه.زندگی و خیلی سخت کرده. پیش مشاورم رفتیم گفته که باید طلاق بگیرین.همه حرمتا وارزشها بینموناز بین رفته.هیچی نمونده.مشاوره میگفت که پارانوئید داره و از درمانشم امتنا کرد.لطفا منو راهنمایی کنین.:54:
-
سلام...
فقط پیش یک مشاور رفتید؟؟ به نظرم بهتره مشاورتون رو عوض کنید و با یک مشاوره دیگه هم مشورت کنید..
چهشرایطی پیش میاد که بعد همسرتون میگه باید طلاق بگیریم...میشه چندتا مثال بزنی درباره شکاک بودنش؟
-
مثلا یک کتاب بیخودی رو که جز چرت و پرت چیزی نداشت دادم کتابخونه. ناراحت شد که من اونو قبول داشتم.ولی جز مزخرفات چیزی نداشت.
مورد دیگه اینکهچندوقت دعوایی بودیم نمیزاشت من برم خونمون و گوشیمو گرفته بود دو هفته.بعد که برادرم بهم زنگ زد اومد منو گذاشت خونه و دم در داد زد که میام فردا میبرم طلاقش میدم. و همین چیزا.
الان که ما توعقدیم رو هر چیزی به من شک میکنه و زود حرف از طلاق میزنه و حق هیچ کاری به من نمیده . میخواد تموم 24ساعت در اختیارش باشم.
دست بزنم که داره .یک بار که مسافرت بودیم و از خانوادش دور بود بهونه میگرفت و منو برا هر چیزی اذیت میکرد تا اینکه تو بحث منم گفتم باید بری خونه پلو مامانت و مشتی به صورتم زد و گردنم و آنقد فشار داد که تا دوهفته رد انگشتاش بود.تو ماشین بودیم.
چند بار دیگه ام شده.دوبارام که جلو مادرش بود و اون جلوشو گرفت.
باز الان از طلاق پشیمون شده آخه من چطور اعتماد کنم یک عمر؟ از کجا معلوم یه روز منو از خونه بیروننندازه؟
- - - Updated - - -
مثلا یک کتاب بیخودی رو که جز چرت و پرت چیزی نداشت دادم کتابخونه. ناراحت شد که من اونو قبول داشتم.ولی جز مزخرفات چیزی نداشت.
مورد دیگه اینکهچندوقت دعوایی بودیم نمیزاشت من برم خونمون و گوشیمو گرفته بود دو هفته.بعد که برادرم بهم زنگ زد اومد منو گذاشت خونه و دم در داد زد که میام فردا میبرم طلاقش میدم. و همین چیزا.
الان که ما توعقدیم رو هر چیزی به من شک میکنه و زود حرف از طلاق میزنه و حق هیچ کاری به من نمیده . میخواد تموم 24ساعت در اختیارش باشم.
دست بزنم که داره .یک بار که مسافرت بودیم و از خانوادش دور بود بهونه میگرفت و منو برا هر چیزی اذیت میکرد تا اینکه تو بحث منم گفتم باید بری خونه پلو مامانت و مشتی به صورتم زد و گردنم و آنقد فشار داد که تا دوهفته رد انگشتاش بود.تو ماشین بودیم.
چند بار دیگه ام شده.دوبارام که جلو مادرش بود و اون جلوشو گرفت.
باز الان از طلاق پشیمون شده آخه من چطور اعتماد کنم یک عمر؟ از کجا معلوم یه روز منو از خونه بیروننندازه؟
-
تابحال با خانوادت صحبت کردی؟ دست بزن داشتن اونم تو دوران عقد بعدها تو زندگی مشترک خیلی مشکلات دیگه به همراه میاره...
تو اون نه ماه دوران آشناییتون هم متوجه این رفتارها شده بودید؟
چرا مشاورتون از درمان همسرتون امتناع کرد؟ همسرتون چند سالشونه..
ببخشید زیاد سوال پرسیدم:47:
-
بله . پیش چندتا مشاور رفتیم.
چون گفت نمیتونه درمانش کنه. گفت باید پیش روانپزشک بره دارو مصرف کنه.
همسرم 29 و من 28 سالمه.
منم از همین دست بزن و این حرف طلاقه که میترسم از زندگی. چون اینا تو زندگی مشترک شدیدتر میشه.
-
اگر وضعیت همسرت تا حدی حاد هست که باید دارو مصرف کنه و تحت نظر روانپزشک باشه بیشتر احتیاط کن.. شاید همین الانشم داره دارو مصرف میکنه و تو خبر نداری عزیزم..
تا حالا بهش گفتی که باهم بریم پیش روانپزشک؟
همسرت واکنشی نسبت به این موضوع داره؟
-
با مشاور که نه مشکل نداره بریم . دارو خوردنشم فکر کنم خودشم بدونه باید بخوره.
ولی روانپزشک و تا حالا نگفتم.
نمیدونم خیلی کلافه ام.
-
اگر همسرت با مشاوره رفتن مشکلی نداره جلسات مشاوره رو ادامه بده ولی حتما با یک روانپزشک خوب هم مشورت کن بالاخره تستی آزمایشی چیزی ازش میگیره که بفهمه مشکل داره یا
نه...بنظرم اول پیگیر این قضیه باش چون اگر خدای ناکرده همسرت مشکل روانی داشته باشه واقعا مشکل ساز میشه واست..