زندگیم داره میپاشه: خواهشا سریع کمکم کنید

با سلام خدمت همه دوستان
از همین ابتدا ازتون عاجزانه خواهش میکنم کمکم کنید
من با همسرم اختلاف پیدا کردم
ما از ابتدای ازدواج مدام با هم بحث و دعوا داشتیم
حدود 17 ماه است که ازدواج کردیم
2 ماه پیش متوجه ارتباط اس ام اس با یکی از دوستانش شدم و کار مون به خانواده ها کشید تا ما رو اشتی دادند و من دوباره به زندگی برگشتم
اما مدام فکر خیانتش ازارم میداد تا 3 روز پیش دوباره این مسئله رو پیش کشیدو و دعوای شدیدی بینمون شد
من به اشتباه از لغت طلاق زیاد تو زندگی استفاده کردم و حالا سرم اومده و شوهرم پاشو کرده تو یه کفش که میخواد طلاق بده، ما دیروز حتی تو جلو دادگاه خانواده هم رفتیم اما من از ترسم از ماشین پیاده نشدم
پدرش هم به خانوادم زنگ زده و گفته بیایید کارای طلاق رو انجام بدیم
دیشب هم شوهرم خونه نیومد با اینکه اس ام اس دادم من میترسم بیا و حتی زنگ زدم و جوابمو نداد
من نمیخوام ازش جدا بشم
تو رو خدا زودتر بهم بگید باید چیگار کنم
خانواده من تهران نیستن و از تنهایی دارم دق میکنم
میخوام برم پیش پدر مادرم، اما میدونم اونجا هم دلم طاقت نمیاره
شوهر من خیلی لجبازه و میدونم به راحتی ها نمیتونم کاری کنم
مشاوران سایت ازتون خواهش میکنم راه درست برای برگشتن به زندگیم نشونم بدید

سلام
نگران نباشید. طلاق به این سادگی ها هم نیست
پس آرامشتون رو حفظ کنید
اما چند تا سوال
- شما و شوهرتون چند سالتونه و چطور آشنا شدید؟
- چرا از اول ازدواج با هم مشاجره و بحث داشتید؟ سر چه موضوعاتی ؟ مثال بزنید
- قضیه ارتباط با دوست چی بود ؟ آیا اون خانم دوست دخترش بود ؟ ارتباطشون در چه حدی بود ؟
- شما چطور متوجه شدید و عکس العمل شما و شوهرتون در برابر موضوع چی بود؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط asemani

سلام
نگران نباشید. طلاق به این سادگی ها هم نیست
پس آرامشتون رو حفظ کنید
اما چند تا سوال
- شما و شوهرتون چند سالتونه و چطور آشنا شدید؟
- چرا از اول ازدواج با هم مشاجره و بحث داشتید؟ سر چه موضوعاتی ؟ مثال بزنید
- قضیه ارتباط با دوست چی بود ؟ آیا اون خانم دوست دخترش بود ؟ ارتباطشون در چه حدی بود ؟
- شما چطور متوجه شدید و عکس العمل شما و شوهرتون در برابر موضوع چی بود؟

---

من 26 سال و شوهرم 35 سال و تو یه شرکت که من برای انجام پروزه فوقم رفته بودن اشنا شدیم
من از طریق گوشی اس ام اس هایی که داده بود رو دیدم
نمیدونم ارتباظش در چه حد بوده اما تو اس ام اس بهش گفته بود که تنهاست و خانمه بهش زنگ بزنه یا مثلا چرا دیر به دیر میاد تهران
من وقتی موضوع رو فهمیدم با ناراحتی از خونه رفتم بیرون و به طلاق اصرار کردم و بعد با وساطت خانواده ها مسئله حل شد
شوهرم منکر میشد و میگفت رابطه ای نیوده اما الان در کمال وقاحت به من میگه ایشالا منو تو بغل بقیه ببینی

من نمیدونم بعدش با این خانم رابطه داشته یا نه

ما معمولا سر مسائل کوچیک هم بحثمون میشه و اختلاف نظر زیادی داریم
مثلا اگه من ناراحت باشم، ایشون به جای دلگرمی دادن به من موضع میگیره و بحث شروع میشه و چون خیلی ادم کینه ای هست میشه که مثلا دو هفته حرف نمیزنیم باهم و اصلا ایشون جلو نمیاد واسه اشتی و همیشه من میرم و این باعث سرخوردگیم شده
کلا رفتار پدر مادرش مشکل داره چون بیشواد هستند و مادرش فقط با کنایه حرف میزنه و اوالی ازدواج سر این مسائل خیلی دعوا میکردیم و ایشون همیشه حق رو به خانوادش میداد

من نمیدونم الان باید چیکار کنم؟ از طرفی هنوز دوسش دارم از طرف دیگه رفتاراش دیوونم کرده ، دیشب هم که تنهام گذاشت خونه دیگه ازش دل خوشی ندارم

سلام مریم جان

اگر طلاق نمیخواهی به هیچ عنوان حتی برای رو کم کنی و ....نرو دادگاه.

اجازه بده خودش برای طلاق یکطرفه اقدام کنه.

انقدر در دادگاه باید بره و بیاد و هزینه کنه که ممکنه خسته بشه.منزل رو هم ترک نکن.شهرستان هم نرو

بهش زنگ نزن.بذار مدتی اروم باشه.التماس نکن

هرچقدر التماس کنی اون مصصمم تر میشه برای طلاق.زندگی عادی خودت رو در منزل مشترک انجام بده و اگر گفت بریم جدا بشیم بگو هرکسی که مشتاق به طلاقه بره اقدام کنه.

نگران نباش.طلاق یکطرفه ممکنه تا دوسال هم طول بشکه

سلام مریم جان .اگر به مردها باشه که برای ترساندن زنها از کلمه طلاق راحت استفاده می کنند. ولی همون طور که خودت هم گفتی استفاده مداوم از این کلمه قبح آن را از بین می بره.بهترین کار سکوته.چند روزی کاری بهش نداشته باش.تو اون موقع که قضیه داغ بود ظلاق نگرفتی حالا اون می خواد بخاطر مطرح شدن دوبارش تورو طلاق بده .شما خودت رو مشتاق نشان نده اگر می خواهد خودش اقدام کند.شما چرا تا دادگاه باهاش رفتی

هیچ نگران نباش از اونجا که خودم مردم میگم مردها اهل تهدید هستند ولی سخت عول میکنن تو خودت زندگیت رو ادامه بده اگر طلاق میخواد خودش بره شماهم زندگیت رو بکن

باتوجه به اینکه شماازاول ازدواجتون وساطت کردیدشوهرشماهم به این رفتارعادت کرده ومنتظرمیمونه تاشماپاپیش بذاریداین دفعه شماجلونریدزنگ نزنیدپیام ندیدهرچندبرای شماسخت میشه ولی قابل تحمله اجازه بدیدمدتی باخودش خلوت کنه تنهاباشه تابه یه نتیجه خوب برسه اقایون به فکرکردن اونم تنهایی نیازدارندومثل ماخانمهانیستندکه بخوان دردودل کنندتااروم شوند بلکه میخوان خودشون مشکلشون روحل کنند شماهم حرفی ازطلاق نزنیدوخونه روهم ترک نکنیدکه اینطوری کارسخت تر میشه ومنتظرمیشینیدتایکی دنبالتون بیاددرحالیکه اگه خونتون باشیداین اتفاقهانمی افته

اونی که رفته طبیعه باید برگرده اگه بر نگرده خلاف کرده کارهای که انجام دادید قبل زیاد عاقلانه نبود. بذارش با خودش فک کنه به نتیجه برسه به این فک کن کسی که بخواد بره التماس تو نمیتونه برش گردونه به این فک کن که اون داره تو رو از دست میده چون خودش خانه را ترک کرده متمعا باش دلتنگ خانه و زنش بیشتر میشه و دنبال راه حل میگرده تا تو رفته باشی اون ناراحت. بوده گرچه کار قشنگی نکرده اما خانه را برای تو امن کرده درکش کن
یه زندگی عادی را از سر بگیر
بذار بفهمه زندگیت مهم بوده که نرفتی شهرستان و زندگیش براش مهم بوده که بر گشته همین


