علاقه ایی که هیچوقت کمرنگ نشد
نمیدونم چی بنویسم و چی بگم هنوز گیجم از شوک جوابی که گرفتم !!! عاشقانه همکلاسیمو دوست داشتم قبلا چند دوبار بهش گفته بودم بار اول تو دانشگاه که جوابی که داد بیشتر به یه ناز دخترونه شبیه بود!!بار دومم از طریق خانواده که گفت نه چون به نظرش هنوز زوده و سنی نداره و باید درسمونو بخونیم!!!! اما هر بار بعد از این اتفاقات رفتارایی ازش سر میزد که منو امیدوار میکرد!!!نگید برداشت تو بوده چون برای هرکسی تعریف کردم شاخ درآوره!!! بالاخره پریروز دلم تاب نیاورد و رفتم رودررو باهاش حرف زدم و ازش نظرشو پرسیدم اونم گفت قبلا جوابشو داده و اصلا از اول علاقه ای به من نداشته و اگه رفتاری کرده برای احترام بوده و ....یه جوری حرف زد که انگار من مقصرم!!! ازش دلیل مخالفت پرسیدم و که جواب درستی نداد و در جواب اصرار من گفت میخواد شوهرش بزرگتر از خودش باشه اما وقتی دلیل منو شنید و گفت میخواستم یه چیزی بگم که نتونی روش حرف بزنی !!! حرف زیاد زدیم که حوصلش نیست اینجا!!! آخر بهش گفتم من دوستت دارم و با این جوابت قانع نشدم و نمیتونم دست از هدفم بردارم و بیخیالت بشم اما مطمن باشید که هرگز مزاحمتی برای شما درست نمیکنم!!
دارم دیوونه میشم من واقعا دوشس دارم اون تنها دختریه نظرمو جلب کرده و به معنای واقعی کامله !!!! من هفت ترمه خواب و خوراک ندارم و به گفته مامانم یه مجنون تمام عیارم!! راهنمایی کنید و بگید الان من چیکار باید کنم؟؟؟ بخدا آب شدم از فکرو خیال و بیداری شبانه!!!!!افسرده و کج خلقم ارتباطم با خانوادم بهم ریخته و دلم میخواد بغض تو گلوم بترکه و چند روز گریه کنم!!!
ازم دیغ نکنید راهنماییتون رو!!!