دختری پر از ابهام چندسوال...

سلام بر دوستان عزیز:72:
من همون دختریم که یه پست با عنوان با ریای ذهنی مطلب گذاشتم که دوستان به من توصیه کردن به روانشناس بالینی مراجعه کنم.من پیش روانشناس رفتم. اما در مورد چندین فکر ازشما دوستان سوال دارم که میخوام در مورد چرایی این تفکرات با مطالب علمی و عقلی به من پاسخ بدین.
همون طور که گفتم من چند سال سراب را با خدا اشتباه گرفتم و به شکل هدفمند به افکار و آینده ای تن دادم که خودم اونو در ذهنم ساخته بودم.
من فقط به خاطر خدا این افکار رو داشتم. اونم افکاری که هیچ لذتی توش نبود.
اگه کسی عاشقه و به کسی فکر میکنه من عاشق نبودم و طعم لذت برام نداشت حتما متوجه میشین به این آدم که چند سال با منفی بافی زندگی کرده چی گذشته....
جناب ammin شما مطالب خوبی گفتین و من اونارو برای خودم چندین بار تکرار میکنم.(این پیام از طرف خدا نیست یک تکانه ی جنسی است که به شکل دلسوزی خودشو نشون داده...........)
سوالات من:
1-خدا وقتی میبینه بندش داره چند سال با افکارش خودشو اذیت میکنه اونم برای خدا چرا یه جوری بهش نمیفهمونه که داری اشتباه می کنی و راهت غلطه مگه خودش توی قرآن نگفته کسانی که به سمت ما بیان اونا رو ب راه خودمون هدایتشون میکنیم ......

- - - Updated - - -

2- عقل که عنصر مهمی برای زندگیه از سمت خدا به همه آدما داده شده یا نه؟اگه از سمت خدا داده شده پس خدا بین بنده هاش فرق گذاشته ..و راه درست زندگی کردن رو به روش بسته؟؟؟این عدالته؟؟
3- جناب ammin شما یه جا به من گفتید( اگه به خودت سخت بگیری که گناه نکنی.این کار باعث خلا لذت میشه.. و تورو به سمت....سوق میده.میشه در مورد این مطلب بیشتر توضیح بدین.پس این که می گن خودتو پاک نگهدار.یعنی چی؟
4-یرای بالا بردن اعتماد به نفس چه راهکارهایی را پیشنهاد میکنید؟من همیشه دیگران رواز خودم بالاتر می دونم...نمیدونم چرا؟

- - - Updated - - -

4-آیا خدا همه بنده هاشو دوست داره یا فقط اوناییرو دوست داره که گناه نمی کننن؟
ممنون از همه ی دوستان:72::72:

سلام خانم امیدوار حالت چطوره.خوشحالم که پیش روانشناس هم رفتی.معلومه باپشتکار دنبال آرامشی.درمورد سوال اولت؛خدا توی قرآن وپیامبروائمه توی احادیث مارو روبه مشورت بادیگران دعوت میکنن،

یکی از راههای دریافت درست ونادرست مشورت هست.انسان به نفس خودش بصیرت داره گاهی نیازبه کمی سکوت ودقت داره تادرک کنه اونچه که درقلبش هست واقعا قطعیه یا ایراد داره.تازه همین حالاهم متوجه شدی.


امابه نظرم یه دلیل طولانی شدن اشتباه یاتجربه های تلخ،به یاد موندن اون توی ذهن هست تادوباره تکرار نشوند.درموردایراد دومت؛عقل یه میزان وشاقول هست که نیازبه اطلاعات بیشتر داره تا باخطای کمتر تجزیه وتحلیل کنه.بایدبهش خوراک بدی؛علم،تجربه،حضور دراجتماع،متون مقدس واصیل.

همیشه کشف وشهود باطنی جواب نمیده.نمیدونم دقیقا منظورت از عدالت چیه؟ولی هرکسی بخاد حقیقتی براش مکشوف بشه سوالاتی میادبه ذهنش که همون سوالات نصف راه هست ومسیرجواب روبهش نشون میده..درموردسخت گیری وتاثیراون براحتمال گناه؛من همچنان براین باورهستم.

مثالش؛دو گروه ازمومن هایامقیدها اشتباه میکنن ۱_اونایی که بافریب ودروغ خودشون خوب جلوه میدن.که الان بحث من اونا نیست ۲کسانی که ایمانشون خشک وآزار دهندست.شایدگاهی از زبان مردم شنیدی که میگن؛ماحاضربودیم توی دامن فلانی نمازبخونیم باورمون نمیشه اون اشتباه کرده باشه."خوب بودن افراطی به بد بودن منجر میشه"

اگه پسریادختری مجرد باشه،تصمیم قطعی به گناه نکردن داشته باشه، درظاهرهم بسیارمودب وخشک باشه.اون وقته که از درون وباطن به شکل زیر زمینی به سمت اشتباه کشیده میشه،یا حداقلش اینه که باسرکوب ومحدودیت زیادبرخود،دچار یأس ،نا امیدی،اضطراب وافسردگی میشه،مگه واقعا از درون به یه عمق ومعنایی رسیده باشه وانرژیش صرف اون بشه.

چون داره ازاون عمق لذت میبره.اگه بخوای باقائل شدن محدودیت برخودت،انزوای غیرمنطقی ،گناه هم نکنی اون وقت کارت خیلی سخت میشه،بایدانرژی ها وهیجاناتت روی یه جوری از راه مناسب خالی کنی(ورزش،فعالیت اجتماعی،یا حداقل حضور درجمعهای شاد)...

درمورداینکه خدا انسان گناهکار رودوس داره یانه،اول باید نوع گناهکاربودن بنده مشخص بشه،آیا به گناه اعتقادپیداکرده یافقط درعمل گناه انجام میده،مثل کسی که مثلا زناکنه اما معتقد به قبیح وگناه بودن زناباشه، باکسی که اعتقادی به قبح زنا نداره واونو نوع خاصی از روشنفکری میدونه،کار فرددوم بسیارسخته،چون کم کم دلش میشه مث سنگ وحقیقت دراو اثرنمیکنه.

اما درموردگناه انسانهای معمولی،بایدرحمت ومغفرت وفرصتهای زیاد خداوند رو دید این گونه نیست به صرف یک گناه مغضوب ومطرود شد.

که بخشی اعظم اون برمیگرده به رحمت وبخشندگیش .اولین آیه بسم الله الرحمن الرحیم هست ۱۱۴بار درقرآن اومده بخصوص قبل ازتمام سوره ها بجزتوبه،خوداین آیه وتفکردرموردش امیدبخش ومسرت بخشه. داستانهای زیادی ازتاریخ گذشته تاکنون برای درک این مطلب هست.ولی اگه سمی بودن گناه واشتباه باعقل هم فهمید اونوقت نگاه ماه ازخشک بودن وصفرویک بودن خارج میشه.

برای بالابردن اعتماد به نفس من بهت پیشنهاد میکنم رویه شاد بودن رودرپیش بگیر.البته یه شادی پخته ودلپذیرنه سطحی ومصنوعی.این باعث میشه تمایلت به حضور دراجتماع بیشتربشه.خود شادی و نشاط باعث افزایش اعتمادبه نفس میشه،همانطور حضوربیشتر درجامعه هم اعتمادبه نفس روبالامیبره.

مممنون از شما و مطالب مفیدتون.انشاالله با کمک شما و دوستان و سوار بر مرکب عقل و منطق و اعتدال:311:

- - - Updated - - -

من پستهای شمارو چند بار و با دقت میخوانم.تا به لطف خدا و همت خودم عاقل بشم وشفا بگیرم:311:این مطلبتونو وقتی ذهنم دوباره گیر میده که حرف زیادی بزنه و منفعل بشم. چند بار برای خودم تکرار میکنم..منتظر معجزه نباش معجزه اراده ای است که خدا بهت داده.
میخوام خودمو ارتقا بدم یه ذره بزرگ بشم.
به جای اینکه ذهنم منو مدیریت کنه.من میخام اونو مدیریت کنم.اونقدر که باهاش یکی بشم.یعنی من بشم ذهنم و ذهنم بشه من.تا حالا اون روی من ایستاده بود..حالا من بر روی اون می ایستم و پرچم عقلانیتو به اهتزاز در میارم.



- - - Updated - - -

من توی این چند سال کلاس اخلاق می رفتم و ذهنم متاسفانه خوب روی فاز منفی بود و به جای رحت خدا غضب اونو غالب میدید.
توی اون کلاسا میگن خودتونو بسازین.باور کنید خوب من اهل نماز و روزه ام و حجاب.کلا هم مثل همه گناه کردن رو دوست ندارم. ولی خوب بالاخرا آدم گناه میکنه.
منظور من اینجور آدماس که میپرسم خدا دوستشون داره یا نه؟
توی این کلاسا همش میگن مثلا
اگه جواب خواسته مامانتو ندی خود به خود عاق میشی.تو دلت حسادت نکن.زیاد حرف نزن.فکرتم گناه کنه روحت کثیفه.خودتونو درست کنید.نمیدونم اونی که از دلش بگذره که دروغ بگه حتی اگه نگه بازم پیش خدا با یکی که از دلش نمیگذره فرق داره و....
با این خدا و اوصاف آیا به نظر شما خوب شدن سخت نیست؟آدمو وسواس میکنه آدم میخواد همینی هم که هست نباشه..



- - - Updated - - -

من فهمیدم که من جمعی از این ویژگیها بوده ام.....
دختری ترسو+منفعل+بدون اعنماد به نفس+کمال گرا+خودبرتربین+ عاشق جلب توجه+خود کم بین+متوهم و ذهن خوان منفی...................که شده این آدم بعد از چند سال:97:ولی حالا دیگه میخواد بشه این:310:آزاد آزاد

سلام عزیزم کتاب از حال بد به حال خوب آقای دیوید برنز رو مطالعه کنید
و اینکه به نظرم مشکل شما تفکر زیاد در مورد مسائل منفی هست
به تفکراتتون بها ندید و کمتر بهشون توجه و یا حتی فکر کنید
این ما هستیم که افکار و مغزمون رو باید مدیریت کنیم
من خودم هم تفکر و مغزم رو مدیریت می کنم یک جمله اشتباهیه چون شما در هر صورت دارید با عقل و ذهنتون تفکر می کنید بس شما دارید با عقل تون ذهنتون رو درست می کنید
خود درگیری رو بزارید کنار و هر وقت سراغتون اومد فوری فکرتون رو به چیز دیگه مشغول کنید نزارید این افکار به ذهنتون هجوم بیارن
خلاصه خودتون خودتون رو درمان و کنترل کنید

ممنونم از راهنماییتون بی همدم عزیز.
آره خودم هم احساس میکنم بسیار منفی باف هستم.سعی میکنم از این فضای ذهنی خودمو خارج کنم.
جناب ammin
نگاه صفرو یک یعنی چی که باید ازش خارج شد؟
شادی پخته و دلپذیر یعنی چه شادی ای؟وشادی سطحی و مصنوعی یعنی چی؟ممنون میشم توضیح بدین
راستی بقیه دوستان و کارشناسان اگر نظر وکتابی دارند معرفی کنند.ممنون میشم.کتاب و کاری که منو از فاز منفی خارج کنه؟

توی ریاضی میگفتیم هر عدد یا فرد هست یا زوج. غیر از این وجود نداره. جسم یا حرکت میکند یا ساکنه غیر ازین وجود نداره. حالا این تفکر رو بیار توی روابط انسانی؛آدمها یا گناهکارند یا بیگناه. هر انسان نمازخونی حتما خوبه. هر بی‌نمازی حتما آدم بدیه. من یا گناهکارم یا معصوم… با این مثالهای ساده منظورم اینه توی روابط انسانی نباید اینجوری فکر کرد. به این میگن تفکر صفر و یک یاسیاه وسفید که برای پدیده‌های یکدست بکار میره.

مثل اعداد،ستاره ها،دانه های گندم یا...یه جا توی پستت گفتی؛اینجوری آموزش دیدی که مثلا فکر دروغ مثل خود دروغه هردوانسان که فکر دروغ اومده به سرش یادروغ گفته یکسانند.توی روانشناسی میگن افکارمنفی اگه زیاد جولان پیداکنه وفضای ذهن رو اشغال کنه امکان به زبون اومدنش زیادهست.

کسی که فکر دروغ میادبه ذهنش ولی راست میگه ارزشمنده.حسابش بادروغ گو یکی نیست.هدف اخلاق زندگی بهتر هردوجهانی هست.

نه اینکه هدف اخلاق خود اخلاق باشه.بایدونبایدهایی که شما بهش باورداری بیشترسمت وسوی گنگی داره.اگه گفتن زنانکنید به خاطرقوام خانواده هست که دراون احساس امنیت وآرامش وزندگی رشددهنده باشه نه لاابالی بودن وبیخانمانی.

مجازات گناه میخاد ضامن زندگی خوب باشه نه اینکه حال مردمو بگیره.

جای نکته هاروبشناس تا توی باورقلبیت به اونادچارمشکل نشی...من دوجا توی قرآن دیدم که کلمه خندیدن درموضع تایید اومده(الان مواضع دیگه یادم نیست)یکی زمانی که همسر حضرت ابراهیم که سن بالابود بابشارت بچه دارشدن(به شکل اعجاز)خوشحال شد یکی زمانی که حضرت سلیمان باشنیدن صدای مورچه خندید.

بنابراین حقیقت شادی،زمانی هست که بنده فرمان تأییدشدن نهایی رو ازخداوند بگیره چون دیگه همه نگرانیهاش برای همیشه برطرف میشه.

خب حالایه سطح پایینتر،زمانی که فرد،بهنجاربودن روانتخاب کنه خود اینم باعث رضایت بخش شدن زندگی وتولید شادی پخته ترواصیل تر در زندگی میشه؛حالا منظورمن ازشادی پخته واصیل تر توی پست قبلی،نشاطی بود که ازقلبت میجوشه،

این با بسط جهان بینیت بامعرفت وعمق معرفت بیشتر،زیادترمیشه،توی یه کلینیک تخصصی ،کودکانی که به سرطانهای سخت مبتلاهستند رو تشویق به رقصیدن میکنن.

این نوع شادی وروحیه بخشی درمان کننده وانرژی زاست .مخصوصا سفارش شده یک مومن بشاش باشه ولبخند داشته باشه،اگه به دلیل این هم فکرکنی،بیشتراون نشاط وشادی معناداربرات جامیفته،زمینه ثابت زندگی،این شادیست،وقتی مهمون میاد خونه ت احوالشو میپرسی تا۵دقیقه اول اونو بیشترمیخندونی.

وقتی کسی مریض میشه به عیادتش میریم وبراش آرزوی سلامتی میکنیم.اگه به لفظ "ناراحتی"توجه کنی دوبخش هست "راحت"بودن رواصل گرفته ویک"نا"به قبلش اضافه شده که به ما میفهمونه این وضعیت بایدموقت باشه،

اگه کارگرای یه ساختمون بین کارشون به هم انرژی مثبت ندهندوبه بهانه های شادنشن ونخندن اون کارچندین برابرسخت وخسته کننده میشه.

.خب حالا احتمالا متوجه منظورم ازشادی سطحی ومصنوعی شدی.وقتی که دروضعیت یک اشتباه شادبود،وقتی ازتمسخربقیه شادبود،که خودت میتونی جاهاش روپیداکنی..

برای درک خطای ذهن ونگاه جزم گرا این تایپیک رو مایل بودی مطالعه کن:http://www.hamdardi.net/thread-154.html


این مطلب هم مشابه اون هست؛ده خطای شناختی از نظر آلبرت الیس زیباوب

قدیما که گازنبوده توی یه مراسم که عزاداری امام حسین بوده،برای پخت وپزاون مسجد ازهیزم استفاده میشده موقع مراسم کسی پای اون دیگ نیست یه زن هرزه همسایه اون مسجد یاحسینیه که مردنامحرم خونه ش هست میاد ازاونجا زغال ببره

میبینه آتیش زیر دیگ خاموش شده اوناهم توی مسجد سینه میزنن دلش میسوزه اون هیزمو فوت میکنه دودش میره توچشش،چشاش اشکی میشه همین فتح بابی میشه وشروع به گریه وپشیمونی میکنه،

میره مرد روازخونه ش میندازه بیرون،چند روزبعدش اون زن میمیره ودرعالم خواب به یه عالم دوبار توصیه میشه بره اون زن روتششیع وبراو نمازبخونه.

اینو گفتم که نگاهت توی درک اخلاقیات ومعناش لطفیفتربشه..،درنهایت این قلب آدماست که مهمه چقد صاف باشه،

بنابراین باید معناوعصاره ی اخلاقیات رودرک کرد اینجوری وقتی بهشون عمل میکنی لذت بیشتری میبری،وازخشک بودن دورمیشی،البته به خودت هم فرصت بدی که این معناهابرات جابیفته

ممنونم از مطالب مفیدتون:72:

- - - Updated - - -

ممنونم از مطالب مفیدتون:72:
تاپیکی رو که معرفی کردید خوندم.احساس می کنم تمام این خطاهای شناختی رو من دارم و در گذشته شدیدترش رو داشتم.
حالا دیگه دارم خودمو میشناسم و ریزه کاریهای ذهنی و شخصیتیمو پیدا میکنم.افکاری که من داشتم مسخره بود ولی بالاخره بود ومن اون افکار رو داشتم و دارم.
اصل در دنیا بر رحمت خداست.اینجوری که من داشتم پی میرفتم کاملا برعکس بود یعنی غضب خدا اصل بود.
به قول شاعر(من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم)

- - - Updated - - -

ممنون از مطالب مفیدتون:72:
تاپیک ها رو خوندم.همشو من داشتم ودارم.
خدایی که اصل رو در دنیا بر رحمت گذاشته و به قول شاعر(من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم)...من این خدارو باتمام وجودم نامهربون دیدم حالا بازم خوب شد فهمیدم دارم اشتباه میکنم.به عنایت خدا و این سایت:311: