-
دوستم داره ابرومو میبره
سلام تو تاپیک قبلیم راجع به ارتباطم با یه اقایی گفته بودم و حالا که با همه سختی بعد از یک سال میخوام فراموش کنم و به زندگیم برگردم یکی از همکلاسام که قبلا باهاش دوست بودمو در جریان رابطم بوده ارامشمو به هم میزنه هر چی بهش گفتمو ده برابر میذاره روشو به همه میگه تا جایی که رفته به همه گفته من با چندین نفر رابطه دارمو خرابم در صورتی که یک سال تمام میدید چطور برای یه نفر که اولیت ادم زندگیم بود گریه میکردمو چی میکشیدم وقتیم بهش تذکر میدم میزنه زیر همه چی و میگه کار اون نیست نمیدونم باید چیکار کنم تو یه شهر کوچیک ابروم داره میره با این اوضاع فکر نمیکنم دیگه اینده ای داشته باشم
-
یعنی هیچ راه حلی واسه من نیست :47:
-
مینا جان این همان دوستی نیست که من در تاپیک قبلی گفتم باید با او قطع رابطه کنی ؟
-
اره اتفاقا منم داشتم دقیقا فکر می کردم این همون دوست نیست که نوپو گفت از اون پسر خصرناک تره!!!! می تونی خیلی تهدید امیز خیلی خیلی تهدید امیز و تند بهش بگی اگه قراره ابروی من ریخته بشه دست تورم می گیرم میارم وسط اتیش...حواستو جمع کن تو این مدت انقدر ازت چیز می دونم (حالا الکی) و این و اون بهم گفتن که دهن باز کنم دیگه اینجا روت نمی شه زندگی کنی. عزیزم یادت بمونه به هیچ دوستی اعتماد نکن که بخوای خصوصی ترین مسائلت رو بگی. من کار به درست غلطش ندارم اما تا وقتی رازت مال خودته می تونی حفظش کنی
-
سلام عزیزم.
اگر فکر میکنی گذشته ات که مدام دلتنگش میشی صحیح بوده، پس چرا ازش به عنوان آبروریزی یاد میکنی؟
و اگر احتمال میدی شاید اشتباهی داشتی، چرا مسئولیت عواقبش رو نمی پذیری و در پی جبران بر نمیای؟
گفتم و باز هم تکرار میکنم، اگر میخوای نجات پیدا کنی، از گذشته ات، از دلتنگی هات، از حرف مردم، از هرچه تو رو به اون ارتباط میده، از همه چیز فقط بگذرو بگذر.
ساده است، هرچه تو بیشتر نگرانیت رو نشون بدی، اعتبار مطلب رو پیششون بیشتر میکنی و هرچه بیشتر باهاشون در تعامل باشی، بیشتر در کانون توجهشون هستی، پس بیشتر پشت حرف هست.
برو و اجازه بده هم از یاد خودت و هم از یاد بقیه بره و انقدر این ماجرا رو کش دار و وخیم نکن.
-
نه این دوستم یکی از همکلاسای دانشگام هستن که البته خودشونم با یه اقا پسری دوست بودنو به هم زدن و منم اگه بخوام میتونم پشت سر اون حرف بزنم اما حوصلشو ندارم اما این دختر چون با یکی از همکلاسای پسرمون دوست بوده و خیلیا این قضیه را میدونن (البته نه با جزییات)و براش فرقی نمیکنه که من راجع بهش چیزی بگم یا نهو البته وقتی دیگران ازش حرف میزدن توهم اینو داشت که من باعثش شدم و کلی ناراحتم میکرد با این که من بی تقصیر بودم . البته با شناختی که ازش دارم واسش هیچ فرقی نمیکنه کی باشه کافیه یه موضوع کوچیکو متوجه بشه تا بهش پر و بال بده و ابروریزی کنه تا بحال کسی نبوه که ایششون رازشو نگه داره اوایل که هنوز نمیشناخمش رازامو بهش گفتم بعدم که شناختمش چون میدیدم همش در حال غیبت کردنه ترسیدم که اگه رابطمو باهاش تموم کنم بره هرچی میخواد راجع بهم بگه تا یه روز خبرش به گوشم رسید که با اینکه هنوز دوست بودیم کلی حرف راجع بهم زده بود منم وقتی دیدم ایشون مراعات دوستیم نمیکننه رابطمو باهاش قطع کردم
یلدا جان من برای احساسی که داشتم واسه اینکه یه نفرو اونجوری دوست داشتم و فکر میکردم اونم عاشقمه دلتنگ میشم واسه اینکه با تمام وجود به یکی بگم دوستش دارم دلم تنگ میشه من نمیگم تو رابطم هیچ کار اشتباهی نککردم کردم اما من دلتنگ عاشقانه هام میشم نه چیزای اشتباه دیگه و یه چیزه دیگه اینکه اگه من میگم ابرو ریزیه به خاطر اینه که چیزایی که نبوده هم بهش اضافه میکنه و میگه! شاید اگه میگفت مینا عاشق یکی شده فکر میکرده مال همن از روی نادونیش باهاش ارتباط جنسی هم داشته میتونستم بپذیرم این نتیجه کار خودمه و یکی اگه واقعا منو بشناسه میفهمه این اشتباه از هرزگی نبوده از سادگی بوده اما این خانوم دروغ میگه رفته گفته من با خیلیا بودمو باهاشون رابطه داشتم !!!خب این ابروریزی نیست؟؟و به کاری که واقعا انجام دادم هم ربطی نداره چون من با 1 نفر بودم !فکر میکنم اینا خیلی باهم فرق دارن!و از اونجایی که هم راست و هم دروغ رو باهم میگه تشخیص حقیقت واسه کسی که حرفو میشنوه مشکله مثلا وقتی میگه یادته اون روز مینا گریه میکرد چقدر حالش بد بود؟اونروز با یکی از اون پسرا به هم زده بود.یا یادته مینا اونروز یه جعبه شکلات خرید؟اون واسه یکی از دوست پسراش بود.یعنی یه جورایی هم یه شاهد واسه حرفش میاره هم دروغ میگه
-
خانومی عزیز من یک خاطره برای شما می گویم : یک دخترخانمی تازه وارد دانشگاه شده بود و از آشناهای ما بود. البته من از او خوشم نمی آمد و رابطه دوستانه ای با او نداشتم. چون عقاید تند و تیز و جسوری داشت. اگر هم را می دیدیم با احترام رفتار می کردم و بس. دختر دوست مادرم است. یک روز با دوستان مادرم بیرون رفته بودیم و این مادر و دختر هم بودند. او برای ما تعریف کرد که :( در دانشگاه دوستم آمد و صورتش کبود بود. برایم تعریف کرد که اکیپی با پسرها بیرون رفته است. رفتاری کرده اند که پلیس آنها را گرفته است و چون حرف زشتی زده است از پلیس ها کتک خورده است. ) خوب حالا اینکه از تعریف کردن این ماجرا چه منظوری داشت مهم نیست اما من سوال برایم پیش آمد و با توجه به عقاید خاصش حس کردم مثل خیلی های دیگر با ورود به دانشگاه دارد به راه های دیگری کشیده می شود. چرا ؟
نکته اینجا است که اولا اگر خودش اهل این حرف ها نبود با آدم های این چنینی آنقدر صمیمی نمی شد که چنین ماجرایی را برایش تعریف کنند. این یک حرف عادی و معمولی نیست که آدم ها به هر کسی بزنند. پس این دختر که محرم این گونه رازها شده است در خطر قرار دارد.
دوم اینکه با لحنی صحبت می کرد که موضوع را آب و تاب میداد و نشان می داد این ماجرا اصلا برایش قبح ندارد و فکر نمی کند که این کارها اشکال دارد و بیشتر به عملکرد پلیس منتقد بود. (البته من می دانستم که دوستش از اکیپ پسرها کتک خورده است و دارد ماستمالی می کند ). این هم یک نشانه دیگر بود که من فهمیدم دارد در راه اشتباهی قدم می گذارد.
عملکردش و اعتقاداتش و حرف هایش هم این موضوع را رد نمی کرد.
حالا آن دوست شما هم مثل همین دخترخانم است. برفرض که بخواهد شما را خراب کند. وقتی با آب و تاب و چنین راحت و بی خجالت این ماجرا را برای هر کسی می گوید ، وقتی این جزییات را بیان می کند و... اول خودش زیر سوال می رود. :305:
پس بدان اول کسی که آبرویش می رود و شان اجتماعی اش پایین می آید خودش است.
دوم اینکه رفتار شما ، پوشش شما ، ارتباطات شما و کلا هر کاری که شما می کنی مهم است. اگر شما طوری باشی که هر کس شما را می بیند بگوید این تکه ها به این دختر نمی چسبد حرف های او بی اثر می شود. این بهترین راه است که حرف های او فقط حرف باشد و واقعیات و شواهد خلاف آن را نشان دهد.
-
ممنونم نوپو جان من قبلا تو این شهر زندگی نمیکردم و حجابم با توجه به شهری که توش بودم و همینطور نوع ارایشم یه چیز معمول و مناسب بود بعد از اینکه به این شهر اومدیم من با همون حجاب قبلی تو این شهر بودم و با همون فرهنگ مثلا خانودم به من اجازه میدن تا یه ساعت خاصی بیرون باشم و واسه هربار با دوستام بودن اجازه نمیگیرم یا مثلا خانوادم به من اجازه میدن با دوستام سینما برم یا برم خونشون ویا با پسر خاله هم بریم بیرون و...چیزایی که تو شهر خودم خیلی معمول بود .اما تو رفتارم با جنس مخالف خیلی خجالتیم و اصلا تو این چند سال با هیچ کدوم از پسرای کلاس بیشتر از یه بار اونم بنا به ضرورت حرف نزدم طوری که همه منو به عنوان یه ادم خجالتی میشناسن که حتی وقتی با جنس مخالف روبه رو میشم سرمو پایین میندازم تا نگاهمونم به هم نیفته...اینارو گفتم برای اینکه بگم پوششم نسبت به این شهر که اکثرا بدون ارایشو با چادرن و بیرون رفتنام با توجه به اینکه دوستام واسه یه بیرون رفتن باید کلی به والدینشون اصرار کنن یا سینما رفتن چندتا دخترو بد میدونن شاید باعث بشه بقیه حرفای این خانومو بپذیرن. اما رفتارم همیشه سنگین بوده طوری که همین دوستم وقتی رازامو فهمید گفت من همیشه با خودم میگفتم خوش به حال مینا که با هیچ پسری ارتباط نداره.درضمن همه این خانومو میشناسن که خودش ادم مقیدی نیست و خیلیم پشت سر دیگران حرف میزنه اما خب به هر حال این موضوع باعث نمیشه حرفاش در مورد من توسط شنونده رد بشه تو مثالیم که زدین شما اون خانومو شناختین و این حرفش اول خودشو خراب کرد ولی به هر حال دوستشم خراب شد دیگه...راستی با توجه به نوشته هام تو فیسبوک و حال بدم و درد و دلام که البته هیچ وقت جزییاتو به هیچکس جز این خانوم نگفتم فقط گفتم که یه نفرو دوست داشتمو رابطم خراب شده با توجه به این حرفای خودم اگه توضیحاتو دروغای اون خانومم باهاش همراه بشه خیلیا ممکنه همرو باهم باور کنن فکر کنم فقط میتونم به خدا توکل کنم کاری ازم بر نمیاد