تعدیل احساسات یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام خدمت تمام دوستان و تشکر بابت وقتی که میذارید و میخونید و احیانا جواب میدین.

من پسرم و تازه رفتم تو 30 سالگی.مشکلی که خیلی تو زندگیم ازارم میده احساساتی بودنمه.خیلی از این بابت ضربه خوردم.
این متن پایین رو فرشته مهربان در جواب یه دوستی فرمودن.خیلی دوست دارم و البته بیشتر از دوست داشتن بهش نیاز دارم که بدونم چطور میشه احساسات رو تعدیل کرد؟؟؟؟؟؟؟؟

نقل قول:

---

احساسات و کم صبری شما بلای جان شماست ، و اگر به فکر کنترل و تعدیل احساسات و تمرین صبروی و صبور شدن نباشی و اقدام نکنی همیشه در زندگیت گرفتار خود کرده های رنج آور خواهی بود ، چه مجرد باشی چه متأهل ....

---

من تازگی تو یه رابطه که قصد ازدواج هم داشتم شکست خوردم.وقت جدا شدن من گریم گرفت در صورتی که اون خانم با تمام بغض پنهان و اشکاری که داشت تونست خودش رو حفظ کنه.
ممنون میشم کمکم کنید.سوالی هم بود در خدمتم.

کسی نمیتونه بهت خرده بگیره. بلاخره هرکسی یجوره و شما هم اینطوری دیگه! ایرادی نداره که!!
وقتی ازدواج کردی و احساساتت در زندگی مشترک افتاد خود به خود تعدیل میشه و این حالات واسه قبل ازدواجه. اینه که جای نگرانی نیست

.به عنوان مثال فرشته مهربانبرای تعدیل احساس به صبراشاره کرده.بنظرم دو نوع میشه تعدیل احساس داشت،یکیش بامفاهیم عمیق واصلی که به ذات وریشه احساس اشاره میکنن،مث تقوا،خویشتن داری،صبر،تأمل،دوراندیشی.ه� �اران کیمیا حق آفرید...کیمیایی همچو صبر،آدم ندید. نوع دوم،افزایش دانش دراون زمینه هست،معرفت ما براحساس ما ثاثیرمیگزاره(این یکی ازصحبتهای اصلی کتاب انگیزش و هیجان هست- - - Updated - - -هرچه دیدگاه ماپرترباشه ،تراکم وانباشت ذهنی ما ازاطلاعات اون مسأله بیشترباشه،احساس ما متعادل ترخواهدبودوطبیعتا رفتارماهم سنجیده ترمیشه.(البته باید اون اطلاعات روتونسته باشی باورکنی تاکاربردی بشه،برای باورهم باید قبلش ازصافی منطق ت بگذره)برای اینکه ازصافی منطق بگذره ،حداقل باید منبعش معتبرباشه،با ارزشهات سازگارباشه و... .امامهمترازهمه تعهد هست.وقتی اصول اساسی وبنیادی روباورکردی باید بهش متعهد باشی.مثلاوقتی قبول وباورکردی قدم اول ازدواج،اطلاع خانواده هاست،بادیدن یه چهره زیباواحتمال جواب مثبت نباید تعهدبه خودت روبشکنی .نتعهد مث قایق روی دریاست(احساس)بشکنیش خودت فرورفتی.

با سلام و تشکر بابت وقتی که گذاشتید.
اقای کامروای عزیز.ممنون از پاسختون.راستش فکر می کنم یه بخش از شکستهایی که تو زندگیم میخورم بابت همین چربش احساساتم بر منطقمه.مثلا حدود 7 سال پیش شرایط مهاجرت برام فراهم شد.به یه کشور خوب.اما به خاطر دیدن ناراحتی های مادرم نتونستم برم.دوست من سه ساله پیش رفت همون کشور الان تو خیلی زمینه ها پیشرفت زیادی کرده.البته به یقین نمیشه گفت که حتما رفتم من هم به صلاح من میشد.فقط خدا خیر ادما رو میدونه.این یه نمونه رو محض اطلاع گفتم.

اقا امین عزیز.از شما هم سپاسگزارم بابت پاسخ پیچپیدتون.(حالا در این مورد پیچیده بودن توضیح میدم خدمتتون).خیلی خوب تشریح کردید.تا رسیدید به منطق و ... .
میخوام یه کمک ازتون بگیرم.من بعد یکسال با خانمی رابطم کنسل شد.(قصدم ازدواج بود.وارد جزییات نمیشم).حالا میخوام فراموشش کنم.عقل و منطق خودم بهم می گه که باید فراموشش کنی.هرگز هم سراغش نری.تا اون دچار مشکل نشه.اما احساسم میگه باز باید شانست رو امتحان کنی. اگه هدفش ناز کردن باشه چی ؟ اگه دلخوره و این کار رو می کنه چی ؟ دلیلم دارم واسه این برداشت خودم.چون هرگز منو نا امید نکرد از رفتنش.روز اخر گفت دارم ازدواج می کنم.منم گفتم یعنی میخوای دیگه نیام سراغت ؟ میخوای دیگه برات پیام ندم.شماره هاتو پاک کنم ؟ گفت اره.اما وقت رفتن بهم می گه بازم با هم حرف می زنیم.!!! گفتم مگه خودت نمی گی دیگه نیام سراغت ؟ پس چی می گی ؟ اما ایشون جوابی ندادن.
یا ادرس فیسش رو بهم داد(به اسم اصلیش نبود و من هرگز نمیتونستم پیداش کنم)و بهم گفت که هنوزم حواسم خواهرانه بهت هست.میخوام یکی رو واسه ازدواج بهت معرفی کنم.رو پیشنهادم فکر کن!
خب حالا من نمیتونم جمع بندی کنم.تضادها خیلی زیادن.به قول شما باید به باور برسم در مورد رفتن این ادم اما بواسطه رفتارهاش نمیرسم.پس دیگه به مراحل بعدی که گذشتن از صافی منطق نمیرسم.بهترین و موثق ترین منبع برای من خود این خانمه که متاسفانه جوابهاش به کسی که میخواد یکی رو دک کنه شبیه نیست.واقعا هنوز به باور اینکه این خانم رفته نرسیدم.
فکر کنم پراکنده گفتم.امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم.خوشحال میشم نظرتون و تحلیلتون رو در این زمینه بدونم ؟(لازمه بیشتر بگم در خدمتم )
من زیاد وقت ازاد ندارم.کم میام همدردی.هر از گاهی به بعضی تاپیکها سر میزنم.تا حالا توفیق داشتم و چند تا پست از شما رو خوندم.حرفاتون برام قابل فهمه.خوب درکشون می کنم.یه جورایی تو ذهن خودم هم هست.اما نمیتونم اینقدر خوب در قالب جملات بیانشون کنم.میخواستم یه سری منبع (کتاب،فیلم ... ) در این زمینه معرفی کنید بهم.دوست دارم علاوه بر افزایش اطلاعاتم ،بتونم ازشون بصورت طبق بندی شده استفاده کنم.

تا یادم نرفته.یکی از اون دوستایی که گاها پستهاشون رو میخوندم ،خانم نوپو بودن(البته در یه تاپیک بنده، ایشون کمک زیادی بهم کردن و ازشون بسیار بسیار ممنونم)به نظرم ایشون نمونه ادمهای عقل محورند.الان تو اخرین پست ایشون دیدم که گفتن که مدتهاست نمیان تالار و ... .چون براشون فشار عصبی داشت.در پایان هم گفتن این اخرین پستی که میذارن و نهایتا یه خدا حافظ ته پست گذاشتن و والسلام.حالا اگه من بخوام خداحافظی کنم هزار و یک خط باید بنویسم!!! از حلالیت و نام بردن دوستانم و تشکر از افراد و .... .چطور میشه یه ادم ، اونم خانم به این راحتی فقط در حد یه کلمه(نیازی هم به اضافه گویی نیست واقعا)خداحافظی می کنن؟؟؟؟؟ اما بعضی ها مثل من
ببخشید طولانی شد.

- - - Updated - - -

حالا که طولانی شد.پس اینم اضافه کنم.من فعلا فقط دارم صبر می کنم.چون راه دیگه ای به نظر خودم وجود نداره.داره(با توجه به توضیحاتم)؟

یه منبع آکادمیک وجذاب وآسون هست، به نام" روانشناسی اجتماعی"ازآقای الیوت ارونسون،که پرازمثال هست،این کتاب روباحوصله وآرامش حتی چندین بار(اگه مایل بودی )مطالعه کن.درصد خطا دراون بسیارکم هست.فقط قبلش بگم که درمثالهایی که زده بسیاربه یه اقلیت خاص اشاره کرده که موردپیشداوری قرارگرفتن،همچنان که ازسیاه پوستان آفریقاهم گفته.اون مثالش(اون اقلیت) روباید چندوجهی دید... اگه جای شمابودم بادلایل عینی حدسیاتم رو نقض یا تاییدمیکردم.یعنی اول بایدتکلیفت باخودت مشخص بشه آیا درصورت داشتن ملاکهایی حاضری باهاش ازدواج کنی.اگه جوابت مثبت هست.مرحله دوم بدون پیامک یا ایمیل دادن،باخودش رودرو صحبت کن،بگو نتونستم رفتنت روباورکنم وفکرمیکنم خودم به وضوح، قبلاحرفم روبهت نرسوندم،مایلم ازت درخواست کنم خانواده هارومطلع کنیم.وقتی بحث خانواده هابیاد وسط قضیه جدی ترمیشه و هر احساس کاذبی قبلابوده کنارمیره وبراساس واقعیت میری جلو.حالایا دوباره جوابش منفی هست ولی دیگه قطعی چون قطعی بهش گفتی،یامیگه چند روزبهم فرصت بده روزاش روتعیین کنیدکه مثلاچه روزی منتظرجوابش باشی،یامیگه اجازه بده باخانواده مشورت کنم بعد،بازم بگو مثلا تاهفته بعدمنتظرمیمونم.ازتجربه ی احساس تلخ نترس که بگه قبلا جوابمو بهت دادموازاین حرفا شایدم بهت گفت ازفلان رفتارت مطمئن نیستم دوبه شکم،به هرحال دیگه باحدس وگمان نرفتی جلو.جمله بندی وحرفات بایدطوری باشه که همه ی حدسیات ونگرانی هات رودرش گنجانده باشی تا بعدش هرجوابی بهت داد،برات معتبرباشه_اینم لینک یه کلیپ آموزنده:http://video-subtitle.tedcdn.com/tal...10X-low-fa.mp4

- - - Updated - - -

البته یه کلمات جزئی(‏ مثل نوع آشامیدنی هاشون)دراین کلیپ طبیعتا موردتأییدو همسازبا ارزشهای مانیست ولی اصل مطلب مهم هست

پ.ن:دو نکته درباب سخنرانی خانم محقق دراون فیلم بگم برای کسانی که تخصصی ترنگاه میکنن:۱

_ایشون گفتن؛اگه نمی توانید چیزی را اندازه بگیرید آن چیزوجود ندارد.این جمله کامل نیست شکل صحیحش اینه
:اگر شما نتوانید چیزی را اندازه بگیرید علم شما کافی نیست.

۲_درپایان حرفاش میگه مذهب ازباوربه ایمان و حقایق غیرقابل فهم به قطعیت رسیده.وازاین به عنوان مثال استفاده کرده.خب احتمالا این خانم مسیحی هست وکافیه شما قسمتهای آخر انجیل فعلی رو درباره حقایق آخر زمان ببینید که چقدرفهمش سخت هست ومعماگونه بیانش کرده والبته متخصصین مسیحیت حتما دفاع خودشون رودارند.

بخشهایی ازمذهب (خودماهم)رازگونه هست وتأکیدمیکنه وقتی متوجه نشدید ایمان بیارید وازکنارش بگذرید نه اینکه رد کنیدیا تفسیرمضر ازش کنید.

سلام اقا امین.خیلی ممنون از لطفتون.دارم رو خودم کار می کنم.من یه تاپیک دیگه هم زدم.فکر کنم ریشه اصلی خیلی از مشکلاتم باشه.ممنون میشم اونجا هم نظر بدید و کمکم کنید.:72:

- - - Updated - - -

سلام اقا امین.خیلی ممنون از لطفتون.دارم رو خودم کار می کنم.من یه تاپیک دیگه هم زدم.فکر کنم ریشه اصلی خیلی از مشکلاتم باشه.ممنون میشم اونجا هم نظر بدید و کمکم کنید.:72: