دوزخ تضاد -- مشکل مزمن در بی علاقگی به همسرم و احساس خلا در زندگی
سلام به همه عزیزان سایت همدردی
ایام به کام
من مردی 34 ساله هستم. کارمند. متاسفانه در زندگی مشترکم احساس زیبای عشق، بی تابی های احساسی و خوب بده بستان های عاطفی زناشویی رو کم احساس کردم. صریحا میگم به نظرم می رسه مشکل از همسرم نیست. آخه تا این حرفو میگی فورا میگن که به همسرت بگو برات بیشتر وقت بزاره و چه میدونم حتما سرده و از این حرفا. ولی درد من این نیست به خدا. من بهش اون حس لرزش دل اون حس بی تابی رو ندارم. شاید بگین خوب مگه مرض داشتی کسی رو که بهش حسی نداشتی بگیری. خوب شاید راس بگین. اما خوب من دارای مشکلات ارتباطی و همین طور فکری زیادی بودم و اینا شاید دست به دست هم داد تا اینجور بشه. و این مسئله علی رغم اینکه زندگیمو دوس دارم ونمیخوام به همسرم خیانت کنم اذیتم میکنه. خیلی شدید هم اذیت میشم. این تشبیهم درست نیست ولی حس آدمی رو دارم که خیلی گرسنه اس ولی واسه اینکه با اعصابش بازی کنن جلوش غذایی رو بزارن که بهش رغبتی ندارن. قبول کنین که هرچقدر هم که بالغ باشیم و بزرگ به هر حال این بچگی ها لازمه تداوم زندگیه و باعث از یکنواختی درآمدنش و متاسفانه من این قسمت رو تاحدودی کم دارم تو زندگیم. مشاور زیاد رفتم. بارها تلاش کردم این حس رو تو زندگیم ایجاد کنم. مثلا به همسرم بگم آرایش کنه و چه میدونم لباسی که دوس دارم بپوشه و از این حرفا ولی بعد از یه مدت فهمیدم دارم خودمو گول میزنم و به خودم تلقین الکی میکنم. خواهش میکنم بهم راهنمایی کنین اگر راهی هست که این رنج تو زندگیم رفع بشه. گاهی با خودم کنار میام که خوب اینطور شده حالا تو بچه داری زن داری بهش تعهد داری، اما خوب باز یه نور امیدی تو دلم روشنه که شاید بشه وضع عوض بشه و همین نور امید گاهی خیلی اذیتم میکنه. من دستکم به نظرهای همدلانه شما احتیاج دارم، لطفا دوست تنهاتونو از نظرات ارزشمندتون محروم نکنید.