خواستگاری ( یا به عبارتی دیگر عاشق شدن )
قبل از هر سخنی اول سلام و خسته نباشید خدمت شما دوستان عزیز
اول من خودم را معرفی می کنم اسم من رحمان اهل و ساکن تسوج می باشم که از توابع استان آذربایجان شرقی می باشد مشکلی برایم پیش آمده است و آن این است که من عاشق دختری شدم که اهل روستا است ولی مومن و با حجاب و قانع است خانواده من خبر د اشتند که اون دختره اهل روستا است و به من قول صد در صد داده بودند که با خانواده آن دختره صحبت کنند رفتند ولی به جای اینکه به دختره توجه کنند به مال دنیا نگاه کردندالبته کار من نیز شغل آزاد است ( مغازه خدمات کامپیوتری دارم ) و در آنجا مشغول به کار هستم من نیز او را آنقدر دوست دارم که حاضرم هر چه دارم بدهم تا به او برسم خانوا شما بگید آیا این انصاف است ما که هر دو را قبول داریم خانواده من این گونه مرا غار کنند آیا انصاف است شما راهی به من نشان بدهید قبلا از زحمات شما قدردانی می کنم [/b][/size][/font]
RE: خواستگاری ( یا به عبارتی دیگر عاشق شدن )
سلام 1479
به تالار همدردی خوش آمدید
شما چند سالتون هست؟ چه طوری با این دختر خانم آشنا شدید؟
چه خصوصیاتی این دختر خانم دارد که شما را شیفته خود کرده است.؟
شما چه معیارهایی را برای ازدواج در نظر گرفته اید؟
آیا خانواده شما تحصیل کرده اند؟ آیا می توانید خانواده اتان را توجیه کنید با یک مشاور خانواده صحبت کنند؟
اگر بتوانید یک فرد تاثیر گذار در فامیلتون یا یک مشاور خانواده پیدا کنید و شرایط دختر و خودتون را بازگو کنید و بررسی کنید بهتر به نتیجه می رسید.
به هیچ وجه با ناراحتی ، قهر و جر و بحث با خانواده ات وارد نشو
سعی کن حرفهایت را از طریق یک نفر موثر دیگری به آنها بزنی
RE: خواستگاری ( یا به عبارتی دیگر عاشق شدن )
من 26 ساله هستم،در یک آموزشگاه کامپیوتر که من در انجا تدریس می کردم آشنا شدم ، او واقع بین و منطق گراست، ساده بودن ، پدرم بازنشستة راه آهن می باشد ( به خیر از حرف خودشان نیز حرف کسی را قبول ندارند من اول خواستم که به پدر بزرگم بگویم اما از ترس اینکه تو خونه دعوا بشه نگفتم )