سلام دوستان چراهیچ کس به تایپیک من سرنمیزنه چراهیچ کس منوراهنمایی نمیکنه توروخدایه راهی پیش روم بززارید ازوقتی دام میرمسرکار مشکلاتم بیشترشده
روابط عمومیم خیلی ضعیفه
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان چراهیچ کس به تایپیک من سرنمیزنه چراهیچ کس منوراهنمایی نمیکنه توروخدایه راهی پیش روم بززارید ازوقتی دام میرمسرکار مشکلاتم بیشترشده
روابط عمومیم خیلی ضعیفه
سلام
تاپیک جدید باز کردین نیازه که توی پست اول بنویسین خلاصه که چیه مشکلتون
اسم تاپیکتونم طوری باشه که بشه فهمید موضوع تاپیک چیه
دو تا تاپیک کارگاه جراتمندانه و چگونه منفعل نباشیم رو سرچ کنین بخونین
اسم تاپیکتون همون خستگیه افسردگی رو به نظر من میاره خودم زیاد خسته میشم
اگه ازمایش خون ندادین بدین که کم خونی نداشته باشین خستگی زیاد می تونه مال کم خونی باشه
سلام مینوش جان من اونقدرخسته وبی حوصلم که حتی نمیتونم مشکلموکامل بنویسم یابرای کسی تعریف کنم مشکلم اینه که ازوقتی که خودموشناختم نرمال نیستم آدم آنرمالیم همیشه درهرمرحله ای اززندگی مشکلاتی داشتم که دیگرانی که بامن دراون شرایط بودن اون مشکلاتو نداشتن همیشه از برخورد با آدمها وازارتباط با آنها ترسیدم
توادارمون همش میترسم رفتاری غلط انجام بدم نمیخوام آدم منفعلی باشم برای همین تاحالا دوبار بایه همکار درگیرشدم نمیدونم مشکل ازمنه یانه مثلا همکارم به قدری منو ساده لوح دیده بود که پوشه ها رو وخرده کاغذها ی اضافی رو میگفت اززمین جمع کنم درصورتیکه وظیفه من نیست که آشغال جمع کنم اما چه ضعفی درمن دیده که به خودش اجازه میده بامن چنین رفتاری بکنه
دیروز ازبس ناراحتم کرد که سرکارگریه کردم حلا همش به خودم لعنت میفرستم که چرا سرکار گریه کردم نکنه به رییسمون گزارش بده که تومحیط اداری گریه کردم
مشکل دیگم اینه که اسم آدمها وقیافه هاشون آدرسها یادم نمیمونه 27ساله که تواین شهرزندگی میکنم هنوزهم که هنوزه آدرس خیلی ازپزشکها رو بااینکه بیش از 10باربه مطبشون رفتم یادم نمیمونه وهمش باپرس وجو ادرس جاها یی روکه قبلا چندباررفتم پیدامیکنم من بایدچه کارکنم روانپزشکهای شهرمون ماهر نیستن ونمیدونن مشکلم چیه
مامان فرید
آزمایش خون بده هرموناتم چک کن تو همین ازمایش خون
در مورد خستگیت ممکنه مال کمخونی هم باشه ممکنه روحیه باشه ممکنه هوای الوده باشه ممکنه ورزش نکردن باشه ممکنه به خودت نرسیدن باشه و ...
فراموشی رو می تونی یه بار یه متخصص مغزو اعصاب هم بری که چک کنه مشکلی نداشته باشی. اما قاعدتا اینم مال افسردگیه.
قرص جین سینگ بخر بخور. می تونی ایرانی شو بخری ارزونتره. فکر کنم گل دارو بود یا به دارو. خارجی هم فارماتون. ورزش ملایم روزانه و مدیتیشن هم روی تقویت فکرت اثر مثبت می ذاره.
به خودت توجه کن و برس اینم توی روحیه ات اثر مثبت می ذاره. با خودت با روحیه ات با بدنت مهربون باش. بدنتو با روغن یا لوسیون بدن هر روز ماساژ بده. موهاتو رسیدگی کن. لباسایی بپوش تو خونه که رنگی باشه و رنگشو دوست داشته باشی. زیورالاتی کم که دوست داشته باشی تو خونه استفاده کن. با شوهرت هم خوش بگذرون. اگه به گل ها علاقه داری یا حیاط دارین گل بکار یا درخت بکار توی حیاط. با حیوونا مهربون باش. هر کاری که سلامته و روی روحیه ات اثر مثبت می ذاره بکن. کم کم بهتر میشی.
در مورد رفتار با همکارت دو تا تاپیک کارگاه رفتار جراتمندانه و چگونه منفعل نباشیم رو سرچ کن از همین تالار بخون. خوبم هست می ری سرکار. یواش یواش رفتار جراتمندانه رو تمرین می کنی
اعتماد به نفستو بالا ببر. لازم نیست چیزی بهت بربخوره. اما با همون جراتمند بودن سعی کن کم کم با حفظ احترام به دیگران به خودنم احترام بذاری
ادما معمولا وقتی خودت مهربون باشی یا ریلکس باشی یا خوشحال باشی باهات در جا واکنش نشون میدن. مخصوصا کسایی که خیلی ادمو نمیشناسن و مخصوصا کسایی که اول بار می بینی. نرم می شن. اونا ادمن مثل ما. اونا هم لنگ یه روی باز و مهربون و شادن. پس روحیه خودتو خوب کن. بعدش بازخوردا رو هم متناسب با روحیه ات می بینی. و همین بازخوردای مثبت که می بینی روی روحیه خودت هم اثر مثبت می ذاره.
در مورد این مشکلت. نمی دونم حالا چه رفتاری بوده. شاید به همه می گه. شایدم نه. خودت می دونی تو موقعیت بودی. اما اگر نیاز بود جراتمندانه رفتار می کردی. من تو محیط کارتو نمی دونم حالا رییست بوده چی بوده. اما در کل اگه کسی ازم چیزی بخواد که به نظرم خیلی پررویی باشه نگاهش می کنم با نگاهی که ترکیبی از تعجب و خوشحالی باشه. نگاش می کنم و هیچ کاری هم نمی کنم. کاملا انگار نشنیدم! اما موقعیت تو رو نمی دونم چطوری بوده که بگم چی کار کنی.
عیبی نداره خوب یاد می گیری. کم کم. مهارت هات بالا میره. کار که فقط واسه این نیست که ادم پول دربیاره. مهارت های بین فردیت سیاست مداریت تجربه کاریت هم بالا میره هر روز
اشتراک ازاد اینجا رو هم می تونی بگیری اگه دسترسی نداری به مشاور. اما روانپزشک رو نمی دونم.
موفق باشی
http://hamsaremankist.blogfa.com
با سلام خدمت همه دوستانی که زحمت میکشندو به این تایپیک سرمیزنند ازتون خواهش میکنم دلداریم بدید
بلاخره سادگیم کاردستم داد وزیر آبموزدن وازبخشی که بهترین بخش اداره بود به یه جای پایین ترمنتقل شدم البته توحقوق فرق نداره اماکارهاش زیاده ازخودم خجالت میکشم که چرااینقدرزود فریب خوردم
حالا فقط یه هدف دارم دوباره بتونم به اون بخش برگردم البته کاری کنم که خودشون ازم خواهش کنند من ناامیدنمیشم خدایا به داد آدمهای ساده واحمق برس که جزتو کسی روندارم
مامان فربد عزیز گاهی وقتها ما زندگی رو خیلی سخت و بزرگ و پیچیده میکنیم
میگن یکی رفت دکتر گفت اینقد بدنم درد میکنه که دارم میمیرم دکتر به هرجاش دست زد دید درد نداره گفت میشه بگی دقیقا کجات درد میکنه؟
طرف انگشتشو زد به پاش گفت اینجا بعد زد به دستش گفت اینجا
وقتی دکتر معاینش کرد متوجه شد که انگشتش در رفته و این انگشتشه که درد میکنه
میدونی مشکل اصلی همیشه اونی نیست که در لحظه ناراحت میکنه ریشه مشکل رو پیدا کن
عزیزم من حال تو رو درک میکنم چون خودمم کم و بیش یه زمانی احساسات تو رو داشتم
من 27 سالمه ولی خیلی زود وارد بازار کار شدم و همیشه مسئولیت هام بیشتر از توانم بوده
گیه کردن چیز بدی نیست تو انسانی اون ادمی که تورو توی وضعیتی قرار داده که گریه کردی هم مقصره اما عزیز دلم خودت باید به خودت کمک کنی مامان خانوم فربد ببین واقعا وقتی مشکل اصلیه حل بشه درست مثه اینه که ادم تو تاریکی چراغ روشن کنه چقدر راه رفتن اسون تر میشه؟
خودتو دوست داشته باش لطفا
خواهش میکنم خودتو دوست داشه باش
اشکالی نداره اشتباه کردی اشکالی نداره که کاری که باید رو نکردی
من خیلی نمیشناسمت اما بدون که همیشه ادمایی هستن که از راه دور واسه موفقیتت دعا میکنن حتی اوناییکه نمیشناسی
به توصیه بچه ها عمل کن و برو ازمایش بده و دنبال تقویت روحیه ات باش
مطمئنم یه روز به این حال و روز میخندی و خوشحالی که تموم شده
فقط الان تحمل کن و قوی باش:43:
اسمش را بذار یک تجربه،
یک درس توی محیط کار.
سی سال قراره تو اون محیط کار کنی. این تجربه لازمت بوده. همین :72:
شما هم که جوانی و پر انرژی،
با یه کم کار بیشتر که ازپا نمی افتی :82:
سلام دوستان همدردی
امروزدلم میخواد حرف بزنم باهرکسی که درکم کنه
باشوهرم دعوام شده دست بزن داره اخیرا اینجوری شده البته قبلا هم کتک میزد منم قهرکردم ورفتم پیش بابامامان پدرم هم رفت وهرچی ازدهنش دراومدبهش گفت یه هفتست باهم قهریم اوضاع روحیم خوب نیست هرروزگریه میکنم سرکارهم تایه پرونده رومیدن دستم ومیگن ببرپیش مدیر یامعاون ازاسترس دستپاچه میشم وقتی هم که ازاتاقشون برمیگردم همش فکرمیکنم نکنه رفتارم بامدیرخوب نبود نباید اینطوری حرف میزدم نباید اونطو ری جلوش میایستادم خسسسسسسسسسسسسسسسسته شدم خدااااااااااااااااااااااا ااااایا خودم خودمودیوونه کرده چرایه ماشین بهم نمیزنه خلاص شم
ای بابا عزیزم چقدر به خودت سخت میگیری ؟
اصلا لزومی نداره که وقتی داری میری پیش رئیس و معاون این همه استرس داشته باشی...
راحت باش .. رئیس و معاون هم یکی مثل خود ما....
من تقریبا 5 ساله که کارمندم ... منم کاهی ازین مشگلات دارم و استرس بیخودی دارم ...
گاهش وقت ها فکر میکنم دیگران دارن تو محل کار ارزیابی میکنن منو و دوست ندارم جلوشون کم بیارم و حتما حتما باید کارم رو بدون نقص انجام بدم... ولی خب مگه میشه ..
اون اویل تا یه مشکلی تو اداره واسم پیش میومد تا یه ماه نمیتونستم از فکرش بیام بیرون و همش کلنجار میرفتم با خودم و اوقاتم رو مدتها تلخ میکردم واسه خودم. ولی الان راحتم و اتفاقی هم بیوفته واسم دیگه تو خونه سعی میکنم بهش فکر نکنمو راحت برخورد کنم .
بیخیال همه ... سعی کن بدون توجه به حواشی کارتو انجام بدی .. هر موقع هم اشتباهی کردی زیاد خودتو اذیت نکن .. همه اشتباه میکنن.
راستش منم وقتی میخام برم اتاق بعضی از معاون ها و مدیرها اصلا حس خوبی ندارم و همش دوست دارم زود کارمو انحام بدمو بیام بیرون .. اما با بعضی هاشونم راحتم و انگار یه همگار معمولیه واسم... میخام بگم این حس و حالها همش طبیعیه و و اسه همه پیش میاد..
بهتره از فرصت هایی که پیش میاد نهایت استفاده رو ببری ... در کل همکارای خوب وبدت رو شناسایی کن و بدون که با کی چه رفتاری بکنی.
من تاپیکای قلیت رو نتونستم بخونم فقط خواستم بگم زیاد سخت نکیر . همه مشکل دارن چه خونه چه محل کار ... مهم برخورد و مدیریت با مشکله ... مگه ادم بدون مشکل هم داریم ما ؟؟؟؟؟
سلام عزاداریهاتون قبول
به علت مشکلات روانی زیادی که دارم وشایدبیش فعالی دارم بعدازعاشورابه تهران میام به امیدپیداکردن یه روانپزشک خوب توروخداشمارابه این ماه عزیز قسم میدم اگه کسی آدرس روانپزشک خوب تحصیلکرده درخارج یاایران میشناسه بهم معرفی کنه