-
احساس مرگ
سلام
خسته نباشید مشاوران محترم
نمیدونم جای درستی سوالمو مطرح میکنم یا نه
خواهر بنده مدام ناخواسته فکر میکنه دیگه میخواد بمیره
مثلا میخواد بره مسافرت خونه اش رو تمیز میکنه میگه شاید برنگردم دیگه و تصادف کنم
یا همش نگران بچه اش هستش که اگه من بمیرم این چی میشه
یه توضیحی هم برای اینکه بهتر راهنمایی کنید بگم و اون اینکه:
فکر میکنم این حالات ناشی از ضعیف شدن اعصاب ایشون باشه
ایشون چندین نوع بیماری جسمی دارند+همسری معتاد+فقر مالی
در واقع ایشون روز خوش توی زندگی نمیبینن به اون صورت
و هم اینکه یکی از صمیمی ترین دوستاش توی سن 25سالگی بدون دلیل و با یک سر درد فوت شد و پسر 5سالش تنها موند
بعد از فوت دوستش این حالتاش به مراتب تشدید شد
من چطور میتونم کمکش کنمم؟؟؟
باید خودش چیکار کنه؟؟؟
راستی خود مدیرهمدردی هم جواب سوالات و میده؟؟؟؟
شاید جوابتون این باشه که اول مشکلات رو حل کنید که اعصابش آروم بشه ولی باید بگم:
اعتیاد همسر:با وجود اینکه خواهرم خیلی کمکش کرد و کمک میکنه ولی همسرش اصلا قادر به کنار گذاشتنش نیست(حتی مشاوره میره و با شربت کلی وقت میخواست ترک کنه)
بیماری:یکیشون لاعلاج هست و باقیش کاملا مرتبط با استرس و برای همش تحت درمان هست و مدام دارو مصرف میکنه
فقر:تا اعتیاد از بین نره،این مورد وجود داره
-
سلام
من کارشناس نیستم ولی نظرم رو میگذارم امیدوارم کارگشا باشه
مادر من هم دو تا دغدغه مهم داره ، اول اینکه اگر فوت کنه کی از ما مراقبت میکنه و تکلیف من و پدرم که مریضه چی میشه
و دوم اینکه میترسه موقع مرگش خونه مرتب نباشه یا اتفاقی بی افته که مردم در خصوص ما بد فکر کنند ، حتی میگه اون کسی که باید من رو غسل بده فحشم نده که چرا کثیفه؟
کاری که من میکنم اولا سعی میکنم فضا رو عوض کنم و باهاش شوخی میکنم
ثانیا بهش آرامش میدم
شما میتونید باهاش در خصوص مرگ صحبت کنید ، بهش بگید خدا خیلی بزرگه و خودش حواسش به همه بنده هاش هست و ما این دنیا هیچکاره ایم پس خودش بچه ات رو بزرگ میکنه و همیشه همراه بچه ات هست و من هم هستم و و نمیذارم بچه ات کوچکترین سختی حس کنه و حتی از بچه خودم بهتر ازش مراقبت میکنم
پس در خصوص بچه اش کاملا ذهنشو آروم کنید
در مورد مرگ هم بهش بگید که مرگ همه ما دست خداست و زمان و مکان و ساعتش از قبل مشخصه ، شاید من همین لحظه این دنیا رو ترک کنم اما تو سالهای سال بمونی
اگه خدا بخواد و عجل هر کسی برسه هیچکس نمیتونه جلوی مرگ رو بگیره
اما اگر خدا نخواد و عجل نرسیده باشه حتی توی بدترین سانحه و تصادف هم هیچ اتفای برای هیچکس نمی افته
به نظرم بهتره بیشتر روی ایمان خواهرتون کار کنید و رابطه اش رو با خدا تقویت کنید (بخاطر مشکلاتی که در زندگی داشته نسبت به خدا و قضا و قدر بدبین شده)
خود من هم مدتی بود خیلی به این چیزا فکر میکردم اما تصمیم گرفتم با خدا دوست بشم و بهش اعتماد کنم
خدا خیلی بزرگه اگر بهش توکل کنید آرامش و اسایشی هدیه میگیرید که هیچ چیزی نمیتونه از بین ببرتش ، باید باور کنیم که مرگ پلیه برای عبور از یک زندگی فانی و پر از مشکلات به یک زندگی دائم و پر از حسن
وقتی مادر من در خصوص مرگ صحبت میکنه من بجای اینکه ناراحت بشم و مدام بگم خدا نکنه و از این حرف ها خیلی با آرامش باهاش صحبت میکنم و نگرانی هاش رو گوش میدم و باهاش شوخی هم میکنم
مادر من دیگه خیلی به این مسئله فکر نمیکنه ، یا اگر فکر میکنه خیلی کمتر حساسه
-
خب منم سعی در عوض کردن فضا دارم ولی دوست داشتم اصولی و ریشه ای بدونم چه کاری باید انجام داد
ممنون از پاسخ شما
-
سلام،ببینید هرکسی یک سهم ومسئولیتی در زندگیش داره که فقط مسئول همون هست. خواهرشما اول ازهمه بایدسهم ومسئولیت خودش رودر زندگی مشترک بشناسه وبهش عمل کنه وباسهم دیگران کاری نداشته باشه...این شرایط روحیه اوروبه شدت ضعیف کرده یک سیستم تفکرسست وضعیف افکار وتصاویرضعیف روتولید میکنه او نیازقوی ای به بازسازی روحیه خودش داره بنابراین از سرزنش عینی وذهنی شوهرش دست برداره،نصیحتش نکنه ،درکنارش اعتیادش روتأیید نکنه حتی الامکان از کمک به مصرف موادخود داری کنه، فقط بهش بگه هر زمان خواست ترک کنه هرکمکی که ازش بربیاد انجام میده بهش اعتماد داره و نقاط قوتش رو بهش یاد آوری کنه این معمول کاری هست که خواهرشمادرچنین شرایطی که خودش هم روحیه نداره میتونه درقبال اعتیادشوهرش انجام بدهد.- - - Updated - - -...امامهمترین مسأله آرامش خودش دراین شرایط هست اوباید فرصت طلب باشه ازهرفرصتی برای کسب انرژی وآرامش روحی خودش استفاده کنه تا ازاین حال و هوادربیاد. بهش مقاومت وبلندشدن رو یادبده. درکنارش حتمابایدتغذیه خودش رودرست کنه ودرکنارهمه اینهاتوکل وایمان ورابطه قلبی خودش باخداوند روقویترکنه وامور روبه اوبسپارد.ازاینکه جای خدا روبگیره وبخاد مستقیماروی همه چیزتمرکزکند،دست برداره،..
-
با سلام و احترام
اگر این مسئله شدید هست. ایشون باید حضوری به یک روانشناس بالینی مراجعه و تحت رواندرمانی قرار بگیرد.
حتی اگر شدید تر بود و به رواندرمانی جواب نداد، نیاز به مراجعه به روانپزشک و دارودرمانی خواهدی بود.
در کنارش کارهای حمایتی شما و سایر اقوام نزدیک و ارتباطات بیشتر که فرد احساس تنهایی اش کمتر شود می تواند در مرحله بعد تسکین دهنده باشد.
-
مرسی مدیر همدردی:72:
کاش جز مراجعه حضوری راهی بود
راستش خودمم ازش خواستم حتما مشاوره بره ولی مثل همیشه مشکل هزینه داره
و مسلما با دو،سه جلسه مشکلش حل نمیشه
بخاطر همین خواستم اینجا کمک بگیرم که هزینه ای براش نداشته باشه چون واقعا توی خرج خرد و خوراکشونم موندن
کاش هزینه های مشاوره تحت نظر بیمه بود
بنظرم بعضی بیماری های روحی به مراتب خطرناک تر از بیماری های جسمی هستند ولی چون با چشم دیده نمیشن ،براشون خدماتی در نظر گرفته نمیشه
و یکی مثل خواهر من .... :47: