RE: مشکل حادی دارم کمکم کنید
راجع به ارتباط با پسر اصلا به صلاح شما نیست . ارتباط را قطع کنید و با عقل و درایت خاص شوهذتان را به زندگی امیدوارو همراه خود کنید . نصف علاقه مرد به همسر باید از طریق زن انجام شود و با ید هنگام ورود به منزل در مقابل شوهر خود را ارایش کنید و خودتان ایشان برای انجام کار سکس ترغیب کنید.
RE: مشکل حادی دارم کمکم کنید
سلام بهزاد جان :
خیلی جواب دادن به مشکلت سخته ولی اون چیزی که به عقل کوچیک من قد میده اینه که به شوهرت ابراز محبت کنی سعی کنی توجهش به خودت جلب کنی براش هدیه بگیری سعی کنی وقتی که عصبانی شده ادامه ندی از لحاظ روابط زناشوئی هم خودت برو طرفش هفته ای چند بار بهش بگو دوسش داری خلاصه با محبت خوار ها گل میشه کینه و کدورت از بین میره
بالاخره از روش محبت کردن بیشتر غافلگیر کردن .... خلاصه هر راهی که خودت غلق شوهرت را داری و می دونی خوشحال میشه استفاده کن تا کانون خانواده شما گرم بشه .
در رابطه با سوال دوم شما باید بگم که اولاًرابطه داشتن با یک مرد دیگر در زمان متأهلی
در دین اسلام قابل پذیرش نیست و ادامه دادن به این رابطه جز اینکه تو را از زنگی کنونی خودش دورتر و سردتر کند و وابستگی شدید برای شما ایجاد کند چیز دیگری نیست که این خود نیز یک شکست روحی بزرگی است چون از هر دو طرف ضربه به شما وارد می شود از زندگی کنونی که با بی توجهی همسرتان مواجه هستید و در رابطه شما با یک پسر که جزیک دوست برای درد دل شماست و خلأ ء عاطفی شما را برطرف میکند آن هم موقتی است تازه شما میگوئید که امکان طلاق را هم ندارید
آیا اگر شما طلاق بگیرید دوستتان حاضر است با شما ازدواج کند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آیا می دانید اگر همسرتان مطلع شود چه می شود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امیدوارم توانسته باشم به اندازه زره ای کمک کرده باشم ولی امید وارم که آقای سنگ تراش
پاسخ عملی در این رابطه بشما بدهد ..
(به امید موفقیت )
RE: مشکل حادی دارم کمکم کنید
با عرض سلام خدمت همراه عزيز اين سايت
تجربيات نشون داده كه معذرت خواهي و كوشيدن براي جبران خسارت در مواقع بسيار زيادي كمك شاياني به انسانها نموده .
غرض از مطرح كردن اين مطلب اين بود كه عرض كنم اگر چه شما در ابتداي راه بنا بر خواستي كه داشتيد از همراهي با همسرتون امتناع ميكرديد وليكن در حال حاضر با ايشون در حال زندگي هستيد .
شما بايد به همسرتون اين حق رو بديد كه تا مادامي كه زنده است از رفتار ابتدائي شما بسيار ناخشنود باشندو در همه حال اظهار ناراحتي نمايند. ضمنا اين نكته رو هميشه به ياد بسپاريد كه بچه تا زماني كه گريه نكند مادرش به او شير نمي دهد. يعني اينكه شما اول بايد فعل خواستن براي زندگي بهتر رو براي خود صرف كنيد و تمام مشكلات در اين راه را براي خودتون از قبل فرض داشته باشيد سپس به جنگ با اين مشكلات برويد و در تمام راه نيز از شكستهاي احتمالي هيچ ترسي به دل راه ندهيد كه سرمنزل هدفتون بسيار روشن و زيباست.
ميتونيد از اين راهها از اون كمك بگيريد البته اين راهها همگي پيشنهادي اند:
هر از چند گاه به نوعي اظهار پشيموني از مورد پيش آمده رو بكني بدون كه اون حسابي آبروش پيش همه رفته
هر روز بهش اظهار محبت كني يادت باشه كه گفتن دوست دارم خيلي تاثير گذاره پس هيچ وقت از گفتنش كوتاهي نكن .