ببین یه جای زندگی خیلی کم آورده که رفته
اگه برگشت عادی برخورد کن نه ذوق کن نه تاومد از تنها گذاشتنت گلایه کن
سر فرصت مناسب جز اولین کاراتون این باشه که اگه بیشتر از دو روز طول کشید عیبی نداره زنگ بزن بگو تنها بیاد خونه حصرار کرد بگو برابرای صحبت کردن
د و مرز زندگیتون(چه حرف زدن چه عمل که حرف طلاق ترک خانه شمالشه)را مشخص کنید.

با سلام و ممنون از راهنماییهای همه دوستان
راستش پدر شوهر من 2 بار زنگ زد به بابام و علا.ه بر مطرح کردن موضوع طلاق توافقی به پدرم گفت که مسئولیت دختترتوتن با خودتونه و من رفتم پیش خانوادم تا امروز
و امروز برگشتم
الان 6 روز از این قضیه گدشته و شوهرم اصلا نه زنگ و نه پیامی فرستاده
فقط از طریق باباش پیام طلاق رو فرستاده
من امروز چندبار بهش زنگ زدم اما جواب نداد و گوشیشو خاموش کرد.
بهش پیامک دادم و گفتم دوسش دارم و بدون اون نمیتونم زندگی کنم
جوابمو نداد
تا حالا منو شب تنها نذاشته بود اما امشب شب دومی هست که تنهام
واقعا برام سخته
از یک طرف واقعا نمیتونم رفتاراشو تحمل کنم دیگه از طرف دیگه از تنهایی میترسم
من خیلی بهش وابستم
من تو این شهرهیچکشو ندارم
تنهایی بذجور عذابم میده
کارم فقط گریه و اشک ریختنه
من تو زندگی با همه چیزش ساختم، هیچی ازش نخواستم
وقتی مریض بود همه کار براش کردم
با حداقل های زندگیش ساختم ولی حالا داره تلافی میکنه محبتهای منو
فقط ازش محبت میخواستم بهش میگیفتم به من میگفت پرتوقعی
خسته شدم
کمکم کنید
احساس میکنم دنیا برام به اخر رسیده

با سلام خدمت همه دوستان
خواهش میکنم کسی هست کمکم کنه
درد تنهایی داره منو از پا درمیاره
کارم فقط گریست
از دیشب که اومدم خونه تا حالا فقط گریه کردم
بعد از اینکه شوهرم گوشیش رو خاموش کرد
من امروز با محل کارش تماس گرفتم تابتونم باهاش صحبت کنم
خیلی گریه و زاری کردم اما فایده ای نداشت ، اون تصمیم خودشو گرفته خیلی لجبازه و فقط میگه طلاق
میگه تو غرور منو شکستی، دیگه پامو تو اون خونه نمیذارم
میگه تویی که تا دم دادگاه اومدی رو باید طلاق داد
ایشون روز دعوای ما که شنبه شب گذشته بود اومد منو بزنه و منم از ترس کتک خوردن ایشون رو با دست زدم
میدونم اشتباه بوده ولی باور کنید ایشون تا حالا چندبار خواسته منو بزنه اما از ترس اینکه بهونه بده دست من، جلو خودشو گرفته
با اینحال من میخوام زندگیم درست بشه دوباره، ولی شوهر من اونقدر مغرور و لجباز و یکدنده هست که مطمینم تا اخر راه رو میره
کارم فقط اشک و زاریه
از همه چیزم موندم
کارم، درسم و ....به عنوان مثال استادم پیغام داده 1 ماهه رفتی و پشت سرتو هم نگاه نمیکنی
اخه قبل از این ماجرا من درگیر بیماری همسرم بوده
همه کار واسش کردم
اما اون پاشو کرده تو یه کفش میگه ما از جنس هم نیستیم
میگم بریم پیش مشاور میگه نه ما با هم نمیتونیم
کمکم کنید
من خیلی اوضاع روحیم خرابه
خیلی بیشتر از اون چیزی که بشه فکر کرد