-
زندگی زندانی من
سلام مرسی از سایت خوبتون امیدوارم که منو یاری کنید.واقعا دیگه از زندگیم خسته شدم من 21 سالمه و چهار ساله که ازدواج کردم و شوهرم خیلی بددل هستن منو از همه چیز محروم کرده شاید باورتون نشه منو دوسال از دیدن خونوادم محروم کرده و من وخونوادم دربرابر این همه ظلم بازم سکوت میکنیم من شدم کلفت توی خونه که همه کاراش و کارای خونوادشو به موقع انجام بدم و اصلاهم بفکر این نیست که زن هم یه حق وحقوقی هم داره اخه منم یه انسانم منم میخوام همونطو که زنای فامیلشون زندگی میکنن منم همونطور باشم شاید باورتون نشه که چقدر از شوهرم ترس دارم دست بزن داره کاش پدرم زنده بود.....اینو هم یادم رفت بگم که ما قبل ازدواج یه رابطه پاک بینمون بود وپسر خله ودختر خاله هستیم که همه منو از ازدواج با چنین ادمی منع کردن ولی من کوتاه نیومدم و مادرم رو هم قانع به ازدواجمون شدم واقعا زندگی سختی دارم من از در خونه نمیرم بیرون واگه هم بخوام برم تنهایی نمیزاره و با حجاب کامل میرم بیرون منو مجبور به پوشوندن چادر کرد ممنون میشم اگه منو یاری کنید :72::72: 1.بنظرتون اینکه دنبال بهونه واسه طلاق باشم؟ 2.یا اینکه بخاطر پسرم تحمل کنم وسکوت کنم واون سو استفاده کنه؟
-
چرا کسی منو تحویل نمیگیره:54: یعنی زندگیم انقدر سخته که جوابی یا راه حلی نیست :47:
-
سلام. نگران نباش. هر مشکلی یه راه حلی داره.
اونطوری که من فهمیدم شوهر شما بددله، مجبورت کرده چادر سر کنی، خونواده ات رو هم نبینی...
خب حالا چند تا سؤال...
1- شوهرت چند سالشه؟ شغلش چیه؟ بچه چندمه خونشونه؟
2- تحصیلات خودت چیه؟ بچه چندمی؟
3- رابطه پاک قبل از ازدواجتون، در چه حدی بود؟ و چه مدت بود؟ و آیا بقیه خبردار شدن؟ مخصوصا خونواده شوهرت؟
4- چرا خونواده ات با ازدواج شما مخالفت میکردن؟ مگه پسرخالت چه خصوصیات بدی داشت؟
5- بددل بودن و سختگیری به حجاب به کنار. چرا نمیذاره بری خونه خودتون؟ با کسی تو خونه شما مشکل داره؟ یا دعوا کرده؟ اگه دعوا بوده سر چی بوده؟
اگه دوست داشتی به سؤالای بالا دقیق و با جزئیات جواب بده اینطوری بهتر میتونیم کمکت کنیم.
-
سلام مرسی:72:
- شوهرم 30 سال..شغلشون ازاد (کشاورزی)..بچه اول
- دیپلم گرافیک رایانه..بچه اول
- در حد این بود که عادی با مینشستیم ومیگفتیم و یا اینکه تلفنی از حال وهوای یکدیگر باخبر میشدیم وبه مدت 3 سال بود بله بعد از اینکه با خبر شدم دوستم داره به خالم که باهاش راحتم و راز داره گفتم وبعد مدتی به مامانم گفتم و بعد مدت طولانی خونوادش خبردار شدن
- اره خصوصیات بدش بددلیش و عصبی بودنش واز همه مهمتر سابقه زندان داره ولی بیگناهه در اصل مقصر داداششه ولی اون موضوع رو گردن گرفت
- اون از همه جاها منو منع کرده حتی رابطه تلفنی با دوستامو اره گفتمتون شوهرم شکاکه و 3سال پیش خونوادم که میومدن دیدنم خوشش نمیومد چون 3تا خواهر مجرد داشت و داداششم یه سال از من کوچکتر که یه روز مادرم با خالم رفته بودن بازار واسه خرید که غروبی شوهرم اومد ودید که داداشم پیش من وخواهراش نشسته دعوا راه انداخت و خونوادمو از خونه انداخت بیرون و بم گفت یا من یا خونوادت منم گفتمش بخاطرت همه فامیل و خونوادمو رها کردم اینم روش ولی به یه شرط.!اینه که هیچ کم وکسری برام نزاری و هفته ای 2بار حداقل منو ببری بیرون گفتش چشم قبول ولی نخیر کم کم بدتر میشد ومنو درکل زندانی کرد و چادر پوشوند
- وهرچند مقصر تو دعوا با خونوادم شوهرم بود که خیلی بی احترامی کرد ودست بلند کرد ولی بعد 2سال خونوادم بخاطر من اومدن وازش معذرت خواهی کردن وبازم زیادی ناراضی بود وحالا وقتی بگمش منو ببر خونه مامانم یا میگه نمیبرم یا کارایی میکنه که حالمو قبل رفتن خراب میکنه مرسی از کمکتون:72::72:
-
حالا که جوب سوالاتونو دادم جوابمو بدین:54:
-
اخه زینب عزیز من نمی خوام سرزنشت کنم یعنی این اقا در مدت 3 سالی که با شما در ارتباط بود 1جا به قول معروف سوتی نداد؟؟
چرا وقتی که شما می دونستید اینجور اخلاق داره بچه دار شدید؟؟
این ها سوالاتی هست ابهام امیز ولی برای پیشگیری این کار شما حتما حتما باید یا این اقا رو ببرید پیش یه روانپزشک و تحت درمان باشه و یا اینکه باید بسازی و بسوزی می دونم چی میکشی ولی بخدا طلاق راهکارش نمی تونه باشه طلاق درصورتی مشکلی نداره که دیگه به نهایت جنون برسی و ببنی که از پس این اقا نمی تونی در بیای حال باید شما ببینی با این موضوع یا همون 3 موضوعی که یکیش روانپزشک هست و بعدی سوختن و ساختن که بعید می دونم تحملش کنی و در اخر طلاق رو می پذیری یا خیر؟؟
ولی رفتار شوهر شما به دور از ادب و فرهنگ و نزاکت هستش بخدا خیلی ناراحت شدم از اینکه شوهرتون دست بزن داره واقعا کار بیشرمانه ای هستش که یه مرد دست روی زنش بلند کنه
نظر خانوادتون چیه؟
به تمام سوالام جواب بده لطفا
-
سلام :72:
طلاق هم میتونه یه راهکار باشه.اما طلاق رو بذارید اخرین اخرین اخرین راهکار.اول سعی در ساختن این زندگی و مهمترین بخشش یعنی ساختن اینده فرزندتون بکنید.شما الان علاوه بر یک همسر یک مادر هم هستید.
به نظرم شما ادمی هستید که خیلی اهل مراعات باشید.شاید نیاز به کمی اقتدار در کلام و رفتارتون باشه.اونم در مورد حقوقی که نمیشه از شما دریغ کرد.ببخشید این مثال رو میزنم.شاید باید یک کم از لباس میش خارج بشید و ... .البته در کمال احترام به طرف مقابل و بدون اسیب زدن و تحقیر شخصیت ایشون.
باید ریشه این رفتارها رو در ایشون پیدا کنید.از انجام هر کاری که ذره ای اعتماد ایشون رو خدشه دار کنه بپرهیزید.ولی اگه واقعا ایشون بیمار گونه دچار افکار اینچنینی هستند بهترین گزینه مشاوره حضوری است.
البته اینها که من میگم به استناد حرفهای شماست و یه جورایی یه طرفه به قاضی رفتن.ایشون هم حتما دلایلی دارن واسه برخورداشون.شایدم مشکل بددل بودن دارن(طبق فرمایش خودتون).که در اینصورت خیلی خوبه بتونید قانعش کنید برای رفتن پیش مشاور.گرچه به نظرم ایشون خیلی راحت این موضوع رو نمی پذیرند.
ان شاءالله مدیران ، کارشناسان و بچه های باسواد و با شعور تالار میان و بیشتر کمکتون می کنن.:72::72:
فقط خدا :72::72::72:
-
سلام بی وفا اره سوتی داده ولی من باورم نشده ووقتی منو میدید از اون حرفایی میزد که من دوست دارم وهمچین کارایی نمیکنم باهات گفته که یتیم هستش وداداشای بزرگتر نداره که هرکاری باش بکنم بیان دعوام بکنن..بچه دار که شدم گفتم شاید درست بشه ببینه که پدر شده ومنم واقعا روحیه ی بدی داشتم نیاز داشتم که سرگرم یه چیزی باشم یا یکیو درکنارم حس کنم هروقت که بحثمون میشه میگه طلاقت میدم منم ساکت میشم میگم میلته چون اگه بگم طلاق میخوام لج میکنه وممکنه واقعا اگه طلاقم بده پسرمو ازم میگیره..خونوادم با طلاق موافقن چون اگه پیش خونوادم برگردم بهترین زندگیو خواهم داشت با پسرم ولی من همونطور که گفتین میخوام طلاق رو بزارم کنار وهرچی ازمن برمیاد برای زندگیم انجام بدم که بعدها نگم کوتاهی از من بوده
-
.................................................. ....
-
سلام فقط خدا اره درسته یه دلایلی برای رفتاراشون دارن که چنین میکنن ولی اون واقعا بددل هستش وکارایی که انجام دادن ایشون ودرموردشون گفتم اینا قبل از اینکه خطایی از من سربزنه من بعد از زایمانم خیلی افسرده بودم وشوهرم هیچ وقت منو درک نکرد وهمش تو خودم بودم وتو اتاق خودم پیش بچم یعنی اگه 3 یا4 روز تو اتاق باشم وفقط کارای خونه رو انجام بدم و همه چیز رو واسش فراهم کنم دیگه اصلا نمیاد طرفم تا اینکه واسه نیاز جنسی که برسه میاد که ارضاش کنه همین یعنی هیچوقت نپرسید که چته چرا ناراحتی؟چی کم داری منم دربرابر رفتارش سکوت میکنم تااینکه من وارد برنامه ی چت شدم وبایکی اشنا شدم که فقط رابطه تلفنی باش داشتم اصلا تا حالا ندیدمش فقط عکسشو دیدم و فقط باهم دردودل میکردیم که بعد چند ماه گفتمش دیگه رابطمون تمومه ولی قبول نکرد منم سیم کارتمو عوض کردم که یه شب باز خواستم برم چت کنم که سیم کارت جدیدم شارژ نداشت ورفتم اون سیم کارتو گذاشتم که اون زنگ میزد ومنم که از قبل شمارشو تو رد تماس گذاشته بودم وپیام میداد که من میخوام بات حرف بزنم کارت دارم ولی جوابشو نمیدادم تااینکه خوابم برد وشوهرم نصفه شب بیدار شد وتماس و پیاماشو دید که کلی کتکم زد منو با تیزبر سرمو خون مالی کرد وشکنجم میداد که بگو کیه میدونم اشناست گفتمش ن مزاحم تلفنیه که باش چندبار حرف زدم که بعد منو بدون بچم برد خونه مادرم بدونه اینکه کسی از ماجرا باخبر بشه گفت میرم طلاقت میدم وفعلا موضوع رو به کسی نگو یه هفته اونجا موندم وکلی بش اس میدادم که قانعش کنم که بعد بلاخره اومد دنبالم وحالا رفتارش روز به روز بدتر میشه وتیکه میپرونه ومنم فقط بفکر اینکه چطور خودمو بکشم وبرای اینکه این افکار از ذهنم بیان بیرون به خدا پناه بردم و قران :47:
- - - Updated - - -
سلام فقط خدا اره درسته یه دلایلی برای رفتاراشون دارن که چنین میکنن ولی اون واقعا بددل هستش وکارایی که انجام دادن ایشون ودرموردشون گفتم اینا قبل از اینکه خطایی از من سربزنه من بعد از زایمانم خیلی افسرده بودم وشوهرم هیچ وقت منو درک نکرد وهمش تو خودم بودم وتو اتاق خودم پیش بچم یعنی اگه 3 یا4 روز تو اتاق باشم وفقط کارای خونه رو انجام بدم و همه چیز رو واسش فراهم کنم دیگه اصلا نمیاد طرفم تا اینکه واسه نیاز جنسی که برسه میاد که ارضاش کنه همین یعنی هیچوقت نپرسید که چته چرا ناراحتی؟چی کم داری منم دربرابر رفتارش سکوت میکنم تااینکه من وارد برنامه ی چت شدم وبایکی اشنا شدم که فقط رابطه تلفنی باش داشتم اصلا تا حالا ندیدمش فقط عکسشو دیدم و فقط باهم دردودل میکردیم که بعد چند ماه گفتمش دیگه رابطمون تمومه ولی قبول نکرد منم سیم کارتمو عوض کردم که یه شب باز خواستم برم چت کنم که سیم کارت جدیدم شارژ نداشت ورفتم اون سیم کارتو گذاشتم که اون زنگ میزد ومنم که از قبل شمارشو تو رد تماس گذاشته بودم وپیام میداد که من میخوام بات حرف بزنم کارت دارم ولی جوابشو نمیدادم تااینکه خوابم برد وشوهرم نصفه شب بیدار شد وتماس و پیاماشو دید که کلی کتکم زد منو با تیزبر سرمو خون مالی کرد وشکنجم میداد که بگو کیه میدونم اشناست گفتمش ن مزاحم تلفنیه که باش چندبار حرف زدم که بعد منو بدون بچم برد خونه مادرم بدونه اینکه کسی از ماجرا باخبر بشه گفت میرم طلاقت میدم وفعلا موضوع رو به کسی نگو یه هفته اونجا موندم وکلی بش اس میدادم که قانعش کنم که بعد بلاخره اومد دنبالم وحالا رفتارش روز به روز بدتر میشه وتیکه میپرونه ومنم فقط بفکر اینکه چطور خودمو بکشم وبرای اینکه این افکار از ذهنم بیان بیرون به خدا پناه بردم و قران :47:
- - - Updated - - -
بی وفا جان ممنون از راهنماییتون من این کارو که گفتین رو خیلی انجام دادم من از ترسم اصلا هیچوقت حرفای دلم رو رو در رو نمیگم وبراشون نامه مینویسم و اونم برا مدتی خوب میشه مهربون میشه ولی همون افکاروداره که زن جاش تو خونه ی خودشه وبیرون نمیره واگه هم بره با ایل وطایفه ش میره وکلی حجابشو رعایت کنه واقعا مز=رسی از راهنماییتون:43: