نمایش نسخه قابل چاپ
من یه خانم 25 ساله متاهل هستم چند وقتی هست با آقایی که 40 سالش هست و متاهل هم هستند همکار شدم...البته من 8 همکار آقای دیگه هم دارم..یعنی من یک انم و 9 همکار آقا در یک اتاق میشینیم...حدود یک ماهی هست که این آقا به من حرفای عاشقانه میزنه و نسبت به من نگاه بدی داره..تا اینکه دو روز پیش که به یکباره تنها شدیم تو اتاق ایشون به من نزدیک شد و بعد از اون من با ایشون دعوای شدیدی کردم..این آقا دقیقا کنار دست من میشینه..نمیدونم باید چه کار کنم از دست ایشون؟
اولا که واضح و مبرهنه که ایشون نیت سویی دارن و دنبال هوس بازیهای خودشون هستن.
در برابر یک مرد هوسران باید قاطع بود. کمترین ملایمت،تعلل،ندیده گرفتن،خود رو به نشنیدن زدن،سکوت کردن و ... برای یه ادم هوسران نشانه ای از چراغ سبزه عزیزم و نه آبرودار بودن طرف مقابل.
اگر اداره شما حراست یا بازرسی داره با اونها مطرح کنید و ایشون رو سرجاش بنشونید.
هرچه قدر تعلل کنید بدتر میشه و وقیحانه تر رفتار میکنه.
شما ممکنه بگید از ابروم میترسم و به بازرسی یا حراست یا مافوق شکایت نکنید و شخص مقابل شما به نفع خودش برداشت میکنه.
اگر با همسرتون هم دوست هستین و تالی فاسد نداره ایشون رو در جریان بگذارید.
در نهایت مخلص کلام در مورد چنین ادمهایی رفتار صحیح اینه که بسیار محکم ،قاطع سرجاشون نشونده بشن ولو اینکه اخراج بشه و آبروش بره.
من موضوع رو با همسرم در میون گذاشتم...ایشون گفتن اگر رفتارش ادامه پیدا کرد خودشون میان جلوی شرکت و باهاشون سنگاشونو وا میکنن...من الان با ایشون حرف نمیزنم...یه بار قبلا بهشون تذکر داده بودم که حد خودشو رعایت کنه اما باز تکرار کردن و بعد از اون کلی عذرخواهی که اشتباه از من بوده و منو ببخش ولی من میدونم که اینها همش فیلمه میخواد نظر منو نسبت به خودش مثبت کنه تا به هدفش برسه...میخوام از دستش نجات پیدا کنم
بهترین کار ممکن رو کردیدنقل قول:
نوشته اصلی توسط ayine
خانم فهمیده ایی هم هستید که متوجه رفتارهاش شدید
خیلی خوبه که به همسرت گفتی. ببین من یک تجربه این مدلی دارم برای شما تعریف می کنم.
من در ساعات آخر کار یکی از موزه های شهرم به آنجا رفتم . اتفاقا آنجا یک آقای جوان هم بود که راهنمای موزه بود. من ازش دو سه تا سوال کردم راجع به موزه پرسیدم و بعد رفتم که از موزه بازدید کنم. اما این آقا نمی دانم چی شد یکدفعه خیال به سرش زد و افتاد دنبال من. وقتی موزه تعطیل شد و رفتم بیرون سعی کرد با من سر صحبت را باز کند و همراه شود. منم ازش فاصله گرفتم و رفتم یک گوشه به بند کفشم ور رفتم تا او زودتر برود. زیر چشمی نگاهش کردم و دیدم که کمی تعلل کرد و من را نگاه کرد و بعد رفت. همان موقع فهمیدم که می رود بیرون و منتظرم می شود. حدسم درست بود. بعد از ده دقیقه که رفتم بیرون توی ماشین منتظر من بود و از من خواست سوار ماشینش شوم.
منم ردش کردم رفت. اما خیلی عصبانی شدم و رفتم راجع بهش پرس و جو کردم و فهمیدم متاهل است. هر کاری کردم اسمش را به من نگفتند اما شماره رئیس موزه را به من دادند.
من رفتم خانه و برای پدرم ماجرا را تعریف کردم. پدرم با رئیس موزه تماس گرفت و اتفاقا رئیس خیلی ناراحت شد و از ما خواست نامه ای مکتوب کنیم و برایش فکس کنیم تا بتواند رسما پیگیر شود. گفت من می خواهم در این موزه این مسائل نباشد و از ریشه درش می آورم. شماره تلفن پدرم را گرفت و یکبار هم خودش زنگ زد و پیگیر نامه ای شد که قرار بود برایش فکس کنیم. ما هم اینکار را کردیم.
من فکر می کنم همسر شما هم باید به جای اینکه به این آقا تذکر دهد با ریاست محل کارتان یا حراست صحبت کند. همچنین بدون اینکه به همکارتان بگویید مثل من نامه ای مکتوب به رئیس یا مسئول حراست بدهید تا امکان پیگیری به صورت رسمی وجود داشته باشد.
اگر امکانش هست به اتاق دیگری بروید یا میز کارتان را به جای دیگری از اتاق انتقال دهید.
شما عاقلانه ترین کارممکنو کردید ونشون از شخصیت مثبتتون میده متاسفانه بعضی از خانم های متاهل و صدالبته بی تجربه هر چند واقعا علاقه ای به خیانت ندارند ولی از روی دلسوزی شروع به گوش دادن صحبت های یه غریبه میشن و متاسفانه نتایج بعضا مرگ باری رقم میخوره الان تحت هیچ شرایطی به اون اقا فکر نکنید و وقتی میخوای برید سرکار هی نگید الان ممکنه فلان بکنه به امان بکنه بهتره برید پیش رئیسی معاونی شکایت بکنید و همچنین کاملا استوار باشید و سعی کنید روابط کاری تا اونجا که امکانش هست کاهش بدید و این شخص قطعا به هدف هوس بازی اومده و بد نیست همسرتون کمرشو بخورونه:97:
با سلام
پستهای شماره 2 و 6 خیلی عالی و دقیق راهنمایی تون کردند
اگر شما بی تفاوت باشید و رفتارهای این آقا رو نادیده بگیرید، این آقا بیشتر تشویق میشه با این استدلال که شما خودتون هم مایل هستید و الان دارید فقط یکم نازی می کنید
باید از ابتدا قاطع برخورد کنید. مثلا می تونید تهدیدش کنید به خانواده و همسرت میگم که چشم و گوشت می جنبه