همراه نبودن همسرم

سلام بنج سال بیش یک ازدواج ناموفغق داشتم که یک سال بیشتر زندگی نکردم بدلیل دخوالتهای شش خواهروبیش ازهرجیز دهن بین بودن خودش این زندگی سرانجامی نداشت.2سال بیش هنگام صحبت با یک دوست ده ساله ام گفت که برادر شوهرش بعد از3سال زندگی از همسرش جدا شده و مشکلشان زود انزالی بسره بودمخلص کلام این باعث اشنایی ما شدوچون احساس میکردم همدردیم او را برای ادامه سفر زندگی انتخاب کردم با این شرط که یک سال رابطه داشته باشیم هم بهتر اشنا بشیم وهم او امادگی ازدواج ازلحاظ مالی بیدا کنه بعد از 1سال هنوز امادگی نداشت و 1سال دیگه فرصت خواست وماعقد شدیم واما دوست ده ساله که جاریم شده بوددشمنم شدوهمسرم همه را نادیده گرفت وبر عکس میگفت تو میخوای منو از خوانوادم جداکنی در صورتی که رفتارخالصانه منوبا خانوادش میدید.یکی از خصوصیات غیر قابل تحملش قهرهای بچه گانشه من اهل قهر نیستم واین سخت منو ازارد همیشه هم من برای اشتی بیش قدم بودم چون هم همسرم وهم زندگیمو دوست دارم ونمیخوام گذشتم تکرار بشه حالا که به اخر راه نزدیک شدیم خونه رهن کرده ومن چون نداره مراسمی هم از اونخواستم بخاطر قهرهای همسرم 2بارتا به حال با خانواده ام برای حل این موضوع به خونشون رفتیم و خانواده ها بخاطر ما رودررو شدند اما هنوز مشکل ما حل نشده نمیدونم محبت بیش از حد من وخانوادم چرا بر عکس جواب داده دیشب به او بیشنهاد دادم تو که میگی منو دوست داری برای حفظ ابروی من با یه جعبه شیرینی بیا خونمون اما او هر چی دوست داشت به من گفت و رفت ومن برای اینکه میدونم قهرش چطوری رفتم خونشون بدون اینکه خانوادش بفهمند دلیل توهینشو خواستم گفت در این مورد حرفی نزن.وقتی تنها هستیم یا سفر2تایی میریم اخر احساسه ولی در مواقعی که باید همراه و بشتوانه باشه من خیلی تنهام امشب شب احیاست ومن عاجزانه درخواست میکنم برای درست کردن رابطه همسرم با خانوادم قهرهای مکرراو نادیده گرفتن رفتارهای خانوادش با من چه کنم/؟درصورتیکه توی این زندگی از خیلی از خواسته هام گذشتم و حتی مشکل جنسیش رو هم نادیده گرفتم چون بیش از هر چی به خودش علاقه مندم دراخرازمدیرهمدردی وسایردوستان درخواست راهنمایی دارم - ممنون از اینکه داستان زندگی منو خوندید.

من خودم حالم خیلی بدتر از شماست امشب از خدا خواستم مشکل همه رو حل کنه من جمله خودم
خیلی بده که کلافه باشی درمونده باشی تنهایی بدترین چیزیه که توی این مواقع میاد سروقت آدم اصلا برای چی داریم زندگی می کنیم؟ این همه سختی و مشکل برای چیه؟ مگه ما آدم نیستیم؟ حق لذت بردن و استفاده از این روز و شبها رو نداریم؟ خدا کجایی؟ چرا خودت رو نشون نمیدی؟
بعضی وقتا میگم چرا من؟ چرا وقتی یه برخورد درستی انجام میدم؟ چرا وقتی که دلی رو بدست میارم؟ وقتی که دلی رو شاد می کنم؟ گره از مشکلی باز میکنم؟ وقتی که دیگرون رو درک می کنم؟ به خاطر اونا از خودم می گذرم و خودم رو نادیده میگرم؟ توی این زمانهاست که لحظه ها به شکلی میگذره که احساس میکنم به ته خط رسیدم خدا غرضش از بوجود آوردن من فقط عذابه من بوده؟ اگه متحان هم بود تا به حال باید تموم می شد یا حداقلش یه زره کمتر میشد نه اینکه روز به روز بیشتر و بیشتر بشه عجب صبری خدا به ما داده اگه این رو نمی داد بعید نبود که به خداییش شک کنم خدایا من رو ببخش و بیامرز
شرمنده با اینکه این مطالبی که گفتم به مشکل شما ربطی نداشت ولی مشکل شما تلنگری برای من بود که حف دلم رو بزنم آخه خیلی دلم گرفته خیلی تنهام تنهای تنها نه دوستی نه همسری نه خانواده ای هیچکس نیست هیچکس!!!!که یه دقیقه سرم رو بذارم روی شونش یا برای یه بار هم که شده باهاش درد دل کنم خسته ام از این زندگی خسته خسته اصلا نمی دونم حالی رو که دارم با چه واژه های بیان کنم احسا می کنم دارم خفه میشم بسختی می تونم نفس بکشم دل می خواست می تونستم یه دل سیر گریه کنم داد بزنم که بابا من هم هستم من هم ادمم حق من رو از این زندگی چرا بهم نمی دید آارمش چیز زیادیه چرا بهم نمیدیدش؟ خدایا کجایی؟ نمی بینمت الان می خوامت بهت نیاز دارم کجایی؟ می خوامت ذره ذره بدنم بهت نیاز داره تاوان کدامین اشتباه رو دارم می دم نمی دونم خدایا به فریادم برس حالم خیلی بده خیلی بد هیچ وقت اینجور نبودم از خودم سیر شدم نمی تونم اساساتم رو کنترل کنم لعنت بر شیطون لعنت بر شیطون دارم دیونه میشم خدایا حودت کمکم کن

سلام يگانه و noghte sare khat عزيز
اين كه هر كسي تو زندگيش مشكلي داشته باشه كه براش خيلي هم سخت باشه تا حدودي طبيعيه م كمتر كسي رو ميشه پيدا كرد كه بدون مشكل باشه از اون غني بگير تا نوع ضعيف همه بو نوعي تو مشكلات كم و بيش كوچيك و بزرگ غوطه ورند.
اول اينكه ننوشتي الام با هم زندگي ميكنيد يا نه؟ اگه به دور از همديگه ايد با رسيدنتون به هم اين مشكلات تقريبا حل ميشه
دوم اينكه تو اكثر خانواده ها يكي هست كه از روي جنون يا نفهمي ميخاد كه ديگرون شاد نباشند ميتوني با نزديك كردن خودت به اون شخص تا رفع شدن مشكلت تا حدود زيادي در امان بموني و بدون كه در زماني كه تو نيستي اگر با شخص مذكور بد باشي هجويات تو اونجا زنده است.
سوم اينكه هر كسي رو زيادي لي لي به لالاش بزارن تا حدي خودش رو گم ميكنه پس تو روابطتون زياد خودكشي نكن و سعي كن روابطتون به صورت منطقي باشه
ضمنا بد نيست شوهرت رو با خودت يه همچين جاهايي بياري تا اون هم از مسائل و مشكلات ديگران تجربه اي داشته باشه.
اميد كه خوشبخت زندگي كنيد
براي noghte sare khat هم ارزوي سعادت دارم