من یه شوهرم اعتماد ندارم و فکر میکنم معتاد و خائنه

سلام
نمیدونم من و مشکلاتم یادتون هستیم یا نه
جدیدا دوباره واسه اعتیاد بهش شک کردم.سیگارو فهمیدم که میکشه اما واسم بهانه آورد که چون اون آقایی رو که من قبل از عقدم باهاش رابطه داشتم دیده اعصابش بهم ریخته و سیگار کشیده(حالا بماند که دروغ گفته بود و اصلا اون آقا رو ندیده)
چندروز پیش یه اتفاقی افتاد که من بدجور اعصابم بهم ریخت و واقعا ازش خواستم آزمایش بده و مطمئنم کنه.نتیجه ی این خواسته ی من شکسته شدن تمام وسایل خونه و قهر ایشون با من بود و در ضمن خودش گفت آره من معتادم اما بعد باز گفت نه
به هیچ شکلی حاضر نیست آزمایش بده.حتی آزمایش خون دکتر براش نوشته واسه چکاپ رو هم نمیده
من چطور باید اعتمادی که از دست دادم رو بدست بیارم؟
با اینهمه شک که نمیتونم زندگی کنم
یک موضوع دیگه هم اینکه هنوز با دوستای معتادش ارتباط داره البته پنهانی اما من فهمیدم و ازش پرسیدم چرا؟گفت برای کار بوده هرچند اینم دروغه
راهنماییم کنید خواهش میکنم

سلام.مگه قبلامصرف میکرده؟لطفا لینک تایپیک قبلیت که به این مسأله مربوط میشه رواینجاهم بذار.واینکه هردوشما چندسالتونه؟تحصیلات هردو؟وضعیت مالی شوهرتون واینکه روابط عاطفی_جنسی شماچطوره؟آیاشوهرت ازچیزی ابرازنارضایتی ودرگیری‏ فکری داره؟خستگی بعدازکارش رو چطور تخلیه میکنه؟ساعات وکارواستراحت ومیزان فشار کار چطوره؟

ممنون
نه قبلا مصرف نمیکرده اما دوسته معتادش رو آورده بود خونه و مواد مصرف کرده بود اما من باور نکردم و میگم خودش مصرف کرده
من24 و اون 28 سالشه .من فوق لیسانس و اون دانشجوی لیسانسه
وضع مالی خوب نیست چون8ماه اول ازدواجمون بیکار بود و الان 4 ماهه که میره سرکار
خیلی وقتا عصبی و ناراحت و تو فکره اما همش میگه واسه فشار کارمه.ولی من همش احساس میکنم با من مشکل داره و منو نمیخاد

- - - Updated - - -

http://www.hamdardi.net/thread-25541.html

- - - Updated - - -

ساعت کاریش زیاد و کارش سنگینه.بعدش که مییاد هم اکثرا میریم بیرون و کارامون رو انجام میدیم.البته بهش فشار نمیارم و همیشه خیلی خوب ازش استقبال مبکنم

تایپیک قبلیت روخوندم،لطفا به این سوالات هم جواب بده تا بهتر راهنماییت کنیم۱_چرا اینقدراصرار داشتی وداری که شوهرت آزمایش بدهد اگه محرزبشه معتاده دقیقابگو چه کاری میخایی انجام بدی؟۲_موضوع رابطه قبل ازعقدت چیه که دوباربهانه شوهرت واسه سیگارکشیدن بوده۳_موضوع اون دخترمشهدی چیه که فکرمیکنی شوهرت ممکن بوده به اون فکرکنه۴_چرافکرمیکنی شوهرت دوسست نداره ؟بعداز قضیه پارسال واون دعواهابوده یا ازاول اینطوری فکرمیکردی؟۵_ماده مصرفی که فکرمیکنی و وسایلش رو روی گاز دیدی چی بوده؟تریاک یاچیز دیگه؟

اصرار دارم و میخام هرچی هست بهم ثابت بشه.اگه معتاد باشه خودم تا آخرین توانم کمکش میکنم که ترک کنه و بهش هم گفتم حتی نمیزارم کسی متوجه بشه
من قبل از آشنایی با ایشون با یه آقایی به مدت6سال ارتباط داشتم و کارمون به جاهای باریک کشیده بود و لی با بدرفتاریهاش ازش جداشدم و این مصادف شد با خواستگاری همسرم از من و اون آقا هم نامردی نکرد و رفت همه چی رو گذاشت کف دستم همسرم و گفت که من باکره نیستن/منم واقعیت رو موبهمو واسه همسرم تعریف کردم و اون هم با علم به این موضوع با بنده ازدواج کرد و باهاش کنار اومد و گفت دیگه نمیخام هیچوقت چیزی بشنوم
دختر مشهدیه هم دوست دختر شوهرم بوده در زمان مجردی و الان که بعد از 2سال خوب فکر میکنم میبینم شک من بی مورد بوده و شوهرم اصلا بهش فکر نمیکنه و اهل خیانت نیست
فکر میکنم دوسم نداشت چون خیلی سرد باهام رفتار میکرد اما بازم بعد از 2سال فهمیدم که دوسم داره و برام هرکاری میکنه
وسایل فکر میکنم برای مصرف تریاک بود و داخل سطل آشغال هم مقداری پودر سبز رنگ که فکر میکنم ناس بشه بود داخل یک کاغذ مچاله
اینم باید بگم که ما الان خداروشکر غیر از همین مساله اعتیاد که حسایب ذهنمو مشغول کرده خداروشکر هیج مشکلی نداریم که حاد باشه

- - - Updated - - -

راستی اینم بگم که من فکر میکنم دچار یه بیماری فکری هستم
واقعا بدبینم
طفلک هیچکار بدی نمیکنه ها من همش فکر میکنم خیانت میکنه یا منو نمیخاد یا من کمم واسش و چشش دنبال اینو اونه

دوستان واقعا به نظرتون اعتیاد مساله ای نیست که مهم باشه؟
هیچکس نیست که به من راهکار بده یا لااقل همدردی کنه باهام؟

سلام خواهرم . اعتیاد کاملا یه موضوع نسبی هست. اول اینکه اعتیاد به نوع مواد مصرفیش میتونه بد تا خیلی خیلی بد باشه. و دوم اینکه به شخصیت طرف مصرف کننده بستگی داره که زندگیش برباد بره یا باهاش مثل یه عادت رفتار کنه. من کسی رو میشناسم که 22 ساله تریاک میکشه ولی نه کسی میدونه نه زندگیش بر باد رفته . و بازم کسی رو میشناسم که دوساله با تریاک شروع کرد الان هم شیشه میکشه هم هرویین و تقریبا با انگل فرقی نداره. اگه میشه باهاش مدارا کن تا ذهنیتش درباره شما عوض بشه چون همانطور که گفتی درباره روابط قبلی شما در ناراحتی و عصابانیت غم و ناراحتیش رو بروز داده .

به نظرم شما هنوز مسأله رابطه قبلیت رو واسه خودت حل نکردی ودلیل خودکم دیدنت واینکه فکرمیکنی شوهرت سرده وبایدسرد باشه به احتمال زیادبه این مسأله مربوطه،پس وقتی اون پذیرفته وباعلم به این باهات ازدواج کرده نه خودت حق داری گذشته ت روپیش بکشی نه اون_اما درمورداعتیاد؛اگه شوهرت اعتیاد داشته باشه تا خودش نخاد واعتراف به اعتیاد نکنه تقریباکاریش نمیشه کرد.ولی درموردعصبانیتش واعتراضش به اینکه چرابهش اعتماد نداری،تقریبا اعتراض شوهرت بجاست...واسه دلیلش یه مثال ازخودم میگم:من چندسال پیش یه مدت سیگارمیکشیدم فکرمیکردم بااین کاربزرگترشدم،خب تمام اصول امنیتی وحفاظتی رو رعایت میکردم وقتی میرسیدم خونه نشانه ای واسه سیگارکشیدنم نداشت اما دربرابراعتراضات عصبانی میشدم دلیلم هم این بود"اوناباچه نشانه ودلیلی اینو میگن پس حق ندارن بی اعتمادباشن".خب حالا درمورد شوهرت وقتی هیچ نشانه مطمئنی نداری حق بی اعتمادی نداری این باعث میشه اونو سرلج بندازی،دوم اعتمادشمابه او یک نگه دارنده وبازدارنده ازخلاف یا خلاف بیشتره واگه مشکلی هم داره احتمال داره خودش با خودش حلش کنه.به نظرمن به هیچ وجه ازنشانه ها وقرائن ضعیف بهش تهمت نزن اماغیرکلامی هم بایداینودرصورت ووجناتت ببینه که چشات وبازه وبیداری.

دقیقا همین موضوع باعثه خود کم بینی من شده و همش احساس میکنم همسرم به این دلیل از من بدش میاد و میلی بهم نداره
چندروز پیش بهش گفتم میخام برم موهامو یه رنگ روشن بزنم و یکم قیافمو تغییر بدم.شروع کرد به داد و بیداد که من نمیخام تو این کارارو بکنی.من اگه وقتی میام خونه تو بهم بگی از صبح کارای پایان نامتو انجام دادی بیشتر خوشحال میشم تا توبری آرایش کنی یا مو رنگ کنی
خیلی ناراحتم کرد.بهش گفتم تو این جامعه ی هزار رنگ من اگه واسه تو آرایش نکنم و لباس خوب نپوشم نیاز تو به این زیبایی ها چطور تامین میشه؟
چطور واسه یه مرد فرقی نداره زنش زیبا و تمیز و مرتب باشه یا پلشت و نامرتب ؟
این مسائل همه به تفکراته من درباره اینکه منو نمیخاد و واسش بی اهمیتم دامن میزنه
در مورد اعتیاد سعی میکنم بهش اعتماد کنم اما وقتی علامتاشو میبینم همه بدنم میلرزه و اشکام میریزه و قلبم درد میگیره.کنترل اینا دسته خودم نیست