هر روز لباس عوض كن و خودت رو براش مهيا كن .
تو تمام مهمانيها و تجمعها از اون بطوري كه خودش هم به نوعي بشنوه تعريف و تمجيد كن .
به اون بگو كه بهش افتخار ميكني.
براي هر كاري كه انجام ميده تشكر كن حتي كمترين كار ممكنه .
از هر بهانه اي استفاده كن براي خريدن هديه .
هر از چند گاه در مورد كارش ازش سوال كن تا بدونه كه براي تو ارزشمنده .
خودت رو پيش اون كوچيك كن و بدون كه اين كوچيك كردن فقط براي جمع كردن زوار زندگيته .
راجع به مسئله دومت ميخواستم ازت سوال كنم ببينم آيا خودت خوشت مياد كه همسرت با خانمهاي معلوم الحال ديگري نشست و برخواست داشته باشه يا نه و اين رو هم بدون كه اين امر نوعي خيانت به حساب مياد و اگر هم كه اون نتونه يا ندونه كه جواب اين خيانت رو بده هموني كه بالا سرمونه بد جوري حال گيري ميكنه.
به اميد بهتر شدن روابطتون.
RE: مشکل حادی دارم کمکم کنید
با درود؛بهزاد؛امیدوارم که حالت خوب باشد؛ببین این مشکلات و وضعیتی که در آن هستی نتیجه هفت سال انباشته شدن مشکلات کوچک است و اکنون که از روزنه این تالار ارجمند می خواهی مشکلاتت را حل کنی،اولین کار آرامش و سپس اندیشه و فکر کردن است،چرا که اگر مدام به اوضاع حالایت فکر کنی و خودخوری کرده و یا از راه هایی که درست نیست،بخواهی از مسایلت فرار کنی،چیزی تغییر که نکرده اوضاعت بدتر هم می شود؛
خوب،اگر تا اینجای سخنم را می پذیری باید اعتراف کنم که طرح مسایل در این تالار و درخواست راهنمایی از ماها،یک اشکالی که دارد این است که:هر کدام از ما بنا به دلایل و پیش زمینه های ذهنی خودمان،نظرات گوناگونی می دهیم که ممکن است شما گیج شوید،پس نخست چشم براه پاسخ مدیر این تالار باشید و در آخر هم ضمن مراجعه به مشاوری متخصص مشکل خود را به تدریج حل نمایید؛؛
من همین جا با نظر *رضا*مخالفتم را اعلان می کنم،چرا که همسر شما از نظر مهارتهای رفتاری،احساسی و کلامی در حد صفر است و با این سابقه ای که شما درباره اش بیان کردید،نمی توانید با عرض پوزش مانند عروسک یا وسیله تمتع خود را با آرایش برای او عزیز کرده و با این کار اوضاع را بهتر نمایید.
حوب،پس یک وقتی بنشین و با او صادقانه و از روی منطق و عقل و نه احساس که البته می دانم سخت است،حرف بزن و سپس که او را در جریان مشکلاتت و دلخوری هایت قرار دادی،کم کم با احساس و خودمانی حرف دلت را به او بگو.
اگر می توانی او را راضی کنی با هم پیش مشاور بروید و اگر نه با کمک بزرگتری این را از او بخواه،من فکر می کنم که او و شما از نظر احساسی از همدیگر فاصله گرفته اید.
زمانی که داری حرفهای دلت و درددلت را می گویی،با سخنی شفاف و همدلانه به او بفهمان که چقدر داری زجر می کشی و باید وقت بیشتری را به شما و فرزندتان اختصاص دهد.
اگر می شود،او را هم با تالار گفتمان آشنا کن و بگو این صحبتها را ببیند و بخواند.و اما درباره دوستی با آن پسر . . . .
عرض کنم که با تصویری که از پدرت و نیز ازدواجت دادی شما در بافت اجتماعی سنتی و قدیمی زندگی می کنید که به سنن،عرف و تعصب دینی سخت معتقدند که در مورد مسایل ناموسی مثل دوستی شما با آن پسر،به ضرب و شتم و قتل متوسل می شوند،هر چند که با این بی محلی همسرتان و عدم درک احساس و رضایت نداشتن شما از شوهرتان به شما حق می دهم که درددل و رنجهایتان را با دیگری در میان بگذارید و واکنش متدینان و متعصبان را نیز اصلا قبول ندارم،ولی بهر حال با توجه نتیجه شوم ادامه این رفاقت بهتر است آن را خاتمه داده و آلام و سخن دل خود را با مادر یا دختران فامیل یا خواهر و دوستان دختر خود بگویید.
بنابرین،شما باید در اسرع وقت با شوهر محترم خود همدلانه گفتگو کنید؛؛؛بدرود.
RE: مشکل حادی دارم کمکم کنید
سلام دوست عزيز خيلي ناراحت شدم از نوشته هايت در مورد رفتارت با شوهرت نمي دانم چه بگويم زيرا كه روابط زناشويي خيلي پيچيده و انسانها خيلي پيچيده هستن ولي در مورد سوال دومت كه رابطه شما با اون پسر بود بايد بگويم كه هر چه سريع تر اين ارتباط و قطع كن هر چه سريع تر كه اگر ادامه بدي و خدايي نكرده همسرت بفهمه رسوايي پيش مي ياد كه تا عمر داري خودتو سرزنش مي كني اونوقت مجبور جدا بشي اونم بدون جا و مكان اونم به چه شكل فجيعي من بهت توصيه مي كنم هر چه زودتر اين ارتباط و قطع كني هر چند كه تلفني باشه و ارتباط رودر روي نداشته باشي نهايتا مي خواي چند هفته يا چند ماهي سختي بكشي و غصه بخوري ديگه بيشتر از اين كه نيست بعد از يك مدتي هم همه چي فراموش مي شه مي ره پي كارش تازه اون موقع مي فهمي كه چه اشتباهي داشتي مي كردي اگه از اول به خدا توكل مي كردي از اون كمك مي خواستي محال بود كه دست خالي بياي الان چه فايده با يكي داري حرف مي زني كه اگه هر كسي بفهمه جز اينكه زندگيت بدتر بشه كار ديگه نكرده دوم اينكه امكان نداره خود اون پسر زير بار بره و بخواهد بياد و بعد از جدايي با همسرتان با شما ازدواج كنه از محالات بخصوص اگر مجرد هم باشه كه امكان نداره اينو بدون هر ادم زنده ايي كه مي ياد تو چت روم يا توي خيابون يا تلفن و مي خواد كه با كسي حرف بزنه خودش مشكل داره و از يك جا داره مي خوره يعني به اينجور ادمها نمي شه اعتماد كرد و هيچ وقت فكر نكن كه اون مي تونه خلا عاطفي تورو جبران كنه چون اگه تو دور از چشم شوهرت هم خدايي نكرده بخواي با اون پسر ارتباط برقرار كني و ......... مطمئن باش حتي اگه شوهرت هم نفهمه و هيچ مشكلي پيش نياد ( كه از محالاته ) باز هم احساس خلا مي كني چون تو اين عاطفه را در زندگي مشترك خودت گم كردي در يك زندگي شرعي و واقعي و بايد توي همون زندگي و خونه هم دنبال اين عاطفه بگردي به همين دليل اگه هر جاي ديگه و به هر شكل ديگه اين عاطفه عملي بشه باز هم تو رو راضي نمي كنه و بيشتر گناهكارتر و سرخورده تر و بيزارتر از زندگي و شوهرت و خودت مي شي سعي كن مشكلات زندگي خودتو توي زندگيت و خودتون پيدا كني نه جاي ديگه درسته كه از اول هم با اين ازدواج مخالف بودي و شوهرت و دوست نداشتي ولي صبر و شكيبايي همه چيو حل مي كنه سعي كن به خدا توكل كني و صبر داشته باشي چرا كه من از هر دو حالت سراغ دارم يعني خانومي رو مي شناسم كه بعد از ده سال زندگي با شوهرش و حاصل دو فرزند عاشق پسري شده بود طوري كه از شوهرش به خاطر حرفهاي پسره و وعده وعيدهايي كه پسره داده بود جدا شد و مهريه اش را هم گرفت و الان داره با همون دو تا دختر به سختي توي اين اجتماع كه پر از گرگه و گروني و ....... است زندگي مي كنه و بعد از جداييش اون پسره حتي ديگه نگاه هم به زنه نكرد چرا ؟ يك به خاطر اينكه اينجور افراد كه يك هو توي زندگي ادم پيدا مي شن ادم نمي دونه كي هستن چي هستن چه عقده هاي دروني دارن ؟ رواني هستن ؟ سالمن ؟ و هزار تا چيز ديگه اصلا براي انتقام داره اينكار و مي كنه كسي با خودش همچين كاري كرده اونم عقده ايي شده و هزاز تا چيز ديگه . ( در ضمن بايد بگم كه اين خانوم اين پسر را حدود 2 سال مي شناخت تازه اينجوري از اب در اومد و توي اين مدت مدام زير پاش نشسته بود و وعده وعيد مي داد ولي حاصلش چي شد ؟ ....... فقط افسوس ) دوم اينكه اگر اين پسر خيلي ادم خوبي هم باشه از خانواده خيلي محترمي هم باشه خيلي اقا باشه با شخصيت هم كه باشه باز هم نمي ياد شمارو بگيره چرا ؟ به خاطر اينكه يعني اين انسان عاقل و باشخصيت و خانواده دار پيش خودش يك درصد هم فكر نمي كنه كه اين خانوم كه به همين راحتي داره از شوهرش جدا مي شه و زندگي بچه اش را داره تباه مي كنه چي جوري مي خواد توي زندگي من پايبند باشه يا پيش خودش نمي گه كه از كجا معلوم كه اگه با من هم زندگي كرد و به همين راه رفت و دوباره با كس ديگري شروع به درد دل كرد و علاقه مند شد چي تكليف چيه ؟ يعني يك انسان عاقل و خانواده دار اين فكرارو نمي كنه ؟ مطمئنا مي كنه يعني اگه نكنه بايد به عقلش شك كرد كه در هر صورت مراوده با چينين شخصي صحيح نيست زيرا كه يا انسان عاقل و بالغي نيست و او هم دچار عقده هاي رفتاري است و محبت و عقده هاي خويش را در جايي ديگر دنبالش مي گردد يا نهايتا خيلي خوش بينانه اش اين طوري مي شه كه شما از شوهرتون جدا مي شيد و با او ازدواج مي كنيد ولي فكر مي كينيد زندگي خوبي خواهيد داشت ؟ امكان ندارد . چنين شخصي بد دل ، بد بين ، بد دهن و .................... مي شه فقط به خاطر گذشته شما
پس عزيزم سعي كن هر چي سريع تر از اين خطري كه در انتظارت هست دوري كني و به خدا پناه بياري و با او درد دل كني . نماز بخون و سر نماز باهاش صحبت كن حرف دلتو به زبون بيار نگو خودش مي دونه حتما به زبون بيار مطمئن باش كمكت مي كنه بهت قول مي دم . متشكرم از وقتي كه گذاشتي و خوندي
RE: مشکل حادی دارم کمکم کنید
سلام
بهزاد جان
بسيار متاسفم و با شما ابراز همدردي مي كنم.
به نظر من جوها به نفع شما رقم نخورده است.
1ـ قطع رابطه با پدر و مادر به خاطر اشتباه به زور به همسري درآوردن شما
2- مراسم را برهم زدي چون به زور شما را به همسري درآوردند و از شوهرتان متنفر شدي چون به زور با او ازدواج كردي
3ـ اجباري در بچه دار شدنتان كه حتي به دلخواه شما نيست
4ـ زيبا دانستن خود بخاطر عدم تحريك شوهرتان به نزديكي و عملهاي خصوصي زناشويي
5- ابراز علاقه با پسري غريبه و حتي فكر خيانت
6- اقدام به جدا شدن بخاطر تكيه بر پسري كه بعد از جدايي از شوهر فعليتان به فكر ازدواج با او هستيد چون خودم پسر هستم بعد از جدا شدن شما حتما شما را در منگنه قرار ميدهم شرايط سختي ميگذارم و از شما سو استفاده ميكنم
باور كنيد كه اينطور است يا بعنوان عشقم از شما استفاده نمي كنم چون خيانتكار هستيد از اين جا رونده از انجا مونده ميشويد به خدا سوگند و عدم ارتباط آن پسر هم همين است اين كار شرعا مشكل اساسي دارد و در دادگاه عدل خدايي شما محكوميد.
در شرايط بالا كه بنگريم ميبينيم كه كار شما تنها با يك زور رنگ و لعاب سياه و بدبختي گرفته است. و جاي علاقه به شوهر را با نفرت جايگزين نموده است كه بسيار متاسفم و شما بايد اين رنگ و لعاب سياه را خودتان تاكيد مي كنم خودتان بزداييد.
به شما تاكيد مي كنم شما بايد اصلاح امور را بدست بگيريد من فكر مي كنم زندگي شما هم مانند تمام زندگيهاي ديگر است فقط تاكيد ميكنم تنها زور كردن شما با ازدواج پسر همسايهاتان آغاز شد
اين مرد هم مانند مردان ديگر دارد كار ميكند با اين سختي اقتصادي و جو بد اعتيادها به هزاران كوفت و زهرمار دارد زندگي و ورزش ميكند ولي شما بايد او را برده خود كنيد
چگونه
1- رابطهاتان را بايد با پدر و مادر محترمتان خوب كنيد من از آنها جانبداري نميكنم هر انساني خطا كار است ولي انها ريشه شما هستند و شما ميوه زندگي آنها رابطهاتان را قويتر كنيد شما دختريد و دلسوز پدر بايد با آنها خوب شويد ببوسيد و فضا را به نفع خود بچرخانيد و به فكر انتقام نباشيد به نفع شما نيست زندگي سياست است باور كنيد انسانها با سياست خيلي كارها را ميكنند شما ساده دل و خوب هستيد به خدا توكل كنيد و عشق به پدر و مادرتان را زنده كنيد و نفرت و كينهها را از دلتان بيرون بريزيد بخدا اگر شما آنها را ببخشيد گشايشي در كارتان ايجاد ميشود كه خودتان شگفت زده ميشويد.
2- اشتباه دوم برهم زدن مراسم عروسي بود شما بايد مرد زندگيتان را قبول كنيد تمام مردها مانند هم هستند من مي دانم شما را از مرد زندگيتان همان زور جدا كرد او را ببخشيد و او هم تقصيري ندارد شما را دوست دارد شما از او انتظار داريد جاي پدر و مادرتان را كه با زور لكهاي در زندگيتان ايجاد كردهاند را از او بخواهيد او هم يك پسري كه آرزوهاي زندگي را با شما تقسيم كرده نه چرا كه او بخاطر شما و فرزند محترمتان تلاش مي كند و سالم است بايد فضا را عوض كنيد از هر دست بدهيد بازپس ميگيريد به عشق تبديلش كنيد گل بخريد توجه او را به خود جلب كنيد اين كارها زنان است و من نميتوانم بيشتر توضيح دهم شما از او انتظار نداشته باشيد كار خودتان را انجام بدهيد و نفرت زور را از دل بيرون كنيد.
3ـ دوباره بچه دار شدن را امري اجباري دانستهايد و ناخودآگاه اين دوباره زور دوم است انسانها در مقابل زور از خود واكنش بدي نشان ميدهند مانند اينكه در يك جمع به شما ميگويند كه برو آب بياور از خود جبهه نشان ميدهيد ولي اگر خواهشي باشد با كمال ميل انجام ميدهيد شما هم او را موهبت خدايي بدانيد وگرنه خداوند شما را تنبيه ميكند دوباره زندگي بر شما برميگردد
4ـ شما از خود جبهه نشان دادهايد و برتري زيبايي را براي نزديكي شوهرتان بيان كرديد شما بايد ناز كنيد تا شوهرتان بيايد باور كنيد اين قانون هست او را ترغيب كنيد زندگي را زيبا كن ايراد نگير شما بايد فضا را عوض كنيد با اينهمه كار شوهرتان هيچ انگيزهاي ندارد بايد شما انگيزه بدهيد شما فقط ايراد گرفتهايد و هيچ زيبايي را بيان نكرديد همسران بيشتر دنبال زيبايي طرف ميروند شما فقط عيب گرفتهايد به خاطر زور كه طرز فكرتان را بايد عوض كنيد.
5- ابراز علاقه به پسر ديگر كه بسيار نكوهيده و زشت است شما از تمام چيزهايي كه داريد فرار ميكنيد به بي چيزي و بيآبرويي هيچ پسر ديگر با زني كه به شوهر اولش خيانت كرده به عنوان عشق نگاه نمي كند به عنوان سوئ استفاده نگاه مي كند باور كنيد به خدا من از شوهرتان طرفداري نميكنم بلكه شما را براي ترميم زندگيتان ترغيب ميكنم شما بايد كانون زندگيتان را بسازيد شما مركز تمام زندگيتان هستيد ولي خود را از زندگي بيرون كشيدهايد با يك پسر غريبه ارتباط برقرار كردهايد هر كس بشنود شما را مقصر ميداند آب پاكي را روي دستتان بريزم اگر با شوهر اول خوشبخت نشديد با هيچ مرد ديگري هم خوشبخت نخواهيد شد باور كنيد خودم يك مرد هستم
در مورد ابراز علاقه شما به شوهرتان اين كه من هم خانمم ابراز علاقه نميكند ولي من وظيفهام را انجام ميدهم
چشمها را بايد شست جور ديگر بايد نگريست
و از شما خواهش ميكنم زندگيتان را نجات دهيد با فراموش كردن كينهاتان
مهدي حيدري
RE: مشکل حادی دارم کمکم کنید
سلام بهزاد عزیز،
یک سوال از شما داشتم ،تفاوت سنی شما و همسرتان چقدر است؟
گرد افرید محترم درست می گوید،این جور مشکلات را باید با افراد متخصص انجام داد در این تالار هر کسی نظر وتجربه شخصی خود را می گوید.
عزیزم، شما فکر می کنید با ارتباط بر قرار کردن با یک مرد بیگانه مشکلاتتان حل میشود؟
به اینده دختر گلت فکر کردی؟
فکر نمی کنی گناه تو در تباه کردن اینده دخترت کمتر (شاید بیشتر)از پدرش نباشد؟
گفتی مرا به زور به عقدهمسرتان در اورده اند.
به الان فکر کن ببین چه کاری از دستت بر می اید برای بهبود روابطتت انجام دهی تو الان صاحب فرزند هستی،اگر قبل از ازدواج کاری نتوانستی بکنی الان تلاش کن (ازدواج غمگینت)را به (ازدواج شاد)تبدیل کنی ،نه اینکه خودت را تسلیم کنی(ارتباط با ان پسر)،نیرو و انرژی ات را روی خانواده ات بگذار، همانطور که دوستان گفتند،ارتباط تو با ان پسر عاقبت خوبی نخواهد داشت.
در مورد رابطه با همسرت،یک زن بیش از هر چیز به عاطفه احتیاج دارد، وقتی رابطه زناشوئی خوب نباشد زن بیشتر تشنه محبت میشودوممکن این خلا رابا چیزهائی پر کند(ارتباط بیشتر با خانواده همچون پدر و مادر،ارتباط با مرد بیگانه،ارتباط بیشتر با خداو......)در افراد ،این نیازها به صورتهای مختلف بروز میکند.
