سلام به همه
از همه کسایی که تا الان همراهم بودن تشکر میکنم
دیگه زندگیمون فایده ای نداره
میخام برم دنبال جدایی
یا میاد و جدامیشیم و هردو راحت میشیم یا درست میشه
شاید دیگه نیام تالار تا زمانی که جداشده باشم
دوستان واسم دعا کنید
حالم خیلی بده
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام به همه
از همه کسایی که تا الان همراهم بودن تشکر میکنم
دیگه زندگیمون فایده ای نداره
میخام برم دنبال جدایی
یا میاد و جدامیشیم و هردو راحت میشیم یا درست میشه
شاید دیگه نیام تالار تا زمانی که جداشده باشم
دوستان واسم دعا کنید
حالم خیلی بده
:323:
من برات دعا میکنم...
تاپیکاتو خوندم.
ایشالا که همه چی درست شه و تو به ارامش برسی.
امروز نزاشت برم دادگاه.سرکار نرفت و تمام مدت کنارم بود و یک لحظه تنهام نزاشت
بهش گفتم دیگه نمیتونم ادامه بدم و میخام جداشیم
هرچقدر ازش خاستم تمومش کنه گوش نداد به حرفام و گفت تو بسکه فکر کردی دچار توهم شدی وگرنه من میخام زندگی کنم و مشکلی هم ندارم
اما من واقعا دیگه نمیخامش نه اونو نه زندگیرو
چیکار کنم
شارلوت جان تاپیک های قبلیت رو خوندم
به نظرم برای طلاق گرفتن یه کمی زوده... درسته دارید عذاب میکشید و احساس میکنید توی یه قفس هستید و هر روز همسرتون با انکار کردن هاش به شعور شما توهین میکنه ولی باز هم صبر کنید شاید واقعیت اونطوری که شما فکر میکنید نیست.. شاید همسرتون در روابطش با جنس مونث کمی آزاده... شاید از بس بهش گیر دادین که چرا با این خانوم اینطوری حرف میزنی و یا با اون خانوم چرا پیامک میدی خسته شده و برای رهایی از سین جیم های رگباری شما ترجیح میده همه صندوق ورودی و یا تماسهای خودش رو آخر هر روز پاک کنه تا در یه جنک تمام عیار با شما شرکت کنه ... شاید حس میکنه اینطوری به آرامش میرسه
چطور میشه که مردی که خیانت میکنه زنشم دوست داره؟؟؟!!! و بهش التماس میکنه که ازش جدا نشه؟؟؟!!!
بهتر نیست بیشتر فکر کنید؟ اون اگه اهل دختر بازی بود هرچه زودتر برای جدایی از شما اقدام میکرد تا راحت تر بتونه به کارهاش برسه!!!
صبر داشته باش دوست عزیزم میدونم سخته اما بهتره کمتر تجسس کنی این فقط به قلب شما آسیب میرسونه و سود دیگه ای هم نخواهد داشت
اگه قابل بدونی من برای موفقیت و سعادت شما دعا میکنم:72:
خیلی خیلی ممنونم ازت هم آوای عزیز
من کلا آدم صبوری بودم اما نمیتونم دروغای وحشتناکشو تحمل کنم.همیشه میگفتم بعد از یکی دوسال درست میشه اما بدتر شد
فکر میکنم از خانوادش میترسه که طلاقم نمیده
اماگاهی وقتا که فکرمیکنم میگم آخه چطور میشه کسی که اونقدر من واسش مهم و عزیز بودم که با رابطه ی قبل از ازدواجم کنار اومد و باهام موند حالا اینقدر راحت منو نخاد و بهم خیانت کنه
شاید اصلاالان پشیمون شده از اینکه همون وقت ولم نکرد
دوستان همسرم اصرار داره بچه دار بشیم
نمیدونم چی شده که یکدفعه این تصمیمو گرفته جدای از خیانت و دروغاش ما اصلا وضعیت مالیمون هم خوب نیست که بچه بیاریم
باید چطور قانعش کنم؟
من الان به یک ساعت دیگه ی این زندگی هم امید ندارم و هر لحظه منتظر یک اتفاق هستم که بیفته و زندگیم نابود بشه
چطور میتونم یک فرد دیگه رو هم به این دنیا اضافه کنم
از طرفی هم میگم شاید بچه بیاد احساس مسئولیت کنه اما این فقط یک احتماله
لطفا راهنماییم کنید
فکر میکنم شاید این حرفااز طرف مامانش باشه چون چندین بار به خودم گفتن که بچه بیارین
تا وقتي كه از نظر روحي و رواني به يه ثباتي نرسيدين و زندگيت خوب نشده هيچ وقت پاي كسي ديگه رو به اين دنيا باز نكن گناه داره
خواهش ميكنم اين كار رو نكن
خودم اصلا راضی نیستم و به هیچ عنوانم آمادگیشو ندارم
اماشدید اصرار میکنه.دقیقا از همون روزی که میخاستم برم دادگاه برای طلاق
- - - Updated - - -
دیشب بهم گفت اصلا فکرشو نمیکردم بخاطر یک بحث کوچیک اینقدر جدی حرف از جدایی بزنی
گفتم من از تو انتظار ندارم تو همه دنیای من شدی.چطور اینهمه بدرفتاری و بی اعتنایی از تو ببینم و تحمل کنم؟
شایدمیخاد با اومدن یه بچه از اینکه من برم دنبال طلاق جلوگیری کنه چون همون روز هم بهش گفتم الان که خودمونیم جداشیم خیلی بهتره تا اینکه یه بچه بیاد که مجبور بشیم بخاطر اون یک عمر همو تحمل کنیم
خیانتش بهتون ثابت شده ؟
خب حتما دوستتون داره که حتی حاضره با وجود وضع مالی نامناسب بچه دار شید تا پایبندتون کنه حتی شده به زور
اگر دوست نداشت که می گفت بریم دادگاه
شما باید ازین فرصت ها استفاده کنید و زندگیتون رو درست کنید
الان دقیقا مشکلتون چیه ؟
ممنونم
چبله خیانتش ثابت شده اما من طوری رفتار کردم که انگار بهم ثابت نشده واصلانمیتونم تصور کنم اون بمن خیانت کنه
اون هم چندتا دلیل بیخود اورد و من مثلا قبول کردم
البته طوری رفتار نکردم که منو احمق فرض کنه
مشکل من دیدن بی توجهی و بدرفتاری از طرفه اونه .وقتی اینارو میزارم کنار خیانت دیگه نمیتونم تحمل کنم
با خودم میگم چرا وقتی میدونم خیانت کرده و بازم میکنه باید مثل کبک سرمو زیر برف بکنم و تحمل کنم؟یک ماهه شب و روز ندارم و فقط عذاب میکشم
از طرفی هم دوسش دارم و دلم میخاد زندگی کنم باهاش
اما تصور خیانت ولم نمیکنه
گاهی وقتا به سرم میزنه منم بهش خیانت کنم
شرایطش زیاد پیش میاد واسم.میگم بزار منم اینکارو بکنم تااونم مثل من بشکنه و داغون بشه.به درک که زندگیمون از هم بپاشه اما باز وجدانم مانع میشه
من اصلااصلابهش اعتماد ندارم.البته اینو بروز نمیدم.وقتی حرف از طلاق زدم منصرفم کرد و بعدش همش اصرار داره به بچه دار شدن
البته مادرش هم اینچندروز همش اصرار میکنن که بچه دار بشید
من چطور باید راضیش کنم که الان وقتش نیست؟
از طرفی چطور با خیانت کنار بیام و هضمش کنم؟
به نظرتون درست میشه؟
همسرم قبل از خاستگاری از اینکه من توی یک رابطه ی عاشقانه ی احمقانه بکارتم و از دست دادم باخبر شد ولی بازم منو انتخاب کرد و اومد و خودش با مشقت خانوادمو راضی کرد و ازدواج کردیم.وقتی به این موضوع فکر میکنم میگم خیلی دوسم داشته و منو میخاسته که با این موضوع کنار اومده اما الان میگم نکنه همین موضوع باعث شده بره با کسه دیگه ای حرف بزنه و رابطه داشته باشه