-
من و تنهایی هام
دلتنگممم
یاران خوب همدردی سلام
امیدوارم که تک تکتون شاد و پر امید باشین.:72:
اومدم اینجا که بنویسم.از تنهایی هام.من درد دل میخوام.هم صحبت می خوام.تسلی و آرامش می خوام.
26 ساله هستم.فوق لیسانس مهندسی برق از یه دانشگاه مطرح
از بیرون همه چیز برام عالیه.اما درونم پر از خلا.پر از نیاز به خواستن کسی که کنارم باشه.
من تقریبا مناسب هیچ کدوم از آدمایی که خواهانم بودن نبودم.
گاهی وقتا که دلم میگیره میگم بده آدم همه چیو با هم داشته باشه،ناشکر میشم.از تنهاییم به خدا گله می کنم.
توی تموم 6 سالی که توی دانشگاه درس می خوندم کسی نمی تونست طرفم بیاد.پدرم استاد همون دانشکده بود.کسی تصورشو نمی کرد که بهشون دختر بدن.انصافا هم پدرم قبول نمی کرد شرایطشونو.آدمای باهوش درس خونده،بدون پتانسیل برای یه زندگی معمول هم کفو من نبودن.کار نداشتن و حتی سربازی نرفته بودن.یعنی عدم تناسب مالی
توی محیط کارم همه چیز با چرتکه حساب میشه.بنابراین آدماش مدل ماشینو میزان دریافتی و حتی حقوق پدر و مادرت جزء معیاراشونه.تحصیلاتو فکر و فرهنگت نمی خونه.عدم تناسب فکری و فرهنگی.
و در نهایت هم ازدواج سنی با پسر هایی که شاید تناسب خانوادگی یا فرهنگی داشتن.اما مدرک مثلا دیپلم داشتن و توی کار آزاد موفق بودن.عدم تناسب تحصیلاتی.
حالا من موندم و این حس که گاهی خوب بودن آدمو از همیشه تنهاتر می کنه.نمیدونم مشکل کجاست که بخوام اصلاحش کنم.من هزار هزار تا نعمت از خدا گرفتم،بلند قد هستم و ظاهر خوبی دارم.کار و تحصیلاتو خانواده و همه چی.هرچی دارم از خدای مهربونمه.
خسته شدم از این همه تنها بودن.من دلم بودن کسی رو میخواد.
نمیدونم ازتون بخوام که کمکم کنین با این تنهایی ها کنار بیام؛یا فکری کنم یا فقط درد دله حرفام.همین که می خونین ممنون
-
عزیزم من اگه جای تو بودم اینفده بی تابی نمیکردم درسته همسر داشتن البته خوبش میتونه از تنهایی درت بیاره اما به وقتش هم قابلیت اینو داره که سخترین شکنجه های روحی و یا شاید جسمی رو بهت بده.قدر موقعیتت رو بدون.من موقعیت اجتماعی تو رو نداشتم و ندارم اما یه روزایی منم مث الان تو همش به خدا گلایه میکردم که منو از تنهایی در بیاره دعا نماز خلا مث الان تو .بالاخره شنید صدامو اما نه جوری که دلم میخواست.نا شکر نیستم الان بالاخره همه مشکل دارن تو زندگی.ولی گاهی حس میکنی باید تسلیم سرنوشت بشی.ولی از مجردیت لذت ببر میدونم تنهاییش خیلی سخته اما تو سرت گرم کارته دستت تو جیبته حالشو ببر.لذت ببر شاید یه روزی حسرت این روزا رو بخوری...ایشالله خداوند یه همراه خوب برات مقدر کنه.
-
ممنون دوست عزیزم بابت جوابت.تا مدتی قبل از زندگیم لذت می بردم
اما مدتیه اونقد توی زندگیم مسائل مختلف پیش میاد که دیگه واقعا نمی تونم
من چندین و چند بار تا نزدیکی مرحله ی انتخاب رفتم.اما هر کدومش به نحوی نشده.دیگه خسته شدم از بس به خودم القا کردم قسمت نیست.
میدونم عدم حضور خیلی ها بهتر از وجودشونه.اما.....
روحم درگیره.زیادم درگیره.نمیدونم این مقوله ی انتخاب که برای خیلیا مثلا خواهر خودم اینقد با روند منطقی پیش میره،چرا برای من تا این حد چالش برانگیزه
اگه کسی نبود میگفتم که نیست.اما الان که هست و تا مرحله ی پذیرش میرم و متوجه دردسر هاش میشم اذیت کننده س.
این تنهایی که من الان دارم سازنده نیست
-
دوست عزیز منم مثل تو دچار این مشکلم البته با یک وضعیت متفاوت ترکه در این تاپیک گفتم
http://www.hamdardi.net/thread-29549.html
این حس خلا و تنهایی خیلی مشکله،منم درک میکنم.ولی اینطور استدلال میکنم هر چیزی حکمت و زمان مشخصی داره.اگه خدا میخواد من فعلا تنها باشم حتما صلاح در اینه..کمی صبر کن مطمئن باش زمان مناسبش میرسه..عجله و یاس کار رو به هم میریزه.
-
آقا احسان ممنون از جوابتون.تاپیکتونو خوندم.درست میگید با وجود یه سری از تفاوت ها از تنهایی رنج میبریم.
نمیدونم والا اما به نظر من شما آقایون وضعیتتون بهتره و راحت تر میتونین از تنهایی در بیاین
آره؛میدونم که با صبر تحمل هر چیزی راحت میشه.اما اگه کنار این صبر چاشنی امید هم بود.
دچار یاس و نا امیدی شدم
-
این فکرو نکن که ما آقایون راحتتر از تنهایی میتونیم بیرون بیاییم.اولا باید ببینی دیدت به این روابط چیه؟دقیقا چی میخوای؟سعی کنی یه مسیر منطقی و سالم برای خودت در نظر بگیری.بله،من نوعی میتونم جهت رفع تنهایی پای هر کسی رو به زندگیم باز کنم ولی واقعیت قضیه اینه که اصل ماجرا این نیست.ارتباط گرفتن و پیدا کردن کسی که همراه واقعی باشه امروزه خیلی سخته.برای همینه که میگم من،شما و امثال ما الان با وضعیتی که داریم روی لبه تیغ راه میریم.تنهایی و نا امیدی بدترین اثرش اینه که تعادل فکری و تصمیم گیری رو از آدم میگیره.اون موقع با افرادی که وارد میشن روزی صد بار آرزو میکنیم برگردیم به همین دوران الان.اگه میبینی تفکرات خانوادت سد راهته باهاشون چندین جلسه صحبت کن و توقعات و منطق خودت رو بیان کن.اگه مشکلت اینه که هر کسی میاد بشکل نامشخصی میره،اینو بدون آدمهایی که اینطورین و تعادل ندارن برن بهتره.قیاس یکی از مسائلیه که بشدت روی بهم خوردن این تعادل اثر داره.فلانی از زشت تره،تحصیلاتش کمتره،خانوادش پایینتره،بی اخلاقتره ولی ببین چه پسر خوبی عاشقش شده.به خودت قوت و نیرو بده،سنی نداری..چیزی که من میبینم تو نسبت به خیلیا سرتری پس قدر خودت رو بدون و با ناامیدی خودت رو دچار بحران بیشتر نکن.مطمئن باش اگه بر اساس مسیر درست ومنطقی قدم برداری وبه دور از احساست کاذب و سرخوردگی اطرافت رو نگاه کنی طرفت رو پیدا میکنی.
ببخشید سرت رو درد آوردم
-
ممنون بابت وقتی که برام گذاشتید.منظور من دقیقا روابط درست و منطقی ازدواج بود.نه دوستی های پوچ.اینکه میگم راحت ترین شاید عمده دلیلش اینه که من دخترم و به نظرم شرایط خودم سخت تره.
من نمی تونم و شاید نمی خوام از یه سری مسائل چشم بپوشم.حدود 4 سال پیش من به کسی دل بستم که هم کفو من نبود.نه فرهنگش،نه خونواده ش،و نه حتی مسائل مالیش.دوستش داشتم و بهش اطمینان هم داشتم.هنوز هم میگم آدم خوب و شریفی بود.پدرم گفت نه!اما از اونجایی که نمیتونست با من تندی کنه پذیرفت.اون موقع ها من بودم و شب های نصیحت های پدرونه و درد دل های مادرونه.هزار هزار بار و با هزار روش سعی کردن به من بفهمونن که این آقا هم کفو من نیست.چشم عاشق من نمیدید و گوش عاشقم نمیشنید.میگفتم که مهم خودشه،به خونواده ش چکار دارم.مهم خودشه،درس خونده و تحصیل کرده س.آخرشم نشد.به خاطر همین مسائلی که الان برام شدن اولویت بهش نرسیدن.
من به سختی ضربه خوردم،اثراتش هنوزم توی وجودم هست.به راحتی 2 سال از عمرم به هدر رفت.
الان دیگه نمی دونم درست و غلط چیه،اینو میدونم که هم کفو بودن برام مهمه،اینو میدونم که اگه فرهنگ خونوتده ای بهم نخوره به مشکل می خورم.
من یاد گرفتم که شعور آدما رو بر اساس مدرکشون نسنجم.اما خودم سال دیگه عزممو برای گرفتن دکترا جزم کردم.سرخورده میشم با تفاوت فاحش تحصیلی
نمیدونم والا.غرق تناقضم.غرق احساسات عجیب
فقط یه چیزو میدونم که مار گزیده از ریسمون سیاه و سفید می ترسه.
خدا کنه از اون ور بوم نیفتم
-
دقیقا همینطوره..من همیشه میگم اگر خانواده طرف از خودش مهمتر نباشه اهمیتش کمتر هم نیست...شما شرایط مناسبی داری..صبور و امیدوار باش...سنی هم نداری..زمانش و فردش میرسه...این حس سرخوردگی رو باید کنار بداری مبادا از مسیر منطقی منحرفت کنه