:47:من یه ادم بودم با اعتقادات معمولی اما همونم الان کمرنگ شده چطوری خودمو بالا بکشم حتی برای شفای خودمم دعا نمیکنم سرگردونم خیلی سرگردون
نمایش نسخه قابل چاپ
:47:من یه ادم بودم با اعتقادات معمولی اما همونم الان کمرنگ شده چطوری خودمو بالا بکشم حتی برای شفای خودمم دعا نمیکنم سرگردونم خیلی سرگردون
مهرانه عزیز.سلام
خیلی خوشحالم که اینجوری خودتون روپیداکردین...
چه تصمیم قشنگی گرفتین...
مهرانه جان اصلا سخت نیست...خداهمیشه کنارمونه...اونی که دستت روگرفت وآورداینجا تابگی میخوام باخداآشتی کنم خود خدابوده...
ازش عذرخواهی کن...توبه کن..باهاش قول وقراربزار...به کارهایی که میدونستی خدادوست نداره اماانجام دادی اعتراف کن...تاهمین جا هم خداتوبه ات روفهمیده...پس نگران نباش...
مهرانه به این حالت غبطه میخورم...منم دلم تنگ شده واسه عشق بازی باخدا...
اگه دیدی حالت باخداخوبه منوهم فراموش نکن:72: