رابطه پنهاني با دختر باجناق

با سلام من تازه عضو اين سايت شدم خواهشا اگر ميتونيد زود كمكم كنيد و نظراتون را برام بفرستيد
من 31 سالمه و 4 ساله كه ازدواج كردم زندگي خوب و آرامي دارم 2 ماه پيش به اصرار باجناقم به مسافرتي به شمال رفتيم اون 2 تا بچه داره يك پسر12 ساله و يك دختر 17 ساله در اين سفر متوجه شدم دختر باجناقم يك جورايي عجيب بمن نگاه ميكنه و .... اول فكر ميكردم خيالاتي شدم ولي بعد از سفر متوجه شدم كه سخت عاشق من شده و ... البته ظاهر بسيار زيبايي هم داره و خانواه مذهبي هم هستند حالا گير افتادم خودم هم به اون فكر ميكنم و مدام جلوي چشمانم ظاهر ميشه شماميگيد چكار كنم هر دفعه كه همديگر را ميبينيم عين 2 تا عاشق به هم خيره ميشم و فقط همديگر رو نگاه ميكنيم

سلام. معمولا دخترا تو این سن و سال به سختی رفتار های خودشون رو کنترل می کنند. یه کم که بگذره خودش متوجه میشه و احساساتش رو در دست می گیره. در حال حاضر شما باید خودت رو از تیر رس نگاهش حفظ کنی. قدر زندگی آرومت رو بدون. اون دختر فعلا بچه ست. اگر بیشتر از نگاه به شما نزدیک شد اون وقت باید در نقش یک بزرگتر دلسوز راهنمائیش کنی.

من هیچ حرفی ندارم به شما بزنم جز این نوشته یکی از وبلاگها که دختری نوشته و پاسخی که دریافت کرده. ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------من شكوفه هستم در 17 سالگي عاشق مردي 29 ساله و متاهل شدم از اين موضوع 14 سال ميگذره . اون از اقوام نزديك من هست و ما لااقل روزي يك بار همديگه رو ميبينيم. اوايل رابطمون در حد بوسيدن ودر اغوش كشيدن و عشقبازي عادي بود اما الان حدود يك سال هست كه به عشقبازي پيشرفته تبديل شده البته نه س.ك.س و من نميخوام اين رابطه از اين فراتر بره . اما اون مدام اصرار داره كه با من تنها باشه و از كوچكترين فرصت استفاده ميكنه كه منو تنها گير بياره . من ميترسم دلم ميخواد مثل اون اوايل رابطمون ساده باشه.تو رو خدا به من بگيد چيكار كنم كه دست از سرم برداره؟البته خودم مدام بهش ميگم ولي ميگه نميتونم از تو دل بكنم بدون تو ميميرم تو عشق مني و از اين حرفا. ولي من ميترسم باهاش تنها باشم و بيشتر از ابروم ميترسم خواهش ميكنم راهنماييم كنيد. از وبلاگ خوبتون ممنون موفق باشين. پاسخ -برای اولین قدم بهتر است تکلیف‌تان را با خودتان روشن کنید. شما از يك طرف ميخواهيد «رابطه‌تان مثل اوائل ساده و تنها در حد بوسه‌هاي عاشقانه باقي بماند»، اما از جانب ديگر ميخواهيد او «دست از سرتان بردارد» و با اين كار بتوانيد آبرويتان را حفظ كنيد. واضح است كه شما مستاصل و پريشان هستيد و اين از علائم بی چون و چرای عشق است. دليل توصيه من هم به بلاتكليف نبودن، اين است كه اساسا در چنين موردي "عاشق" نباشيد... و یا اگر نمیتوانید لااقل خودتان را بسازید که عشقتان را مثل زخم چرکین و مهوعی حتی از دید خودتان هم مخفی کنید! برای مصمم شدن به پوشاندن این زخم لازم است ابتدا آن را با تمام جزئیات دل به هم زنش ببینید، پس بيائيد وضعيت‌تان را بررسي كنيم:شكوفه در هفده سالگي عاشق يك مرد متاهل بيست و نه ساله ميشود. از آن تاريخ چهارده سال با بوس و كنار‌هاي هرازگاهي ميگذرد. يعني اكنون شكوفه سي و يك ساله است و معشوقش چهل و سه ساله... و حضرت شكوفه نهايتا تا پنج سال ديگر با حساب احتمالات ضعيف مي‌تواند ازدواج كند و پس از آن بايد منتظر معجزه‌اي از آسمان بنشيند. (فرض من بر اين است كه شما ازدواج نكرده‌ايد و حالا هم زن شوهرداري نيستيد كه با مرد غريبه‌اي است... چون در نامه ذكري نكرده بوديد. اگر اينچنين است لطفا اطلاع بدهيد تا به شيوه ديگري متوسل شويم.) روي ماوراء الطبيعه زياد حساب نميكنيم و همان پنج سال را در نظر ميگيريم. شما در اين پنج سال باقي مانده مي‌توانيد همين پريشاني و دودلي را با خود حمل كنيد و پس از نابودي همه فرصت‌ها تا پايان عمر تنها باشيد. توجه داشته باشيد كه معشوقتان زندگي خودش را دارد. با زن و بچه و يك معشوقه هم توي گنجه، براي تفريحات ميانسالي! او مطمئنا عاشق شماست كه اگر نبود در همان اوائل كامي مي‌گرفت و ميرفت و اين رابطه را چهارده‌سال ادامه نميداد. ممكن است تا آخر عمر هم عاشقتان بماند اما او با اين عشق چيزي را از دست نميدهد چون دارد زندگي‌اش را مي‌كند، اما شما همه چيزتان را از دست مي‌دهيد. چيزهايي كه از دست ميدهيد تمام آرزوهاي زنان است و شايد براي شما چيزي نباشد. ميتوانيد از خير پنج سال باقي مانده بگذريد و ده‌ ــ بيست سال ديگر با اين اقا كج‌دار و مريز طي كنيد و بعد در كمال آرامش بنشينيد به انتظار مرگ. خب! اين تنهايي اگر برايتان قابل تحمل است راه اول را انتخاب كنيد.راه دومي هم هست. اينكه در اولين فرصت نفرت‌تان را به او اعلام كنيد... حتي اگر وجودتان پر است از عشقش. اگر باز هم به شما گفت: « نميتوانم از تو دل بكنم، بدون تو ميميرم» توي چشم‌هايش مستقيم نگاه كنيد و بگوئيد «همين حالا برو بمير!» خودتان را بسازيد كه صدايتان نلرزد، توحش از چشم‌هايتان بيرون بزند و تا مي‌توانيد بي‌رحم باشيد. فراموش نكنيد كه اين بي‌رحمي شما در مقابل جنايتي كه مرد متاهل بيست و نه ساله‌اي با چهارده‌ سال عشق بي‌امان در حق يك دختربچه هفده ساله مرتكب شده هيچ چيز نيست. اندازه‌اش مثل كشتن يك پشه مزاحم كه توي گوشتان رفته در مقابل سربريدن يك انسان، با اره كُند عشق، كوچك است. بفهميد كه حتي اگر او خودش را بكشد هم اتفاقي نمي‌افتد... و من فكر مي‌كنم محال است چنين كاري بكند. لاف زده! چند وقتي ناراحت است و بعد يكي ديگر را پيدا مي‌كند و يا عاشق زنش مي‌شود.اگر او بعد از ابراز نفرت و شنيدن جمله «برو بمير» باز پا‌پي شما شد، كولي بازي دربياوريد. اگر فهميده باشيد كه در چه گودال پر از كثافتي افتاده‌ايد (كه يكي ديگر با عشقش براي‌تان پرش كرده) حداقل كاري براي نجاتتان مي‌كنيد حتي اگر به فاش شدن همه آن چهارده‌سال زندگي مخفي بيانجامد! آبرويتان در مقابل فاجعه تنهايي كه در انتظارتان است چيز مهمي نيست. اصلا كدام آبرو؟! يك دختربچه هفده ساله وقتي عاشق يك مرد متاهل بيست‌ و نه سالهء عاقل و بالغ مي‌شود، وظيفه آن مرد است كه توي سرش بزند و زندگي آن دختربچه را حرام هوسش نكند! براي اطرافيانتان توضيح بدهيد. شايد آنقدر منطق داشته باشند كه بپذيرند، اگر هم نه كه به درك! آبرويتان فداي باقي زندگي‌تان!البته فكر نميكنم كار به آنجاها بكشد. اگر شما را مصمم به آبروريزي ببيند دست از سرتان بر مي‌دارد.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------نقدر این نامه متاثرم کرد که هنوزم توی فایلهای خودم دارمش...

سلام جناب سنگدل!!! دوستان توصیه های خوبی کردن

من حس می کنم که تا الان این نوع نگاهها رو تجربه نکردین( شاید البته) و دچار حس متناقضی شدین که ازش به نام عشق یاد می کنین!

این حس بیشتر یه برانگیختگی جنسی است. برای امتحانش چند وقتی کنترل فکر شدید داشته باشین می بینین که حستون معمولا خ تعدیل میشه!

گول این احوالاتتون رو نخورین. پرو بال بهش ندین. عمق این گونه حسها چیزی حدود 6 ماهه( چون به خاطر تذشحات یه سری هورونهاست) که البته کنترل نکردن فکرتون و بال و پردادن بهش می تونه این مدت رو بیشترکنه!

مقاله زیر رو بخونین

نگاه اشتباه ما انسان ها به عشق: Love با Limerence فرق دارد


من مطمینم شما الان سرمایه بزرگی دارین و اون همسرتون هست! پس با انجام یه سری کارها این خودتون رو برای همیشه از این سرمایه محروم نکنین. معمولا دلی که می شکنه کمتر التیام پیدا می کنه! مقاله زیر رو بخونین
آسیب شناسی خیانت و اثرات مخرب آن در روابط عاشقانه

در ضمن ممکنه که دچار یکنواختی تو زندگی متاهلی خودتون شدین( یا مشکلی با هسرتون) این مقاله ها هم خوبن

علت ایجاد یکنواختی و دلزدگی در روابط عاشقانه

۵ راه برای اینکه همیشه عاشق بمانید

در هر صورت همیشه دست بالای دست بسیار است! همیشه انسان جداب تر از عشق شما هم هست! و معمولا وقتی ادم به عشق خودش می رسه اون هیجانات می خابه و همون تکرار مکرراته پس مقایسه همسر با دیگران و یا داشتن عشقهای دیگه خ نمی تونی دردی از انسان درمان کنه مگه این که یک سری مشکلات مهم و حل نشدنی تو زندگیه اولیه باشن.

امیدوارم خودتوون رو زودتر از این سراب نجات بدین. مطمینا ایشون خ جوان هستن وممکنه خیلیها ایشون رو مقصر ندانن اما شما رو چرا..

در پناه خداوند بزرگ باشین

به زندگیتون فکر کنین به خاله او دختر که شما تکیه گاهش هستید بچه هم دارین احتمالا به اون فکر کنید به حرمتی که برای خواهر خانمتون قائلید. احترام به حقوق دیگران نشانه شخصیت ماست. حقوق همسرتون رو نادیده نگیرید اونوقت خواهید دید که چقدر زندگی شیرینی های غیر از این عشقهای ظاهری داره...

- - - Updated - - -

به زندگیتون فکر کنین به خاله او دختر که شما تکیه گاهش هستید بچه هم دارین احتمالا به اون فکر کنید به حرمتی که برای خواهر خانمتون قائلید. احترام به حقوق دیگران نشانه شخصیت ماست. حقوق همسرتون رو نادیده نگیرید اونوقت خواهید دید که چقدر زندگی شیرینی های غیر از این عشقهای ظاهری داره...

- - - Updated - - -

به زندگیتون فکر کنین به خاله او دختر که شما تکیه گاهش هستید بچه هم دارین احتمالا به اون فکر کنید به حرمتی که برای خواهر خانمتون قائلید. احترام به حقوق دیگران نشانه شخصیت ماست. حقوق همسرتون رو نادیده نگیرید اونوقت خواهید دید که چقدر زندگی شیرینی های غیر از این عشقهای ظاهری داره...

سلام

به تالار همدردی خوش آمدید

لطفاً تا می توانید از مواجهه با او پرهیز کنید .... و در شرایطی که مواجهه ناگزیر پیش میاد به او نگاه نکنید ، نسبت به او خشن باشید ، به گونه ای که متوجه شود که نسبت به او عصبانی هستید و از رفتارش خوشتان نمی آید ... همین ممکن هست او را به خود بیاورد و شما هم با این رویه هم خود را از یک دام خطرناک شیطانی نجات می دهید هم بزرگترین لطف را در حق او مرتکب می شوید که چه بسا بیدارش کند و قطعاً بنا به قانون عکس العمل پاداشش را در زندگی دریافت خواهید کرد


موفق باشدی

سلام دوست عزیز.

پیش از هرچیز باید باخودت روراست باشی، و عاقبت این ارتباط رو برای خودت ترسیم کنی.

ببین واقعا چی میخوای؟ میخوای به کجا برسی با این دختر؟

شما یه مرد بالغ هستید و قطعا متوجه میشید که چیزی جز شر در این ارتباط نیست. (البته از پستتون پیداست که همین حالا هم نصف مغزتون به خطری که در کمینتون هست، آگاهه. اما متاسفانه اون یکی نیمه مغزتون خوابه!! باید بیدارش کنید، حتی اگه برای این کار لازم باشه سرتون روبکوبید به دیوار...)

بعد از اینکه خودتون کاملا به خودآگاهی رسیدید، باید با اون دختر برخوردی بکنید که ازتون دلزده بشه.

از یه طرف با تحقیر و خشم و ... نگاهش کنید یا باهاش حرف بزنید.
از طرف دیگه وقتی خونشون میرید، سرووضعتون نامرتب باشه... مثلا جلوش دستتون رو تو بینیتون بکنید....http://www.forumup.nl/images/smiles/slider_vomit.gif


این اتفاقی که افتاده، اگه اجازه بدید مسیر فعلیش رو ادامه بده، بیشتر از اون دختر، به نابودی شما منتهی میشه.... اما اگه حقیقتا بخواید خودتون رو نجات بدید، موفق میشید. :72:

با تشكر از همه دوستان كه نظراتشون را بيان كردند ولي بنظر من چون خانوادش اونو در يك تنگنا (از نظر حجاب اجباري و رفت و آمد) قرار دادند نوعي احساس تنهايي ميكنه ميترسم اونو از خودم برنجونم و آسيبهاي بيشتري به خودش بزنه همانطور كه قبلا گفتم از زيبايي خاصي برخورداره و قد و قوارش، سنش را بيشتر از اينا نشون ميده واقعا دوست دارم كمكش كنم ولي از طرفي فهميدم عاشق شده و چون اولين تجربه عاشقيشه تا ابد تو ذهنش ميمونه خودم هم در يك كشمكش عقل و احساس گير كردم واسم دعا كنيد تا اين قضيه به بهترين شكل ممكن به سرانجام برسه:81::81::47::47::54::54:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط سنگدل

واقعا دوست دارم كمكش كنم ولي از طرفي فهميدم عاشق شده و چون اولين تجربه عاشقيشه تا ابد تو ذهنش ميمونه

---

اول این که شما از کجا می دونید اولین تجربه عاشقیشه؟

دوم این که کمک برای چی؟ کمک یعنی چی؟
من اصلا این واژه گمک را که مردها برای خیانت استفاده می کنند درک نمی کنم.
هر جا حرف خیانت می شه، آقایون همه قصدشون خیر و کمک بوده.

آقای محترم، ما را به خیر تو امید نیست، شرمرسان شنیدید؟
بهترین کمک شما به اون دختر اینه که کاری به کارش نداشته باشید.
شما مسئول تربیت دختر مردم نیستید.

کوچکترین ارتباطی با اون دختر به هر قصدی که باشه، در نهایت به ضررش می شه.
اگر قصد کمک دارید، تمامش کنید.

جناب سنگ دل عزیز!

تو یه کار خیرخاهانه ای که قراره ادم سود کمی ببره و خسارتهای جبران ناپذیری به بار بیاره عقللللللللللللل حکم می کنه خودش رو بکشه کنار! اخه نهایت تا کی و اصلا تا چه میزان می تونی بهش کمک کنی! باور کن با ادامه این کار سالهای اینده همین دختر شما رو محکوم میکنه!

اقای ارام حرف زیبایی زدن. شما این خانم رو تو ذهنت عوض کن با یه اقای زشت ایا باز هم بهش کمک می کنی!!!! اگه نکرد یو احساساتش واست مهم نبود بدون که کارت واسه رضای خدا نیست واسه رضای خودته

در ضمن شما که انقدر نازک دل هستین ایا احساسات خانمت رو هم مد نظر دارین!

اتفاقا این دختر باید ضربه بخوره! تا تجربه کنه بدونه کی و کجا بذل احساس کنه! تا با مرد متاها دیگری این گونه برخورد نکنه!

اگه واقعا کارت خیرخاهانه است! اگه کار خیرخاهانه باش پس همه به خیرخاهی اون معترف هستن پس بیا به خانمت هم بگو این قضیه رو! می تونی!

اگه حرفها جدیه به خاطر عواقب اتیه این کاره! دوست عزیز:72: