درگيري شديد با همسرم

من و همسرم در تمامي مراحل زندگي چه دوران نامزدي چه عقد و حالا كه يكسال هست ازدواج كرده ايم مشكل و اختلاف داشته ايم در خانواده اي در سطح پائين تر و در كودكي پدرش تركشان كرده .حال پس از 8 ماه زندگي يك روز وسايل خود را جمع كرده و بي خبر رفت 5 ماه است كه جدا از هم زندگي مي كنيم ميگويد مرا دوست دارد ولي حاضر نيست ديگر زير يك سقف با من زندگي كند چون نمي تواند مسئوليت قبول كند مشكل اصلي من نيز اين هست كه خيلي دوستش دارم ولي حاضر به طلاق نيستم

سلام دوست تازه وارد
خوش آمديد
به نظر من احتمالا همسرتون خاطرات دوران بچگيش توی ذهنش هست و اين هراس توی دلش که نتونه از پس زندگی مشترک بربياد .
پيداش کن و باهاش صحبت کن و بهش اين اطمينانو بده که هميشه بااو می مونی و بهش کمک می کنی چون قرار نيست او به تنهائی بار زندگی را بدوش بکشه

سارا جان یعنی چی که شوهرت حاضر به پذیرش مسئولیت نیست؟؟؟؟
خونواده ت در جریان این موضوع هستن ؟؟ نظر اونها چیه ؟؟؟
دعوا و اختلافتون در زمان نامزدی و بعد از ازدواج سر چی بود ؟؟؟
و اون وقتی که میگی رفت جریان چی بود ؟؟
یه ذره بیشتر توضیح بده . از لحاط مالی نمی تونه مسئولیت قبول کنه ؟؟؟ چند سالشه ؟؟

با سلام
دقیقا معلومه که این رفتار از دوران کودکی ریشه داره و چون با سختی های زندگی دست و پنجه نرم کرده می ترسه که دوباره گریبانگیرش بشه. با خانواده خودت لازم نیست در میان بزرای چون مطمئنن به نفع تو رای می دن و همه چیز خراب میشه. برو باهاش حرف بزن و بگو که از زندگی چیز زیادی نمی خوای ( البته اگه قانع باشی) و خیلی از زن و شوهر ها هستند که از زیر صفر شروع کردن و به همه چیز رسیدن فقط باید به هم کمک کنید و بهش بگو که اجازه نمی دین گذشته تلخش دوباره تکرار بشه و اگه خانه دار هستید به فکر شغلی باشین تا از نظر مالی بتونی بهش کمک کنی.

روی دیوار چنین مردی یادگاری نوشتن حکایت در مسجد میشه نه می تونی بسوزونیش نه هم خرابش کنی
دختر خوب تا وضعیتت از این بدتر نشده ازش جدا شو
شوهرت اولین مطلب زندگی مشترک رو نمی تونه بجا بیاره قبول مسئولیت اولین کاریه که چه مرد چه زن باید بپذیرن اونایی که این موضوع رو پذیرفتند هزار و یه مشکل دیگه دارن وای به حال شما که از بیس قضیه مشکل دارید
جلوی ضرر رو از هر جا بگیری منفعته نذار بیشتر از این وابسته اش بشی
در پناه حق