-
ترس از ازدواج
دوستان سلام
در حالی این متن رو مینویسم که دو دلی و تردید در تمام وجودم ریشه دوانده . من دختری هستم 27 ساله کارشناسی ارشد یک رشته مهندسی . تا کنون موارد زیادی برای ازدواج داشتم اما قبول نکردم به دلیل ترسی که از این موضوع دارم . چند روز پیش مجددا خواستگاری برایم اماده که دارای شرایط ایده ال از نظر کار و تحصیل می باشد . اما ترس من و نگرانی هام مانع از ان می شود که بتوانم تصمیم بگیرم طوریکه به مدت سه شب است نخوابیدم . از طرفی بالارفتن سنم موجب نگرانی خانواده ام شده است . منتظر راهنمایی های ارزنده شما هستم :302:
-
RE: ترس از ازدواج
سلام نيك سرشت جان . ميشه بگي كه از چي ميترسي؟ آيا قبلا تجربه ي تلخي داشتي ؟ يا در بين فاميل و آشناهاي شما كسي بوده كه در ازدواج شكست خورده باشه كه اينقدر ميترسي كه نكنه اشتباه كني؟فكر ميكنم كه بيش از اندازه نسبت به ازدواج حساس هستي.نگراني براي ازدواج خوبه ولي نبايد منتظر باشي كه يكي بياد و بهت تضمين بده كه تو تا آخر عمرت كنار اين آقا خوشبخت زندگي كني تا شما هم ترس رو كنار بگذاري و ازدواج كني . چون هيچ كس نميتونه اين رو تضمين كنه. اگه كه خواستگارت از نظر كار و تحصيل و موقعيت اجتماعي و .... مناسب باشه و تحقيق هم كرده باشين و خانواده ات هم اون رو بشناسن و به ازدواج راضي باشن و تو هم تا حدي اون رو بشناسي و با معيارهات جور در بياد ديگه دليلي واسه ترس وجود نداره . اگر هم هنوز از اون شناخت نداري بهتره كه با نظارت خانواده ات يك مدتي باهاش رابطه داشته باشي تا بتوني اون رو بشناسي و ببيني با معيارهاي تو مطابقت داره يا نه ؟البته من كه هنوز دليل ترس شما رو نميدونم ولي حدس زدم شايد اين چيزها باشه.اگه پيش داوري كردم ببخشيد. البته من فقط نظرم رو گفتم .شايد كاملا درست نباشه
موفق باشيد
-
RE: ترس از ازدواج
رویای عزیز سلام
ممنون از پاسخ تون
متاسفانه من وابستگی زیادی به خانواده ام دارم و فکر تنها زندگی کردن دیوانه ام میکند . ندیدن پدر و برادرهایم . البته خوب میدانم که قرار نیست به اسارت بروم ولی با زندگی کنونی ام خو گرفته ام و شاید ترس از تغییر دارم . یا کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد افتادم . بله خواستگار کنونی ام از نظر موقعیت اجتماعی ، تحصیلی ، شغلی و خانواده هم رده با خودم می باشند و نگرانی ها و استرس های بالا رفتن سنم نیز مزید بر علت می شود تا اضطرابم را تشدید کند . من خواستگارانی با شرایط بهتر نیز داشته ام اما ترس از ازدواج و ترس از ایجاد تغییر در زندیگم باعث شد تا علیرغم میل باطنیم جواب رد بدهم . امروز برای نخستین بار اجازه دادم تا خواستگارم به منزلمان بیاید و شاید این آغازی برای ایجاد تغییر باشد . من زندگی کنونی ام را بسیار دوست داشته و از آن راضی هستم . زندگی در کنار پدر و مادر و برادرانی که عاشقانه دوستشان دارم
تا کنون تجربه تلخی در این زمینه یا حتی در ارتباط با اقایان نداشتم . بی صبرانه منتظر راهنمایی مدیران فهیم این سایت خوب هستم ...
-
RE: ترس از ازدواج
دوستان چرا کمکم نمیکنید ؟
-
RE: ترس از ازدواج
سلام
من بانظر دوستان موافقم و حتي فكر ميكنم خودت بهتر مشكلتو ميدوني!بهتره براي اينكه هم با خودت به نتيجه بهتري برسي و هم از تضمين يه ازدواج مناسب با اين آقا مطمئن بشي با يه مشاور خوب مشورت كن. البته به صورت حضوري!
قدر موقعيت خوبي رو كه داري بدون و از اينكه خانواده ات هنوز اونقدر دوست داشتني و خوب هستند خدا رو شكر كن و با يه ازدواج موفقي كه خواهي داشت اين هديه رو بهشون بده كه شادي رو به خونهشون مياري !خوشبخت باشي!
-
RE: ترس از ازدواج
فداي تو بشم به اسارت كه نميخواي بري ميخواي شوهر كني
-
RE: ترس از ازدواج
سلام دوست عزيزم
درسته كه شما همين وضع فعلي خودتون رو خيلي دوست دارين ولي بايد اين رو هم درنظر داشته باشين كه شرايط هميشه همينطور نميمونه
1) بلاخره برادرهاي شما هم ازدواج ميكنن و از خونه تون ميرن و قرار نيست كه همه ي شما تا آخر عمر توي خونه ي پدريتون زندگي كنيد و بلاخره بايد يك روز از اونجا بريد .
2) بعد از ازدواج هم با توافق همسرتون ميتونين هفته اي چند بار به خونه ي پدريتون سر بزنين و همون صميميت قبل رو داشته باشين با اين تفاوت كه يك نفر به جمعتون اضافه شده.
3) خانمم شما قبول داري كه بلاخره بايد يك روز ازدواج كني و از اون خونه بري ؟ پس نبايد موقعيت هاي خوبتون رو از دست بدين چون شايد در آينده همچين موقعيت هاي خوبي نصيب شما نشه و شما هميشه در حسرت گذشته بمونيد و آخر مجبوريد طبق گفته ي خودتون با كسي كه شرايطش نسبت به خواستگارهاي قبلي شما چندان قابل مقايسه نيست ازدواج كنين و البته با سن بالاتر و اين هم به معناي عقب ماندن از زندگي هستش
اميدوارم موفق باشي و بهتون تبريك ميگم كه يك همچين خانواده ي خوب و صميمي اي دارين .