همین طور برای مردان،شما گفتی در اوایل ازدواج عروسی را به هم زدم،فکر نمی کنی شوهرت دچار سرخوردگی شده ،در اوایل ازدواج دو زوج نهال عشق را ابیاری میکنند تا به درختی تنومند تبدیل شود،تا ان درخت میوه دهد،ودر هنگام گرفتاری ها و ناملایمات ذخیره ای داشته باشند که از ان استفاده کنند در غیر این صورت یعنی اگر درختی نداشته باشند یا این درخت ضعیف و لاجون باشد پس باید تلاش کرد تسلیم نشد اگر در برابر محبتی که کرده ایم وبی محبتی دیدیم نا امید نشیم اگر هدیه وعشقی را نثار همسرخودکردیم چیزی در یافت نکردیم بیشتر تلاش کنیم و نگذاریم نا امیدی پیروز شود هر روز به خودمان بگوئیم:من انسان قوی ای هستم.برای عشقت تلاش کن حتما مزدت را می گیری.
خواهر عزیزم ،سعی کن خلات را با گفتگو وراز ونیاز با خداپر کنی به خدا پناه ببر حتما خدا به تو کمک میکند.از خدا کمک بگیر واز او بخواه کمکت کند .شوهرت را دوست داشته باش(بدون قیدو شرط)،او را درک کن او نیز به محبت نیاز دارد ،سا عاتی را قرار بده و از دید او به زندگیتان نگاه کن ،او در این ازدواج تقصیری ندارد او که تو را مجبور به این ازدواج نکرده است،اگر خدا به شما فرزندی داده ،خدا را شکر کن چون خدا تو را دوست داشته و فرزندی داده برای تداوم زندگیتان،از وجود فرزندت لذت ببر(سه ونیم سالگی سالهای شیرین یک فرزند است،اوج شیرین زبونیها(خصوصا دختر)فرزند است).از وجود فرزندت برای شاد کردن زندگییت استفاده کن وبرای اینده او دعا کن مطمئن باش خدا تو را دوست دارد وبه تو کمک خواهد کرد.
(پیروز وشاد باشی)
RE: مشکل حادی دارم کمکم کنید
بهزاد عزیز سلام .
من با شما همدردی میکنم . دلم به درد آمد از این همه ظلمه که به شما وارد شده. واقعا مگه تحمل شما چقدره؟ شما از گوشت و استخوان هستید نا آهن !!!!
میبین همه آن رابطه شما را پتکی کرده به سر شما میزنند بدون آن که درک کنیم که شما چه جای نا بسامنی گیر کرده ای.
امید وارم هرچه زود تر روزنه امیدی به زندگی شما نمایان شود . اما تا آن روز بدون نگرانی از آن مسکن یا همان دوستی استفاده کن تا بتوانی زنده بمانی حد اقل و تحمل کنی اما مراقب باش که معتاد آن مسکن نشوی و همیشه بدان که آن مسکن است نه درمان .
مراقت خودتان باشید یه کم بیخیال به وضع بشوید بد نیست .
RE: مشکل حادی دارم کمکم کنید
بهزاد عزیز سلام
اول بگم از راهنمایی دوست عزیزمان HAMED واقعا متاسفم به این مسئله دقت کن که هیچ زندگی بی مشکل نیست . به نظر من خودت را به فعالیتهای اجتماعی شوهرت علاقه مند نشون بده ، شب وقتی دیر به خونه میاد بهش ثابت کن که میدونی اون خسته شده وتمام روزرا به خاطر شما زحمت کشیده ، وسعی کن با ماساژ اون ومحبت کردن بهش علاقه اون را برانگیزی ، همیشه نکات مثبت زندگی خودتو برای خودت بزرگ کن و زیاد به نکات منفی اهمیت نده ، سعی کن با تربیت صحیح دخترت وابرازعلاقه او به پدرش شوهرت را بیشتر جذب خانه کنی ، در مورد نکته دوم بدان که این رابطه نه تنها مسکن نیست که خود باعث یک بیماری روحی غیر قابل علاج است، سعی کن از آن دوری کن که ادامه آن پرهیز کنی که ادامه این رابطه باعث دلسردی بیشترت به زندگی میشه