-
حساسیت زیادی
سلام، من الان شش ماه هست که عقد کردم و شوهرم رو خیلی دوستدارم اون خیلی ادم خوبی هس ولی یه چیزی که خیلی منو اذیت میکنه اینه که اون زیاد با خانوادشون صمیمی هس یعنی تو خانوادشون با عروساشون هم خیلی راحت با هم دست میدن و اون اوایل دست همو هم میبوسیدن که من بهش گفتم از این حرکت خیلی بدم میاد و قول داد دیگه اینکار رو نکنه من ندیدم که تکرار کنه ولی نمیدونم چرا خیلی حساس شدم به حدی که (محل کارش تهرانه و خانوادش شهرستان) وقتی میگه زنگ زدم خونه داداشم و احوالشون رو گرفتم میرم تو هم و ناراحت میشم:(از شوخی با عروساشون ناخواسته بشدت میرم تو هم و اون ابراز میکنه متوجه ناراحتی من نشده و این حرفش خیلی اذیتم میکنه یعنی وقتی ناراحت میشم اگه توجه نکنه بهم دیگه بشدت عصبی میشم و تا بیام اروم شم طول میکشه چندین بار هم بهش گفتم وقتی ناراحت میشم زود بیا و نذار طولانی شه ولی هر بار میگه متوجه ناراحتیت نشدم همش میگه نمیدونم واقعا برا چی ناراحت شدی و این بتر حرصمو درمیاره !!! (البته بعضی جاها حقداره من زیاد حساس شدم)جدیدا حساسیتم طوری شده که از محبتش به بچه داداشش هم اذیت میشم یکبار رو این موضوع بحث کردم باهاش میدونم من زیاد حساسم چندبار به خودم قول دادم که این حساسیت بیخود رو کنار بذارم ولی نشده و این موضوع داره منو نگران میکنه خواهش میکنم راهنماییم کنید چیکار کنم؟:54:
یه رفتار فوق العاده بدی که دارم اینه که وقتی ازش ناراحت میشم میرم تو هم و زیاد تحویلش نمیگیرم و باهاش حرف نمیزنم دوستندارم اینطور باشم ولی نمیدونم چرا ناخواسته این رفتارا رو انجام میدم بعدش پشیمون میشم:(
-
سلام دوست عزیز
شما چطور باهم اشنا شدین؟
قبل از عقد چقدر از روابط ایشون با خانوادشون (نامحرم منظورمه) اطلاع داشتین؟
من متوجه نشدم...یعنی همسر شما مثلا دست خانوم برادرش رو میبوسه؟! یا بالعکس؟!
شما و همسرت چند سالتونه و تحصیلاتتون چیه؟
شما و همسرت چقدر باهم از لحاظ مذهبی سنخیت دارید؟
- - - Updated - - -
سلام دوست عزیز
شما چطور باهم اشنا شدین؟
قبل از عقد چقدر از روابط ایشون با خانوادشون (نامحرم منظورمه) اطلاع داشتین؟
من متوجه نشدم...یعنی همسر شما مثلا دست خانوم برادرش رو میبوسه؟! یا بالعکس؟!
شما و همسرت چند سالتونه و تحصیلاتتون چیه؟
شما و همسرت چقدر باهم از لحاظ مذهبی سنخیت دارید؟
-
سلام دوست عزیز
خانواده داداشش با داداشم دوست بودن و خونه ما هم رفت و امد داشتن البته فقط خانواده داداشش و اونا معرفی کردن ما رو به هم،و از خانواده مذهبی و خوبی هستن و از نظرشون عروساشون مثل ابجیاشون میمونن و وقتی من گفتم از این کار بدم میاد گفت اگر ما منظوری داشته باشیم بردارمون اجازه همچین کاری رو نمیدادن!! و واقعا اونجوری که من برداشت کردم کاملا بی منظوره و واقعا به دید خواهراشون هس ولی خب برام من که از همچین خانواده ای نبودم سخته و خانواده هامون تقریبا تو اکثر چیزا هم فرهنگ هستیم به غیر از این مورد.یعنی اونا عروساشون برادر شوهر رو مثل برادر خودشون میدونن!!!
و من قبل از عقد اطلاعی از این رابطه نداشتم!
اوایل بله وقتی میرفتیم اونجا دست میدادن و دست همو میبوسیدن ولی الان بخاطر اینکه من خوشم نمیاد دیگه دستشونو نمیبوسه!(میدونیدشوهرم بخاطر من مراعات میکنه ولی من حساس شدم از اینکه میگه بهشون زنگ میزنم و ...دوسدارم خودمو اصلاح کنم،نیاز به کمک دارم:54: )
من 26 سالمه و فوق کامپیوتر دارم شوهرمم 30 سالشه و فوق عمران داره
از لحاظ مذهبی هم تمام اهالی خانوادشون اهل نماز و ... هستن مثل خانواده من و خودشم یه مدت نماز نمیخوند الان میخونه،تقریبا شبیه هستیم ولی خب نه کامل
-
سلام :72:
به نظرم ایشون داره سعیش رو می کنه.پس مراقب باشید با حساسیت بیش از حد نندازیدش رو دنده لج.میتونید در کمال احترام از ایشون درخواست کنید کارهایی رو که ازارتون میده انجام نده(تجربه نشون داده که این کار رو می کنه).اما یه نکته ای که هست اینه که درخواست اولتون مبنی بر نبوسیدن دست همدیگه یه درخواست کاملا منطقی و معقول بود.اما مطمئنا انتظار ندارید که ایشون به برادراش زنگ نزنه و حال خونوادشون رو نپرسه ؟
برای برطرف کردن اون اخلاق بد هم باید تمرین کنید.اوایل قطعا سخته.اما با تکرار براتون به شکل یه عادت میشه و کم کم میشه جزء رفتارتون.مثلا برای شروع هر وقت رفتید تو فاز کم محلی ، تایم این کم محلی رو کمتر کنید.مثلا اگه قبلا نیم ساعت باهاش سرد بودید بکنیدش 20 دقیقه.دفعه بعد 10 دقیقه و ... .تا جایی که بشه چند ثانیه.
اگه شوهر خوبی دارید،قدرش رو بدونید.:72::72:
فقط خدا :72::72::72:
-
سلام ممنون از راهنمایتون دوست عزیز:72:
من از اینکه به داداشش زنگ بزنه هیچ مشکلی ندارم ولی اینکه میگه زنگ زدم به عروسمون ناخوداگاه میرم تو هم!! متوجه هستم حساسیت زنانه هس ولی تا الان نتونستم باهاش کنار بیام :161:که از شما عزیزان کمک خواستم!!
این راحتی که گفتم در حدی هس که عروسا جلو شوهرم و بقیه برادر شوهرام گاهی روسریشون میفته براشون مهم نیس و نمیپوشن یا لباس مناسبی نمیپوشن و من نمیدونم واقعا چطور با این موضوع کنار بیام
و همین مسائل باعث شده حساس شم.:(
شوهرم خوبه ولی از این مسائل میترسم که خدای نکرده حساسیتم باعث نشه به زندگیم لطمه ای بزنه
:(
-
عصبانیتها ت کنترل کن. و به خودت اجازه فرو ریختن حرمت بینتون تحت هیچ شرایطی ندهسلام خدا راکر که هر دو مقیدید و انشاالله مشکلات کمتر
ببین اونا به این رفتارات عادت دارن درست یا غلطش کار ندارم پس اگه. در یه مهمونی با همید یه سری رفتارا تو رو رنجانده که شاید صد سال شوهرت فک کنه به ذهنش نرسه شاید اونجایی که همسرت غرق در شادی. بوده و فک میکرده تو هم شادی تو از حرص داشتی منفجر میشدی. باور کن وقتی میگه نمیفهمم چرا ناراحتی واقعا براش قابل حضم نیست ناراحتیت ولی میبینی باز دنبال به دست آوردن دلته
اگه کوچکترین وابستگی عشقی عاطفی بود رابطه را پنهان میکرد و تو هم. هرگز باخبر از تماس تلفنی نمیشدی در صورتی که خودش میگه احساسش نکن که محبتت زیادیه یه طور دیگه میشه یه جورای جا برای رقیب خالی میکنی
برعکس احترامشون را مقدس بدان و راجه بهش صحبت کنو متمعا باش بعد ازدواج تون فقط خط احترام بیمنتنشونه که ماندگار و پر رنگ میشه پس نذار طور دیگه بشه
تو از اینکه بری در خودت بهت توجه کنه و اسرارکنه صحبت کنی لذت میبری کما کان که در حین التماسش احساست بهت میگه که موضوع حل شد و زیاد مهم نیست اما یه جورای مجبور میشی مطرح کنی که با مطرح کردنش یا حل میشه یا دعوا
اگه به این حالت زود رنجی و رفتن تو لاک خودت ادامه بدی بعد یه مدت که اکثر دلخوریات و موضوعاتس. متوجه شد باعث میشی اون هم دنیا را از دید تو ببینه زود رنج نکته بین که با کوچکترین رفتارت دلگیر، قهر و.... پس این اشتباه نکن(شاید الان به حرفم باور نداشته باشیَ ولی اطمینان بهت میدم)
با زودرنج نباش تو هم همپای او بخند ناراحت شدی واضع گفتگو کن
-
سلام hanaعزیز:72::72:
ممنونم از راهنماییت،من اصلا دوستندارم حرمتا شکسته شه و بخدا قسم نگرانی الانم از همینه!
دوست عزیز شما به موضوعی اشاره کردی که واقعا همینطوره"تو از اینکه بری در خودت بهت توجه کنه و اسرارکنه صحبت کنی لذت میبری...." به محض اینکه ناراحت میشم دقیقا همین حسو دارم وشما خیلی خوب اینو بیان کردید فکر کنم اگر این حسو نداشته باشم مشکلم خیلی کمتر میشه ولی نمیدونم چطور ! واقعا دیگه از این احساسات زیادی خسته شدم دنبال راه حلم که زود رنجیم و این نکته بینیم و...کم شه و بعضی توقعات رو مثل همین که گفتید رو نداشته باشم چون بشدت دارم اذیت میشم:54: بعضی اوقات با خودم میگم برم دکتر که دارویی بهم بده که یه کم بیخیال باشم واقعا خسته شدم چرا باید اینجور باشه که نتونم رو دلم کنترل داشته باشم :((
ایندفعه که با هم بودیم خواهر شوهرم برا اولین بار متوجه ناراحتی من شد دلیلش رو نمیدونه ولی به شوهر گفته بود مگه با هم بحثتون شده خانمت تو همه!! و شوهرعزیزم انکار کرده بود.
-
سلام خوشحالم
آره خیلی خوبه که نگران حرمتها هستی که اگه نبودی اینجا نبودی
هر انسانی از مورد توجه قرارگرفتن مسرور میشه عیبی هم نداره زن هم بیشترین خوشحالیش میتونه توجه مثبت همسرش باشه
یه جای گزینی برای. انتخاب کن برا بروز ناراحتیت مثلا به جای اینکه مثلا تو همون مهمونی یا گرد همایی احساس کنی عمدا انجام داد(چون من تذکر داده بودم یا خودش میفهمید اهمیتم نمیده) تو فکرش باشی ناراحت باشی با مادرش بگو بخند خواهرش و... با خودش هم حرفی زد تاییدش کن یا مثلا شوخی کردن و خواستن به همسرت بخندن طرفتاری کن حتی. شده با مزاح بگو عزیز دلمم هم اومد یا چکار اقام دارید؟ منظورم اینه تو هم شروع کننده در جمع باش همش انتظار نباش اونا حرف بزنن که طبیعتا دو حالت داره یا تو خوشحال میشی یا ناراحت
بعد در یه موقیت مناسب ناراحتیت صصحبت کن و بگو حس خوبی نداشتم با فلان رفتارا
ببین تو جمع زیاد فک نکن که اگه من با همسرم صحبت کنم شاید نظر همسرم نه یا خلاف من باشه پس اونا میفهمن ما مشکل داریم نه تو هم جنبه شوخی صحبت کن. مثلا بگو خواهرت از دپایم خوشش اومده میخوام بهش بدم. اگه اون جواب داد دیگه نمیخرما... ؟؟ بگو نه تازه باید زنگوله دار قرمزش بخری (منظورم اینه روابطت تو هر شرایطی محکم نشون بده)
درسته میدونم سخته از دختر احساساتی و کسی که سعی میکنه تو همه شرایط همه را محترم بشماره و خیلی رعایت احترام بکنه یک دفعه از حساس. بودن دست بکشه و ریز بینانه دنبال کسب احترام متقابل البته از جنبه خودش، نباشه و جسورتر رفتار کنه ولی سعی را بر این بذار
ببین دور و اطراف ما پر است از کسانی که شاید زیاد مسایل فرهنگی دینی توجه ندارن خدا را شکر که همسرت آدم پاکیه تو میتونی توجه همسرت را در زمانی که اونا حجاب ندارن به یه صحبت دو نفره گرم کنی نه اینکه نخوای شوهرت ببینه اینکه خودت چندان توجه ای نداشته باشی یا یه وقت که همسرشون هم بودن به شوخی و واقعا خواهرانه بگو نمیخوای دم اسبیت(موهات)بپوشانی؟؟ حداقل اینه میفهمن احساس خوبی نداری ولی زیاد اهمیت نده
-
سلام
ممنون از راهنماییت دوست عزیز
من حس میکنم این حساسیت زیادی رو خیلی از جاهای زندگیم اثر منفی میذاره امیدوارم خدا خودش کمک کنه که بتونم این حس رو کنار بذارم و عادی باشم کاش این مشاورین سایت راهنمایی میکردن که مفید باشه
من هیچوقت نمیتونم به همچین حرفی رو به عروسشون بزنم و تصور میکنم اگه بگم شاید همون شوهرشم ناراحت شه !!!