تنهایی و دست تنهایی خسته ام کرده کمکم کنید
سلام
یه زمانی تنها همدمم اینجا بود ولی یه سالی هست که جز چند مورد دیگه اینجا نیومدم
دلم برای همه دوستای خوبم و راهنمایی هاشون تنگ شده
حسن اینجا نیومدنم این بود که کمتر به مشکلاتم فکر می کردم و تمرکز می کردم
خدا رو شکر زندگیه تقریبا ارومی دارم هر چند همه چیز خوب خوب نیست ولی بازم خدا رو شکر
میوه زندگیم روز به زوز شیرین تر و عزیز تر می شه برام از اون موقع که پسرم به دنیا اومده وابستگیم به همسرم خیلی خیلی کم شده و خیلی راحتر با مشکلات کنار می ام و می پذیرمشون
یه دفعه با همسرم دعوام شد و پسرم با صدای من خیلی ترسید و یک ربع تمام سرش رو گذاشته بود رو شونه ام و چسبیده بود بهم و حتی به صورتم نگاه نمی کرد اون روز برام خیلی تلخ بود و تصمیم گرفتم تا می تونم ارامش پسرمو بهم نزنم
ولی چند هفته است دوباره دچار مشکل شدم و نمی دونم چه طور بدون دعوا و بحث با همسرم حرف بزنم و مشکلمو بر طرف کنم
همسرم شبا تا بیاد خونه ساعت ده شبه و همیشه خیلی خسته است و جمعه ها هم این روال ادامه داره و خیلی کم می بینمش از طرفی پسرم شبا دیر می خوابه ولی همسرم زود خوابش می برهو من که همیشه عادت به آغوش همسرم داشتم مدتهاست که از این آغوش بی نصیبم و این روی روابطم باهاش تاثیر بدی گذاشته
کار زیاد باعث شده همسرم اخلاقش خیلی تند باشه طوری که با حرف های معمولی هم خیلی زود عصبی می شه و از کوره در می ره
وقتی بهش می گم کارتو کم کن انگار بهش فحش دادم به من می پره و ادامه ماجرا بحث و درگیری از طرفی هم من خیلی خیلی از بچه داری و تنهایی خسته شدم
بهم بگید چی کار کنم