راضی کردن خانواده برای رفتن به خواستگاری

سلام دوستان
من چند وقت پیش حالم خیلی بد بود به حدی که داشتم دیوونه می شدم یه تاپیک هم زدم توی سایت در مورد حالم و وضع حالم ک اگه بگردید توی سایت پیداش می کنید.

نمی دونم چجوری بگم من چند وقت پیش با یه دختر اشنا شدم خیلی باهاش صمیمی شدم و تقریبا می شه گفت افسردگیم و حال بدم عوض شد ( قبلا فقط منتظر مرگ بودم) کلی باهاش بیرون رفتم و خاطرات خوشی باهاش داشتم دوباره روحیم خوب شد جوری که خودمم باورم نمی شد بودن یه دختر توی زندگیم اینجوری زندگیم رو تغییر بده اخه قبلا از هیچ چیز توی زندگیم لذت نمی بردم.. خلاصه من تصمیم گرفتم با این دختر ازدواج کنم و مسعله رو با خانوادم در میون گذاشتم ک متاسفانه مخالفت کردن ک سنت کمه و هنوز دانشجو هستی و ماهم اون دختر رو نمی شناسیم و اگرم قرار باشه ازدواج کنی باید همون دختری ک ما می گیم رو بگیری ( 21 سالمه چند وقت دیگه 22 ساله می شه . ترم اخرر) کلی اسرار کردم و اونا مخالفت کردن و حتی مادربزرگمم فرستادم ک باهاشون حرف بزنه ایندفعه مادرم موافق بود ولی پدرم مخالف. منم حرفم این بود بریم خواستگاری تا رابطمون زیر نظر خانواده باشه تا درسم تموم بشه و یه کار خوب پیدا کنم ولی همش با مخالفت مواجه شدم..
دیگه نمی دونم چیکار کنم دیگه نمی خوام به گذشته خودم بر گردم گذشته ای پر از گریه و التماس کردن خدا ک از دنیا ببرم دیگه نمی خوام مثل قبل حالم بد بشه و اون افسردگی لعنتی به سراغم بیاد...
می خوام واسه اخرین بار برم با خانوادم حرف بزنم و اگه نیاز باشه به پاشون بیفتم ک باهام بیان خواستگاری و امدم از شما خواهش کنم ک بگین چی بگم که راضی بشن و یه راه حل جلوی پام بزارید چون اگه ایندفعه قبول نکنن قصد خودکشی دارم و مرگ رو به اون حالتی ک در گذشته داشتم رو ترجیح می دم اگر راه حلی به ذهنتون می رسه بهم بگید اگرم نه خواهشا نصیحت نکنید و نگید رابطه رو قطع کن چون به هیچ وجه نمی تونم و نمی خوام.. اگر راه حل بلد نیستید آسان ترین روش خودکشی رو بگید بجای هر چیز دیگه ای...
می دونم الان دارید می گید خودکشی کار ادمای ضعیفه ولی من دیگه نمی تونم و نمی خوام اون حالات قبل به سراغم بیاد وقتی با یه دختر اینقدر احساس خوشبختی و شادی می کنم نیازی نیست بی خیال بشم..
امروز دوشنبه 7 مهر هست تا اخر هفته به خانوادم دوباره می گم اگر قبول کردن ک هیچ اگر نکردن همین جا می گم چجوری قراره خودکشی کنم اگرم خواستید ادرس می دم واسه مراسم بیایید
منتظر پیشنهاد هاتون هستم

اگه پس فردا با اون خانم به مشکل خوردی و دعواتون شد میخوای چیکار کنی؟ خودکشی؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Maah

اگه پس فردا با اون خانم به مشکل خوردی و دعواتون شد میخوای چیکار کنی؟ خودکشی؟

---

فکر کنم توی زندگی همه دعوا و مشکل هست ولی با شناختی ک من از این خانم پیدا کردم می دونم اتفاقی خاصی نمی یفته و خیلی راحت می تونیم همدیگه رو درک کنیم...
خواهشا اگه راه حلی دارید واسه راضی کردن خانوادم بگید من قبلا به همه اینایی که شما می گید و می خواهید بگید فکر کردم و تصمیمم قطعی هست.. به قول یکی حتی اگه سنگ از اسمون بباره...
ادم خیلی راحت نمی تونه از جونش بگذره و بگه خودکشی می کنم پس بدونید ک حتما به جایی رسیده ک می گه
مرسی

