همسرم شب ادراری مکرر داره و پوست سرش و میکنه کمکم کنید ...
سلام من 22 سالمه و همسرم 30 سالشه و نزدیک به یک سال و نیمه که زیر یک سقف زندگی میکنیم قبلش 6 ماه عقد بودیم توی دوران عقد متوجه یک سری مشکلات توی خانواده شوهرم شدم شوهر من فرزند اول خانواده هستش و به جز خودش 4 خواهر و 1 برادر داره توی دوران عقد طی رفت و آمد ها متوجه شدم خانوادش زیاد بهش اهمییت نمیدن بهش محبت نمیکنن و همیشه کاری میکنن که اعتماد به نفسش بیاد پایین پدرش مرد دیکتاتوری بود که 4 ماه بعد عروس ما فوت شد همسرم پیش پدرش کار میکرد و بعد از عروسی با خواست خودش از پدرش جدا شد که اونم با درگیری و اختلاف بود خانوادش همیشه به من میگفتن علی حرف زدن توی جمع و بلد نیست اجتماعی نیست از پس خودش بر نمیاد نمیتونه گلیم خودش و بکشه بیرون زرنگ نیست و... این در حالی بود که همسرم وقتی تنها با خانواده من رفت و امد میکرد من چیز غیر عادی نمیدیدم درست مثل همه حرف میزد خیلی اجتماعی برخورد میکرد و کلا خلاف اون چیزی بود که خانوادش عنوان میکردند اما توی خانواده خودش تبدیل میشد به یه مرد منزوی و گوشه گیر تا اینکه توی دوران عقد متوجه شدم همیشه استرس و اضطراب داره مخصوصا وقتی با خانوادش بود متوجه شدم مثلا یه جا میشینه همش به انگشتات ور میره به پاشنه پاش ور میره و شب ادراری هم داره اوایل مثلا فکر میکردم سردیش کرده یا با علت های مختلف خودم و توجیح میکردم بعد از عروسی کم کم که کارش رو از پدرش جدا کرد رفت و امدش با خانوادش کمتر شد و این موضوع خانوادش و ناراحت میکرد همسرم همچنان شب ادراری داشت و استرس زیاد بعد از فوت پدرش استرسش کمتر شد این رو هم بگم که وسواس هم داره که کمتر شده اما شب ادراریهاش ادامه داره و دیگه تحمل ندارم خیلی واسم سخته واقعا عذاب اوره هر روز باید شستو شو کنم از طرفی دوسش دارم ، ازش خیلی خواستم که با هم بریم دکتر اما همش امروز و فردا میکنه و بهانه میاره تو دوران عقد باورتون نمیشه 1 بار به مامانش گفتم شما از شب ادراری علی خبر دارید گفت اره چیزی نیست خودش میندازه تو افتاب خشک میشه واقعا تعجب کرده بودم مگه ادم اینقدر بی اهمیت میشه به بچش وقتی عروسی کردیم 1 بار به مسخره بهم گفت تشک علی رو انداختم دور ... خیلی دلم برای همسرم میسوزه 3 ماه بود که پوست سرش و میکند اونقدر که تمام سرش زخم بود سوزش سرش خیلی زیاد بود که مجبور شد به حرفم گوش کنه و بره دکتر تورو خدا کمکم کنید خیلی ناراحتم .... وقتی نصف شب بیدارم میکنه و مثل بچه ها سرش و میندازه پایین دلم براش کباب میشه اما راضی نمیشه بره دکتر