لج بازی من دارم می کنم یا کس دیگه ( راهنمایی کاربر بی وفا)
با سلام و درود خدمت دوستان گرامی
ضمن خسته نباشید به تیم اجرایی این فروم و دوستان و کارشناسان عزیز
به مدت چند ماهی زیاد به این فروم سر نمی زدم و البته با مشکلات کاری که روزانه بیشتر و بیشتر شده وقت انجام اینگونه امور رو ندارم
ولی یه چند روزه یه موردی پیش اومده تو زندگیم که خواستم با عنوان کردنش در این جا و یاری گرفتن از دوستانمون با چشمی باز که نه ولی با تصمیمی درست به نتیجه برسونیمش
نمی دونم دوستان جدید با من اشنایی دارند یا خیر پس قصد بر معرفی چند خطی از پاره ای از زندگی ام رو شرح خواهم داد امیدوارم امر بر گرفتن وقت دوستان عزیز و گرامی نشده باشه این پاره ای از توضیحات
بنده پسر که نه اقایی هستم 26 ساله کارمند و به مدت دو ماهه که ازدواج کردم و سر خونه و زندگیمم دوستان قدیمی شاید بهتر با مشکلات من در تماس بوده باشند و یاری رسونده باشند
بنده از همسرم خیلی راضیم یعنی از نظر خانواده و اخلاق و گذشته ای سالم و بیشتر خصوصیات خوب راضی هستم
خانوم بنده 22 سالشه یه مدته ببخشید خیلی رو اعصاب من رفته
بنده اعصابم زیاد در روز های کاری خورد می شه و کما حوصله اختلاف نظر و فهموندن بعضی موضوعات و اعصاب خوردی رو تو خونه ندارم راست و حسینی دیگه حوصله ای برام نمی مونه در خونه
نمی دونم شاید 22 سال سن کمیه برای بلوغ فکری دختران یا امروزه اینگونه شده
قصد جسارت به جنس مخالف ندارم ولی این خانوم ما خصوصیاتی داره که با عقل من جور نمی یاد نمی دونم شاید من متوجه خواسته هاش نمی شم و رابطه ام ضعیفه
همسر بنده فقط همه چیز رو سطحی می بینه همه چیز رو با دید + می بینه همش لجبازی می کنه و همش می خواد من براش 24 ساعته قربون صدقه اش برم
واقعا با این تیپ شخصییتی من جور نیست می دونم میگید زن و شوهر باید پیش هم نه خجالت بکشن نه ...... درسته ولی من نمی تونم نه اینکه بلد نیستم غرورم اجازه نمی ده
اره غرورم اجازه نمی ده تو شرکت جلوی 15 16 تا کارمند هی حواسم بهش جمع باشه و از دقیقه اول بهش بگم عزیزم عشقم و..... بار ها بهش گفتم من شخصییتم یه جوریه که سخته گفتن این حرفا چه تو منزل چه محل کار ادم بی ذوقی نیستم اصلا ولی یه جورایی این کارا رو برای ادمای ببخشید ببخشید ببخشید کوته فکر می بینم ( مخصوص اقایان بوده)
می دونم می گید حسادت زنانه به همکارام داره اخه درست قبول این حس ممکنه اذیت کننده باشه ولی همه جا همین جوره
این یکی از مشکلات بود
مشکلات بعدی ما از لج بازیشه یعنی چی یعنی اینکه یه اوقاتی بحثی پیش میاد تو خونه انتظار داره من برم از دلش در بیارم باید گفته باشم که اگه من تقصیر داشته باشم میرم از دلش در میارم بله ولی اغلب اوقات ایشون باعث پیش اوردن موضوعات بیخورد میشوند و بحث پیش می ارن و بعد از من انتظار داره که از دلش در بیارم که من میل رغبت ندارم و انجامم نمی دم
ادم مغروریم خیلی ولی نه اون قدری که با همه بد باشم نه یه غرور کاذب مردونه
من ادم بد اخلاقی نیستم با همه خوب و با شخصییت خنده شوخی می کنم شخصییت جالب دارم دوستان در جریانن ولی اینگو.نه موارد هستش
مشکلات زیادن یه مورد دیگه هم عرض می کتم بعد نتیجه گیری می کنم امیدوارم ناراحت کسی از دست بنده نشه که این قدر طولانی نوشتم
مورد دیگر دوستانش هستند همون هم دانشگاهیان ایشون
اها تازه یادم اومد یکی دیگه از لج بازی هایش اینه که می گه حتما حتما حتما منو تا دانشکده برسون و حتما منو از دانشکده بیار خونه اخه من تو زمان اداری خودتون بگیر قادر به این کار می تونم باشم ؟؟؟؟
ماشلله خودش هم که نیست یه بار خواستم دلشو نشکنم از دانشکده اش بیارمش خونه دیدم 3 تا ازدوستانشون هم باهاش اومدن و مجبور شدم اون ها هم برسونم بعد از رسوندن بهش گفتم دفعه اخرمه میام اینجا یادت باشه
گفت میای بازم عزیزم
بعد گفتم می بینی تا به امروز هم دیگه دنبالش نرفتم تو این مدت
اره داشتم می گفتم دوستانش
دوستان درستی فکر نکنم باشند
ادمی هستم که با یه دید می تونم به ذات طرف پی ببرم و به حدس و گمانم 140% اطمینان دارم
ادمای درستی نیستن به خودشم میگم میگه نه با دلیل میگم میگه نه
دوستان می دونو بعضی هاتون دارید می خندین به زندگیم ولی امیدوارم تا اندکی منو درک کرده باشید
باز هم میگم من نارحت نیستم از انتخابم ولی رفتارش داره اذیتم می کنه
این چند مدت دعوا می کنم باهاش و اونم می شینه گریه می کنه
می خوام برم سفر با دوستانم فقط می خوام یه مدت تنهام بزاره
گاهی پیش خودم فکر می کنم که مجردی چقدر خوب بود و ارامشش خیلی بیشتر بوده
یاد مه برای یکی در تاپیکش نوشته بودم که ارامش ازدواج فوق العاده بیشتر از ارامش مجردیه ولی ای کاش دکمه ویرایش داشت زندگی
اینارو دارم می نویسم حالم زیاد رو به راه نیست از زندگیم شاید یکم زده شدم از طرفی کسی رو ندارم باش حرف بزنم نه خواهر نه برادر می مونه دوستانم و دختر عموم که روم نمی شه در خصوص مشکلاتم بگم
می دونم میگید همه چیه شما عادیه درست میشه و مثل اینا
هزار تا از این حرفا رو مادرم زد مشاور زد ولی مشکل من as هستش اینایی که گفتم خیلی سطحی بوده عمقی اگه نگاه کنی خیلی درد توشه
دوستان عزیز ضمن معذرت خواهی از همه بابت زیادی مطلب
تنها قصد و نیت بنده از نوشتن این بود که اول خودم یکم اروم بشم بعد مسئله روشنایی خاص خودش رو بگیره برای مراجعین
ممنون میشم دیدی بر یاری به سوی این بنده حقیر داشته باشید
با تشکر از تک تک کارشناسان که این فضا رو ایجاد کردند که امثال ما ها با نوشتن دلخوشی در وجودشون باب بشه و امیدشون به زندگی با گرفتن راهنمایی بیشتر شه
با سپاس
خوش باشید
یا حق