سلام
دوست عزیز اشنایی با اون خانوم رو دلیل افسرده نبودنت میدونی و اون خانوم داروی ضد افسردگی شما باشن در حالیکه این تصورت اشتباهه و یکی از باورهای غلط در مورد ازدواج اینه که فکر کنی با ازدواج با کسی از افسردگی و اختلال های روانی دور بشی.در صورتیکه شرایط باید در حالت کلی طوری باشه که شما بتونی ازدواج کنی و برای ازدواج کردن دلایل زیادی داشته باشی و زندگی همین چند روز خوبی که با این خانوم داشتی نخواهد بود و مسائل و مشکلات وارد زندگی میشن و باید خلا زندگی و افسردگیتو خودت حل کنی.تنها خودت باید از پس مشکلت بربیای. منم هم سن توام و کاملا درکت میکنم و تو شرایط تو بودم اما ممکنه الان اینطور باشی و زندگیو فقط تو ازدواج با این خانوم ببینی.ممکنه اگه حتی با ایشون ازدواج نکنی و زمان بگذره زندگیت به اوضاع خوبی برگرده. صبر و تلاش برای داشتن حال خوب حالی که از درونت نشات بگیره خیلی خوبه.
در هر صورت برات ارزوی موفقیت و پیروزی دارم دوست عزیزم

دوست عزیز عجول نباش
بزرگترین مشکلت اینه که صبر نداری

ازدواج کردن که یک شبه نیست
اونایی که سریع ازدواج میکنن همه شرایطشون جوره
تو فقط اخر داستان رو میبینی اونا کلی زحمت کشیدن ،درسو تموم کردن، کار پیدا کردن ،سرمایه جمع کردن و ....

اتفاقا سنت خیلی هم خوبه و معلومه نیاز به ازدواج داری

درستم که داره تموم میشه و اون موقع کسی نمیگه درست مونده،یکم دیگه هم صبر کن

سعی کن توی این چند ماه اولا این دختر رو خوب بشناسی
ثانیا شرایط ازدواجو محیا کنی (مهمترین شرط پول و سرمایه است که بواسطه کار بدست میاد)
اگه شغل مناسب داشته باشی همه چی حله

همینطوری که نمیشه دستاتو بذاری تو جیبت و بری خواستگاری ، پدر مادر اون دختره اینطوری سریع ردت میکنن ، از من گفتن

چند وقته که با اون خانم آشنا شدید؟؟ بجز خاطرهای خوبی که باهم دارید و وابستگی چه ویژگی تو اون خانم دیدید که میتونید خانوادتون رو راضی کنید؟

سلام مگه نمیگی ترم آخری؟ منتظر باشید تا درست تموم شه و یه کاری دست و پا کنی ، تو این اوضاع بری خواستگاری اون خانوم حتما پدرش مخالفت میکنه ، در ثانی اگه دوست دارین همو یه کم منتظر باشین تا شرایط محیا شه.بازم میگم کار خیلی فاکتور مهمیه .

سلام.سعی کنید با خونوادتون منطقی حرف بزنید بگید چقدر براتون مهم هست اون دختر و نشون بدین چقدر تصمیمتون برا ازدواج جدیه و پاش وایسادین و بگید نمیخواین بدونه رضایتو اطلاع خونوادتون ارتباطی باشه.اگه راضی نشدن یکی دوروز برید خونه مادربزرگتون بمونید.از مادرتونم بخواین با پدرتون صحبت کنن.جونتونم باارزشتر بدونید.اینکه شما نمی خواین به شرایطه گذشته برگردین و فقط به این دختر بستگی داره نشون میده هنوز مشکلتون با گذشتتون حل نشده.شما هنوز خدتونو پیدا نکردین.اگه اول خودتونو پیدا نکنید نمیتونید ازدواج موفقی داشته باشین.اینو قول میدم.