خیلی سخته تو سن 29 سالگی یه لحظه تو زمان مکث کنی ببینی زندگیتو باختی.آخ چقدر سخته. بچه اول خونواده بودم از بچگی زیادتر از سنم میفهمیدم اونم بخاطربدبختیهایی که کشیدم مثلا تو خونواده فرهنگی بزرگ میشدم اما هر روز شاهددعوا و کتک کاری پدرومادرم بودم از یه طرف از مادرم مقابل پدرم محافظت میکردم از یه طرفم خواهر وبرادرم ....همیشه تو حسرت خونه آروم و بدون دغدغه بودم تا اینکه بزرگ شدم و رسیدم به سن جونی البته دانش آموز و دانشجوی ممتازی بودم همیشه تو چشم بودم هم از لحاظ قیافه و تحصیلات و مسئولیت پذیری وپختگیم .اما افسوس تو زندگی خودم به آخرخط رسیدم. خواستگارا و خاطر خواههای زیادی داشتم همشون هم درست حسابی نمیدونم چرا به تورم این شوهرم خورد.باور کنین راسته میگن آدم چشم و دهنش بسته میشه.حالا از زندگی مشترکم بگم.
تابستون 85 باهاش آشنا شدم انقدر بهم گیر داد تا با هم دوست شدیم.من کاردانی بودم واون دیپلم یه سالی گذشت تا بهش گفتم دانشگاه ثبت نام کنیم من کارشناسی قبول شدم واون کاردانی اون ادامه نداد و من کارشناسیمو گرفتم.تو شهری که دانشجو بودم می اومد دیدنم و قرار میذاشتیم توصیم به دخترا اینه به پسرا اعتماد نکنین همشون جنبه ندارن من الان کتک اعتمادم رو میخورم پسرا یا دخترو ول میکنن یا مثل من ازدواج میکنن ولی هر دفعه سرکوب اینکه اگه دختر درست حسابی بودی تو شهر غریب به یه پسر اعتماد نمیکری .خلاصه 88عقد کردیم بگذریم که بابام نمیدادو پدر شوهرم گفت کامیون دارم یه دونگ به اسمشون میکنم ومثل کوه پشتشون وایسادم چند ماهی گذشت بگذریم تک پسری و اذیت های مادر شوهر و حسادتهای خواهر شوهر کاری کردن پدر شوهره سرد شد عروسی گرفتیم ورفتیم سر خونه زندگی با شوهر بیکار وبدقولی خونوادش مجبور شدیم زیر 20میلیون وام بریم تا شوهرم ماشین بخره باهاش کار کنه.ماشینم هم تصادف کرد مجبور شدم طلاهامو بفروشم.حالا با اینهمه مشکلات بددلی و شکاکی و تعصبی و بددهنی و دهن بینیش دست بزن هم داشت همون دو هفته بعد عروسی کتک خوردم دنیارو سرم خراب شددیگه از زندگی سرد شدم اما به روش نم آوردم تو تنهاییم گریه میکردم از یه طرفم خونوادش نمیدونم به چیم حسادت میکردن میشستن پیشش ازم بد میگفتن تازه میدونستن آدم دهن بین و شکاکیه بیشتر تحریکش میکردن نمیدونین چه بلاهایی سرم نیاورد باشکاکیش دیونم کرده دیروز یه دعوای بدی کردیم طوری که از دست کتکاش فرار کردم خونه صابخونه باز دست بردار نبود تو پله ها با لوله جارو برقی همش کتک میزد.میدونین سر چی :داشتم اسپری میذاشتم کشو که اومد گفت چی برداشتی سیم کارت بود کشو رو ریخت زمین منم از حرصم گفتم همه جارو بگرد ولی اگه سیمکارتی پیدا نکردی مرد نیستی و عصبانی شدتازه این کجاشه اگه ماجراهامونو تعریف کنم مثنوی میشه از دیروزم قهرکردم اومدم خونه بابام. اگه مایل بودین ماجراهامونو تعریف میکنم تا عبرتی بشه تا دخترا قدر خودشونو بدونن. غم جهان مخور و پند من مبر از یاد که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست