تفاوت مذهبی با خانواده همسر و بحران هویت مذهبی
سلام
یکی از مشکلاتی که با خانواده همسرم دارم و بسیار فاحشه و تاثیر گذار هست توی زندگیمون تفاوت مذهبی هست که بینمونه.
من ادم مذهبی با خانواده ای مذهبی هستم اما خانواده همسرم صرفا ادمهای مقیدی هستن و مطلقا مذهبی نیستن.
مهم ترین ملاک ها نشات گرفته از مذهبیات بود برای من در ازدواج و مفصلا در این خصوص سوال کردم از همسرم که همه چیز رو همونطور که من میپسندیدم جواب داد.(دست ندادن با نامحرم،عروسی جدا و...) و مفصلا با همسرم تمام سنگ هامو در خصوص دین و مذهب دونه دونه دونه واکندم. و بهش تاکید کردم که شرطم برای ازدواج نه عروسی انچجنانی و نه گرفتن فلان مدرک و نه .... مهم ترین شرطی که برات برای ازدواج می زارم اینه که حلال خدا حرام نکنی و حرام خدا رو حلال نکنی.
بعد از عقدخیلی چیزها دقیقا برعکس از اب دراومد(عروسی مختلط خواهرش،خودش دست با نامحرم میداد، برلدرش مشروب میخوره،مطلقا هیچ کدوم از اطرافیان اهل نماز و روزه نیستن، به چادر پوشیدن من اون اوائل ایراد میگرفتن،سر اینکه چرا عروسیمون قاطی نیست یا من چرا با تمام مردهای نامحرم عکس نگرفتم بحث بود، و هزار مسئله دیگه توی این 7-8 سال، حتی وقتی بچه ای توی این خانواده دنیا میاد کسی اذان و اقامه بلد نیست که توی گوشش بخونه یعنی تا این حد) به شدت شوکه بودم و ناراضی از انتخابم و به شدت ازرده از همسرم بابت پاسخ هعای نادرستی که من دقیقا بر اساس اونها انتخاب کرده بودم و احساس میکردم فریب داده
از همسرم که میپرسم و جواب هاش رو یاداوری میکنم بهش میگه من فکر نمکردم مهم باشه این چیزا.
من خیلی زیاد رعایت میکردم در مورد همه چیز و به خودم سخت میگرفتم در خصوص رعایت مسائل دینی و اونا هم شدیدا جبهه میگرفتن.
0اهسته اهسته من انگار کوتاه اومدم و کمال همنشینی در من اثر کرد.البته هنوزم رعایت میکنم ولی خیلی از مسائل دینی و رعایت اونها برام کامالا لوث شده.مثلا من خیلی مقید بودم که عکاس عروسیم خانوم باشه و روتوش رو حتما زن انجام بده اما احساس میکنم الان اگهدوباره میخواستم عروسی بگیرم انقد سخت نمیگرفبه خودم.
احساس میکنم این خیلی بده.
از بس توی ماه رمضون رفتم خونشون دیدم 15 نفر ادم نشستن سر سفره ناهار دیگه دهن کجی کردنشان به دین و مذهب برام عادی شده.
یه جورایی بعضی وقتها به خودم میگم ببخشیدا خل بودم که انقد به خودم سخت میگرفتم
ولی بعضی وقتها دوستام رو که میبیننم با همسران هم کفو و مذهبی وصلت کردن و تاثیر مثبت طرف مقابل رو میبینم حسرت میخورم.به شدت دچار بحران مذهبی ام. خیلی حس بدیه. احساس میکنم از اونجا رونده و از اینجا مونده ام