نوشته اصلی توسط
امیدوار92
قبلا تاپیک داشتم اسمش یادم رفته دو ساله زندگیم به هم پیچیده من دوست نداشتم کار به اینجا برسه همیشه می گفتم خدا کمکم می کنه چون دل من با طلاق نیست از این کلمه بدم می آد خدا...
اولش نمی خواستم برم دادگاه ولی همه گفتند وقتی هیچ اقدامی انجام نمی ده حتی جواب تلفن تو رو هم نمی ده بگذار یه کم بترسه بالاخره کوتاه می آد یا تمومش می کنه یا ...
الان اوضاع یه جوری شده که همه می گن هیچ راهی نمونده یا باید دادخواست طلاق بدی اون هم توافقی یا دو سه سال دیگه صبر کنی از صبر کردنش حرفی ندارم ولی به شرطی که این صبر جواب داشته باشه نه مثل این دو سال که هر کاری کردم اشتباه از آب دراومد التماس کردم گفتند اشتباه کردی شکایت نفقه کردم درست نشد صبر کردم اشک ریختم التماس خونواده اش کردم گفتند به خاطر خودت می خواهی بمونی آره به خاطر خودمه اصلا به خاطر دل خودم دوست ندارم زن مطلقه بشم دوست ندارم بیوه بشم من با هزار امید زندگیمو شروع کردم...
- - - Updated - - -
به نظر شما صحبت کردن باهاش عاقلانه هست بعد از این همه دردسر می خوام از وکیلم بخوام یه قرار باهاش بگذاره