RE: یک نقل قول (چالش آینده ی ما )
سلام به طاهره ی دوست داشتنی خودم :72:
می دونی که خیلی دوستت دارم ، همیشه از اینکه به من و به رشد من اهمیت میدی و بهم فکر می کنی لذت بردم ... از اینکه می تونی اونقدر بزرگ باشی که واژه ی عشق با وجودت یکی بشه به تو افتخار کردم... از محکم بودنت .. از ریسک پذیریت ... از عشقت به آموختن مستمرزندگی ... تجربه لحظه های نو ... از نگاه جستجوگرت به خودت برای کشف ضعفها ...از قدرتت در رویارویی با واقعیتهای سخت زندگی و ....
اما خوب گاهی هم می ترسم ...
از اینکه یه وقت مغلوب ناشناخته های خودت بشی. نادانسته ها و ضعف ها بر تو غلبه کنن . از اینکه غرور و خود بزرگ بینی باعث بشه تلاشهای بی وقفه ات برای کشف ضعفها و غلبه بر اونها و تجربیات باارزشی که در زندگی بدست آوردی جایگاه واقعیشون رو از دست بدن و خودشون به مانع و نقطه ضعف تبدیل بشن ... نکنه چشم اندازها ، اهداف و رویاهای شیرینت زیر فشار تعلل ،تنبلی و پشت گوش انداختن له بشن . می ترسم . می ترسم همه ی گذشته و حال و آینده ی تو در پیشگاه چهره ی فریبنده ی راحت طلبی و عادت به سادگی قربانی بشن ، بی ارزش بشن و رنگ ببازن .. . به من بگو این بی ارادگی چیه که گاهی غل و زنجیرت می کنه ؟
عزیز دلم .چرا گاهی بی خبر ترمز می کنی ؟ چرا توقف ؟ چرا قناعت ؟ می خوای منو دچار یه حسرت ابدی کنی ؟ حسرت دور موندن از یه طاهره ی واقعی ؟ خدای من! نکنه هدفهات رو گم کردی ؟ مگه نه اینکه می خوای آخر راه این جرات رو داشته باشی که بگی من در حد توانم زندگی کردم ؟ مگه نمی خوای با افتخار و شهامت وایسی و فریاد بزنی : " من آنچه در توان داشته ام ، انجام داده ام "
پس ....
هوشیار باش . من و تو خوب می دونیم که قافله ی زمان منتظر آماده شدن هیچکس نمی مونه ... می دونیم که فرصتهایی که از دست می رن ، دیگه هرگز برنمی گردن ... و چه بسیار بهنگامهایی که به سرعت نابهنگام میش... تو رو خدا نذار قافله سالار غریب حسرت باشم ...
طاهره ی من،
راههای نرفته زیادی در پیش داری و یه عالمه پیله پیش روته که رسالتشون پروانه شدنه ...
می دونم که هیچ چیز و هیچ کس در این دنیا وجود نداره که بتونه تو رو از من دور کنه....
اجازه نده ترس بهت غلبه کنه ...
به خودت اعتماد کن . همیشه و در هر شرایطی ...
روی بال لحظه ها سوار شو و پرواز کن ... تا دوردستها ....
دوستت دارم و بهت امید بستم .