-
اصلاح روابط خانوادگی
دوستان عزیزم
یه مدتی یه مسئله ای ذهن من رو به خودش در گیر کرده و اون ارتباط در خانواده (مادر خواهر و برادری) ما هست ...
قبل از هر چیزی باید بگم خانواده ما شاید خانواده ای نباشن که بخوان هی قربون صدقه همدیگه برن ولی جونمون رو واسه هم میدادیم ...
ولی یه مدته دیگه اون محبت و دوست داشتنه نیست همش شده گله و گله گذاری و دلگیری این خواهر اگه اون یکی باشه نمیاد خونه مامان این برادار سر اشتباه یکی دیگه الان یک سال و نیم میشه که با یه خواهر دیگه صحبت نمیکنه
این ماجراها هی داره پیچ در پیچ میشه و من که خدا رو شکر فعلا با کسی مشکلی ندارم با هر کدومشون که حرف میزنم هرکدوم حق رو بخودشون میدن و میگن که شما من رو نادیده میگیری و حق رو به اون یکی میدی ...
اصلا حس خوبی ندارم و مادرم هم ناراحته از این موضوع
من چه کاری میتونم بکنم برای اینکه این وضعیت درست شه
تو این یکی دو سال اخیر همه چیز قاطی شده قبلا اصلا این طور نبودیم
-
اول نقش پدرومادرتون این وسط مهم هست دوم منشا اختلاف آیا ازمسأله واحدی شروع شده یاگلایه خواهروبرادرها ازهم بوده سوم نقش دامادها و عرو؛ها وشخصیت اونها آیاافراد زود رنجی هستند و... .
-
ممنون ammin عزیز
آره خوب یه سری مسائل ریز و درشت این وسط اتفاق افتاده که نمیشه منکرش بود ولی به نظر من آدم باید یه مقدار گذشت داشته باشه
راستش داستانش میشه گفت پیچیده باشه
دو تا از شوهر خواهر های من سر یه مسئله خیلی خیلی بی اهمیت دعواشون میشه بزرگه حتی یدونه میخوابونه تو گوش کوچیکه و حتی فحش هم بهش میده بعد از اون ماجرا شوهر خواهر کوچکه (قبلا تصمیم به جدائی گرفته بودن با خواهرم ولی به خاطر وجود فرزندشون که خیلی آسیب نبینه با کمک مشاور و خیلی آروم این اتفاق افتاد) تقریبا یک سال و نیم در زندگی خواهرم نبود و طی این یکسال شوهر خواهر بزرگم حتی خونه خواهرم هر رفته کلی ازاون عذر خواهی هم کرده بود تقریبا از دل خواهرم اون ناراحتی رو در آورده بود (حق کاملا با شوهر خواهر و خوار کووچیکه من بود در او دعوا) در این مدت خواهرها روابطشون رو مدیریت کردن و نزاشتن که این اتفاقات تو رابطه اونها تاثیر بذاره
اما تقریبا دو ماه پیش خواهرم که جدا شده بودن مجدد باز با کمک مشاور و بخاطر بچشون خدا رو شکر برگشتند سر زندگیشون و خدا رو شکر الان دیگه مشکلات قبلی رو ندارن انگار لازم بوده این مدت از هم دور باشن
ولی از اون موقع هر وقت این خواهرم بره خونه مامانم خواهر بزرگه نمیاد شوهرش حتی جواب سلام خواهر کوچیکه من رو نمیده کلا انگار قایم باشک بازی میکنن خواهر کوچیکه من اصلا مشکلی نداره حتی زنگ هم میزنه حال خواهر بزرگ رو میپرسه ولی نمیدونم چی شده این وسط که یکدفعه از همه بریده اگه همه اونجا باشیم اون نمیاد و اگه هم بخواد بیاد خونه مامانم کلی مامانم رو سوال پیچ میکنه که کی اونجاست کی میاد و ... مطمئن که بشه کسی نیست میره خونه مامانم ...
- - - Updated - - -
ببخشید خیلی ممکنه در هم برهم نوشته باشم
-
هنوزمعلوم نیست انگیزه دامادبزرگ وخواهربزرگت اینکه که احساس شرمندگی میکنه،یاانتظار داشته بعد پیوند دوباره اونا،دامادوخواهرکوچیکت هم برن تشکرکنن که اون دفعه خودش پیشقدم شده رفته عذرخواهی کرده.ولی بعید میدونم دخالت مستقیم شما به صلاح باشه فقط هروقت بحثی پیش میاد میتونی ازطرف غایب تعریف کنی وچندتا خصوصیات وتعریفاتی که ازطرف حاضرکرده روصادقانه وکوتاه بگی.دوم تو وشوهرت بصورت مساوی با این دو داماد رفت وآمد وخوش وبش داشته باشید.وآخراینکه دراین مواقع یه برنامه تفریح وسفربه طبیعیت درنظرگرفته میشه اصلاهم کسی روباکسی آشتی نمیدی ولی میتونه یک یادوخاطره قوی وموثر در ذهنها از دورهم بودن ایجادکنه بلکه درآینده موثرباشه.به شرطی که کسی که سربخیر این دورهم بودن هست ازنظرمالی درمضیقه نباشه یا اگه اونا هم اجبارخواستن دست به جیب بشن رضایت داشته باشن ودرازقبل هم راضی به اومدن بشن
- - - Updated - - -
هنوزمعلوم نیست انگیزه دامادبزرگ وخواهربزرگت اینکه که احساس شرمندگی میکنه،یاانتظار داشته بعد پیوند دوباره اونا،دامادوخواهرکوچیکت هم برن تشکرکنن که اون دفعه خودش پیشقدم شده رفته عذرخواهی کرده.ولی بعید میدونم دخالت مستقیم شما به صلاح باشه فقط هروقت بحثی پیش میاد میتونی ازطرف غایب تعریف کنی وچندتا خصوصیات وتعریفاتی که ازطرف حاضرکرده روصادقانه وکوتاه بگی.دوم تو وشوهرت بصورت مساوی با این دو داماد رفت وآمد وخوش وبش داشته باشید.وآخراینکه دراین مواقع یه برنامه تفریح وسفربه طبیعیت درنظرگرفته میشه اصلاهم کسی روباکسی آشتی نمیدی ولی میتونه یک یادوخاطره قوی وموثر در ذهنها از دورهم بودن ایجادکنه بلکه درآینده موثرباشه.به شرطی که کسی که سربخیر این دورهم بودن هست ازنظرمالی درمضیقه نباشه یا اگه اونا هم اجبارخواستن دست به جیب بشن رضایت داشته باشن ودرازقبل هم راضی به اومدن بشن
-
من اصلا خودم رو به طور مستقیم دخالت ندادم و حتی همسر من هم از این جریانها اصلا خبر نداره و دوست هم ندارم که خبر دار شه
و همیشه پیش این خواهر میگم که تو کوچکتری تو باید احترام خواهر بزرگتر رو بگیری حتی اگه شوهرش جواب سلامت هم نداد تو سلامت رو بکن و انصافا این کار رو میکنه خواهر کوچکترم گاهی خیلی زبان تندی داره و حرفهاش آدم رو ناراحت میکنه در لحظه اول ولی واقعا دل خیلی بزرگی هم داره اگه این صفت بد رو داشته باشه ولی در هر لحظه هر کاری ازش بخوای انجام میده ولی زبانش تنده ...
اما خواهر بزرگترم بسیار آروم و ساکت و تا حالا به من که کوچترین خواهر هستم بی احترامی هم نکرده و همیشه یه احترام خاصی براش قائل هستیم حتی مادرم نسبت به اون احترام بیشتری قائل هست.
اما انگار که نسبت به خواهر بردارها سردتره اون جوری که ماها مخصوصا اون خواهرم واسه ماها دلش میلرزه اون اینطور نیست (میتونم به جرات بگم که یکی از دلایلی که مجبور شد جدا بشه و مجدد برگرده به خاطر توجه بیش از اندازه به خانواده اش بود که خدا رو شکر الان بیشتر رو زندگیش داره مدیریت میکنه و زندگیش رو بهش چندین بار گفتم که در اولویت قرار بده) و الان هم کلا سردتر شده انگار من اگه 3 روز به خواهر کوچیکه زنگ نزنم خودش زنگ میزنه که خبری ازت نیست ولی امتحان کردم خواهر بزرگترم اگه یک ماه هم بهش زنگ نزنم اون هم زنگ نمیزنه ....
ولی نکته خیلی خوبی رو اشاره کردید که من و همسرم به تعداد مساوی با اونها در تماس باشیم و رفت و امد کنیم ... هر چند که تا حالا اینطور بوده ولی از این به بعد با آگاهی این کار رو میکنم