سلام به همه دوستای عزیز.من همیشه این سایت رو مطالعه میکنم چند وقته میخواستم مشکلاتمو بگم و از شما کمک بخوام ولی همیشه فکر میکنم مشکلاتم لا ینحله و منصرف میشدم ولی این بار تصمیمو عملی کردم.قبلش از طولانی بودم متنم معذرت میخوام ولی میخوام هر کسی که پست منو خوند نظرشو لطفا بده شاید حتی یه نظر کوچیک بتونه کمک بزرگی به من بکنه.
من یه دختر 25 سالم یعنی چند ماهه دیگه میشم 26.پنج ماهی میشه ارشدمو تموم کردم از یه دانشگاه دولتی.همیشه رتبه اول دانشگاه بودم تو دوره ارشدم گاهی حق التدریسی کار میکردم البته بیشتر برای کسب تجربه بود.تک دختر هستم دو تا برادر بزرگتر دارم که ازدواج کردن.به گفته بقیه دختر خوشگل و خوش اندامی هستم.اینا یه مقدمه بود برای مطرح کردن مشکلاتم.حالا مشکلاتی که منو داغون کرده و شاید علتش وسواس فکری باشه میخوام شما کمکم کنید.مرسی
1-باید از مهر ماه برم واسه تدریس توی دانشگاه خودمون. رشته تحصیلی من از رشته های نسبتا سخته و بیشترش کار عملیه من با اینکه همیشه رتبه اول بودم و یه مدت حق التدریسی رفتم ولی استرس زیادی دارم از اینکه نتونم کارمو خوب انجام بدم مخصوصا تو کار عملی از دوره دانشجوییم مشکل داشتم الانم بابت اون میترسم مثلا بعضی وقتا به خاطر استرس موقع کار عملی دستام میلرزه و سرخود از یه قرص استفاده میکردم.میترسم وقتی برم سر کار دانشجوها بگن بیسواده دست و پا چلفتیه و چیزایی شبیه این.این چند ماهه شدیدا هم تنبل شدم و اصلا یه کتاب مرتبط با رشتم رو مطالعه نمیکنم که حداقل اطلاعاتم به روز باشه.
2-من خواستگارای زیادی داشتم ولی هیچ کدوم باب میلم نبودن میدونم آدم کامل وجود نداره ولی متاسفانه از شانس من همه خواستگارام ازم پایین تر بودن چه از نظر تحصیلی چه ظاهر و چیزایی از این قبیل.با اینکه نیاز شدیدی به ازدواج دارم مخصوصا اینکه همیشه تو خونه تنها هستم و همه دوستام و دخترای فامیل ازدواج کردن و من از بالا رفتن سن ازدواجم همیشه میترسیدم که الآن دارم به عینه تجربه میکنم.
3-من تا چند ماه پیش با هیچ پسری رابطه نداشتم با اینکه آدم مذهبی ای هم نیستم ولی واسه خودم خط قرمزایی داشتم و حس شدید تنهاییم باعث شد به پیشنهاد آشنایی یه آقا جواب مثبت بدم البته ایشون به لحاظ مالی اصلا شرایط ازدواج رو نداشتن و منم نمیخاستم رابطه بی هدف رو ادامه بدم ولی هر بار که کات میکردم ایشون بعد از چند روز میومدن سمتم و منم به خاطر وابستگی یا تنهایی باز قبول میکردم.متاسفانه ما رابطمون در حد دست دادن و بوسیدن و بغل کردن بود و من هر بار عذاب وجدان بابت این مساله داشتم ولی بعضی وقتا خودمو توجیه میکردم که این یه نیاز غریزیه و نمی تونستم خودمو کنترل کنم تا اینکه همین دو هفته پیش خیلی جدی با این آقا حرف زدم و بهشون گفتم دیگه سمت همدیگه نیاییم و اگه سمت هم رفتیم طرف مقابل روی خوش نشون نده و بهشون گفتم که عذاب وجدان از رابطمون دارم که ایشونم آدم منطقی ای هستن و حرفایی زدن از قبیل اینکه آره کارمون اشتباه بوده و اگه با قطع رابطمون آرامش تو به حالت قبل برمیگرده به خاطر تو تموم میکنیم و این حرفا که الان دو هفته است کاملا کات کردیم ولی من با اینکه میدونم از بعضی جهات مناسب هم نیستیم باز گاهی اوقات دلم براشون تنگ میشه.در ضمن خانواده و دوستام و استادام منو یه دختر خوب و متین میشناسن ولی الآن من خودمو یه دختر کثیف و گناهکار میدونم که معلوم نیست چه ازدواجی در آینده قراره داشته باشم.
4-مشکل دیگه من در مورد وضعیت ظاهریمه.بارها شده که از قیافه من یا اندام من تعریف کردن مثلا تو عروسیا و مجالس.ولی من همش وسواس فکری دارم مثلا میگم درسته با مانتو یا لباس مجلس خوش هیکلم ولی بدون لباس زشتم مثلا از چربیای کمی که تو ناحیه پهلو دارم عذاب میکشم هر کاری کردم آب نشد.من قدم 168 و وزنم 61 هست ولی دوس داشتم این چربیای پهلو یا ترک های پوستی که به خاطر تغییر وزن روی پوستم ایجاد شده نباشه یا احساس میکنم سینه هام افتاده است یا با اینکه پوست بدنم خیلی سفیده قسمت خاصی از بدنم تیره است و همش نگرانم شاید شوهرم این هیکل منو با این عیبا دوس نداشته باشه مخصوصا تو همین سایت خیلی دیدم آقایون از هیکل خانماشون ایراد میگیرن بعضی وقتا میگم یعنی بقیه دخترا هم از این عیبا تو بدنشون دارن یا نه.تو نت عکس می بینم ولی همشون عملی هستن و بازیگرای فیلمای مستهجن هستن ولی باز دوس داشتم مثل اونا هیکلم بی نقص باشه میخوام خانمای این سایت بگن آیا همه دخترا هیکلشون بی عیببه و آقایون هم نظر بدن اگه همسرشون این عیبارو داشته باشه چیکار میکنن.البته بعضی وقتا می شینم با خودم فکر میکنم که من چشما و ابرو و لب و گونه های خوشگلی دارم.پوستم سفیده و این جور چیزا ولی باز دو روز بعدش یاد عیبام میفتم.
اگه بخوام لاغر کنم صورتمم لاغر میشه و خودمم از لاغر و باربی بودن خوشم نمیاد.یه مدتم ورزش کردم ولی تاثیری تو آب کردن چربی پهلوم نداشت.
5-و بالاخره اینکه تمام این مشکلات من رو به یه آدم افسرده تبدیل کرده که همش دوس دارم بمیرم و بیشتر وقتم تو خواب و نت گردی میگذره و به یه آدم تنبل و بی هدف و پوچ تبدیل شدم.
بازم عذر میخوام بابت حرافی خودم ومنتظر نظرات ارزشمند تک تک دوستای عزیزم هستم.