نوشته اصلی توسط
majid_k
سالهای اولیه انقلاب زمانی که مردم هم دیگه رو برادر و خواهر خطاب میکردن. روابط دختر و پسر به طرز فاجعه باری محدود شده بود. البته العان هم عکسش داره شکل میگیره که باز هم فاجعه بار میشه. اون زمان هر چی دخترا کمرو و مثلا خجالتی تر بودن مثلا با حیا تر محسوب میشدن. تصور کنید دخترای فامیل ما با من که پسر بودم سلام و احوال پرسی هم نمیکردن. نکه من مشکلی داشتما ، نه. اینجوری داشت جا میافتاد که پسر آتیشه و دختر پنبه.
اون روزا اگر پامیداد و با یه دختر هم کلام میشدم من هم مثل شما کج و کوله میشدم.دستم میلرزید. صدام عوض میشد. کلافه میشدم. بیا و ببین.:302: كج و كوله كه نميشم.اما كلافه ميشم.
اما بعد از مدتی در یک جمع عضو شدم که کار فرهنگی انجام میداد. برای این کار مجبور بودیم جلساتی رو در کتابخانه یا کلاس مدارس به صورت گروهی به تبادل نظر بگذرونیم. اونجا من یاد گرفتم که در درجه اول ما باید با افکار هم آشنا بشیم. به هم دیگه مثل یک جاذبه جنسی نگاه نکنیم. برای شخصیت طرف مقابل احترام قائل بشیم و فکر اشتباهی نکنیم. اون حالت اولیه من با تمرکز ذهن و آشنایی های مکرر رفع شد. شما هم سعی کن تنها ذهنت رو بر روی هدفت در اون جلسه متمرکز کنی.