چرانمیتونم باخودم کناربیام؟؟؟؟؟؟؟
سلام
قبلاتاپیکی ایجادکرده بودم وازهمه شمادوستان راهنمایی خواسته بودم که بطورخلاصه مینویسم بااقایی اشناشدم که قراربرخواستگاری بودولی ایشون مدام امروزوفرداکردندواقدام رسمی باخانواده برای خواستگاری صورت نگرفت هرچندخانواده هردوطرف درجریان اشنایی مادونفربودند
اماموردی که هست من نمیتونم باخودم کناربیام
همه حسن هاوعیبهاش رومینویسم
قول داده بودتایه هفته بعداشنایی اقدام کنه ولی نکرد یکسال ادامه دارشد
گفته بودهیچ کس روی حرف من توخونه حرف نمیزنه وهرچی بگم همون میشه چون به انتخابم ایمان دارند اونطورنشد
فکرمیکنم کنسه چون زنگ نمیزدوازمن میخواست زنگ بزنم بهانش هم این بودخجالت میکشم شارژبخرم اگه میشه توبرای من شارژبخرپولش روحساب کنیم
سرساعتی که میگفت زنگ میزنم یابه دیدنت میام زنگ نمیزدیابهانه میاوردکه مثلادوستم ازم خواست گوشت قربونی پخش کنیم ونمیتونم به دیدنت بیام یه باراعتراض کردم گفتم بدقولی واین برای من عادی شده گفت اینطورنیست من که نگفته بودم صددرصدمیام
قراربودبرای یک دوره به یکی ازشهرهابرم اولش بهم گفت من هم میام میدونستم اخرسر نمیاد چون میشناختمش هیچی نگفتم یکی دوروزمونده پیام دادم که جنگ اول به ازصلح اخر شمامهمون من میشویدوسرخریداینابحث نکنیم وبهتره برای کارتون اول سودتون رودرنظربگیرید چون اخرسرگفته بود اگه بتونم میام ببینم کارم چی میشه من هم که میشناختمش خواستم بهش اطلاع بدم که هیچی ازش نمیخوام وفکرنکنه که قراره واسم پول خرج کنه بهم گفتش فحش میدادی بهتربودمن ادم پولکی نیستم ومن هم گفتم من اینطوری راحتترم ونمیخوام شمابخاطرم پول خرج کنید
محاسن : بااقایونی که متاهل هستندوباخانمهای دیگرحرف میزنندمخالف هست وعصبانی میشود
اعتمادبه نفس عالی دارند
به گفته خودشان درکارهای خانه کمک خانواده هستند
میگن ادم کاری هستم ولنگ نمیمونم
من نمیتونم باخودم کناربیام نمیتونم حقیقت روقبول کنم احساسات بهم غلبه میکنه بااینکه ادم احساسی نبودم ومیگفتم وابسته نمیشم وابستگی اذیتم میکنه احساسات اذیتم میکنه
چیکارکنم
- - - Updated - - -
یه سوال دیگه ایارفتارهای این اقاطبیعی بوده ومن زیادحساس شده بودم یانه واقعاقصدازدواج نداشته اند وفقط میخواستند من اسیرایشون باشم وفعلاوقت بگذره