بارداری من، خیانت های پیاپی او! چه امیدی می شود به ادامه زندگی داشت؟
بارهاست که می خوام بنویسم اما شک می کنم که نکنه اشتباه راهنمایی بشم
28سالمه و همسرم 30 ساله.کمتر از 5 ساله ازدواج کردیم. هفت ماهه که باردارم. همسرم عاشق بچه س و اصرار به بچه دار شدن داشت. درست یک هفته بعد از بارداریم متوجه شدم همسری که کاملا به او اعتماد داشتم بارها به من خیانت کرده، تمام دنیا رو سرم خراب شد. نمی دونم حکمت خدا چی بود که باید بعد از بارداری اونو می شناختم. اگه قبلش فهمیده بودم حتما ازش جدا می شدم. ولی بخاطر بچه م چند بار به اون فرصت دادم. قسم خورد که دیگه اینکار رو نمی کنه. ولی حتی توی این چند ماه هم طاقت نیاورد و دو بار دیگه بهم خیانت کرد. با اون خانوم ها هم صحبت کردم، به همشون تو خیابون شماره داده. باورم نمی شد شوهری که حتی فکرشو نمی کردم به اینجور مسائل فکر هم کنه دنبال دخترای کوچه خیابون میفته. جالب اینجاس که به اون ها می گه مجردم و میام خواستگاری تون و کلی دروغ دیگه.
هر دفعه که فهمیدم کلی گریه زاری کرده که من تو رو دوست دارم و هیچی برام کم نذاشتی، و نمی دونم چرا این کارارو می کنم. حتی بهم تعهد داد. حق طلاق و حزانت فرزند بهم داد که اطمینان پیدا کنم دیگه سراغ این کارها نمی ره، ولی دوباره... باورتون می شه؟ بعد از خیانت بعدیش خونه شو به نامم کرد، که دیگه خیانت نمی کنم، ولی باز... دیگه مغزم داره متلاشی می شه. هر چقدر قسم می خوره دیگه باور نمی کنم چون حرفاش تکراریه.
جالبه که حرکاتش نشون می ده دوستم داره، چون حتی طاقت نداره یکی دو روز ناراحت باشم. همش می گه با من خوب باش. مثل همیشه که خوب بودی. از نظر جنسی هم هیچی براش کم نذاشتم. حتی بخاطر بارداری طبیعی و بی مشکلم مدام روابط جنسی داریم. ولی نمی دونم دلیل این کاراش چیه؟
اینم بگم که اون دست بزن هم داشت و داره. حتی توی بارداریم وقتی می فهمید خیانت جدیدشو فهمیدم اول دست بلند می کرد و بعد بلافاصله گریه می کرد و می گفت غلط کردم.
اون به آدم کاملا اجتماعیه و مذهبی. که همه دوستش دارن. اخلاقشم در حالت عادی خیلی خوبه. شاید کمتر مردی انقدر جاذبه داره. از نظر ظاهرم خیلی خوبه. حس می کنم هر زمانی این قابلیت رو داره که دخترا رو سمت خودش جلب کنه.
کار هر روزم شده گریه. انقدر ناامیدم که هر روز منتظرم که دوباره این کارو انجام بده و ازش جدا شم. دلم می خواد یا بمیره یا بمیرم. مغز و قلبم کشش این همه غمو نداره. حس می کنم دارم با یه موجود ناشناخته زنگی می کنم و هیچ امنیتی ندارم.
بنظرتون مشکل از کجاس؟ امیدی به این زندگی هست؟ من که مدام به طلاق قکر می کنم