به فریادم برسید، این عشق داره منو نابود می کنه!
سلام، من هیچکس و هیچ جا رو ندارم که باهاش درددل کنم. حدود یک سال و ده ماه پیش عاشق دختری شدم اما مسایل و مشکلات زیادی سر راه رسیدن بهش قرار داشت. خانوادم که اصلا کاری بهم نداشتن ده ماه تموم به پاش وایسادم که شاید مشکلات حل بشه. اما بعد از ده ماه یه روز بهم خبر دادن که الان داره با شوهرش زندگیشو می کنه. البته اونم منو دوست داشت ولی بخاطر اینکه از رسیدن به هم ناامید شده بود کم کم داشت سرد می شد. ارتباط ما مثل خیلی از ارتباط های امروزی نبود، یادمه فقط یه بار رودررو در موردش صحبت کردیم اونم خیلی کوتاه. بعدشم حدود یک ماه و نیم با اس ام اس ارتباط داشتیم که اونم فقط در قالب خبر گرفتن از شرایط خانواده هامون بود که مشکلات حل شدن یا نه. حتی هیچ وقت به هم تو نگفتیم و کلمه شما از دهنمون نمیفتاد. خلاصه اینکه با وجود گذشت این یک سال و ده ماه من هنوز دیوونشم. بخدا هنوز بعضی شبا تو رختخواب عین ابر بهار گریه می کنم. حتی الان که دارم این مطلبو می نویسم اشکم در اومده. زندگی برام بی معنیه کارم به خوردن قرص اعصاب کشیده. دارم داغون میشم نه می تونم فراموشش کنم و نه دیگه رسیدن بهش ممکنه. حدود یک سال نیمه ندیدمش و خبر ازش ندارم اما هنوز ذره ای از علاقم نسبت بهش کم نشده. دیگه بریدم یکی به دادم برسه، توروخدا............