سلام لصفا راهنماییم کنید :8 سال پیش علارغم میل باطنی با پسر عموم ازدواج کردم اصلا تفاهم نداریم . میگه خیلی دوستم داره ولی من ندارم از زندگی لذت نمیبرم دارم افسرده میشم چیکار کنم تا حالا خیلی تلاش کردم ولی موفق نشدم
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام لصفا راهنماییم کنید :8 سال پیش علارغم میل باطنی با پسر عموم ازدواج کردم اصلا تفاهم نداریم . میگه خیلی دوستم داره ولی من ندارم از زندگی لذت نمیبرم دارم افسرده میشم چیکار کنم تا حالا خیلی تلاش کردم ولی موفق نشدم
سلام عزیزم
میشه بیشتر توضیح بدی ؟
شما و شوهرت چند سالتونه و تحصیلاتتون چقدره ؟
آیا فرزندی دارید ؟
چرا تفاهم ندارید ؟ در مورد مشکلات زندگیت و مواردی که تفاهم ندارید بگو
چرا به همسرت علاقه نداری ؟
پنج مورد از ویژگیهای خوب و پنج مورد از ویژگی های بد همسرت رو بگو
چند مورد از ویژگیهایی که دوست داشتی همسرت داشته باشه بگو .
موفق باشی.
سلام من 31و همسرم33.فرزند نداریم .من لیسانسم وهمسرم دیپلم. از اول دوستش نداشتم .فکر میکردم بهش علاقمند میشم ولی اینطور نشد . اصلا نمیتونیم با هم صحبت کنیم حرف مشترکی نداریم یا دعوامون میشه .خصوصیات خوب داره ولی چه فایده که من هیچ لذتی نمیبرم
شما خیلی خلاصه صحبت می کنید. لطفا به سوالات کامل پاسخ بدید .
- - - Updated - - -
چند تا مثال بزنید از مواردی که سر اون ها جر و بحث می کنید.
سلام دوست گلم، خوش اومدید به تالار
چند تا از خصوصیات مثبت و چند تا از خصوصیات منفی خودتون و همسرتون را بگید
آیا ایشون از لحاظ ظاهری و جسمی براتون جذاب هستند؟
سلام دوستهای عزیز. مثلا من خیلی مطالعه را دوست دارم ولی برای همسرم تعریف نشده .یا اینکه فقط تلویزیون تماشا میکنه واصلا بهم توجه نمیکنه .فکر کنین ما8ساله ازدواج کردیم ویه سفر با هم نرفتیم!!!! مثله یه پسر 16ساله رفتار میکنه. توی لباس پوشیدنش حرف زدنش و کلا همه چیز مشکل داریم همیشه دعوامونه ....جالبه که میگه دوستم داره ودر این زندگی لذت میبرم.... پسر سالمیه ولی خیلی کار میکنه . مهربونه ولی از اول علاقه ای بهش نداشتم فقط دلم براش میسوخت... اصولا زیاد با هم صحبت نمیکنیم چون قطعا دعوامون میشه یا اصلا به تفاهم نمیرسیم وبهم میگه هر کاری دوست داری انجام بده..
آیا به اجبار خانوادت قبولش کردی ؟ یا خودش اجبارت کرد ؟
تا به حال از مشاور کمک گرفتی ؟
سلام به اصرار خانواده قبول کردم. از مشاور هم کمک گرفتم ولی همسرم اینقدر درگیر کار هست که وقت برای اینکارها نداره
- - - Updated - - -
سلام به اصرار خانواده قبول کردم. از مشاور هم کمک گرفتم ولی همسرم اینقدر درگیر کار هست که وقت برای اینکارها نداره
من نمی دونم توقع شما از شوهری که "دوستش داشته باشید" چی هست، اما می دونم که:
1. برای خیلی از مردها کارشون خیلی براشون مهمه، حتی بیشتر از خانواده و زن و بچه، مخصوصا وقتی که در حال انجام "کار" هستند.
2. به نظر من هم نداشتن حرف مشترک با همسر خیلی سخته. (جز همدردی چیزی برای گفتن ندارم!)
3. ممکنه نارضایتی ما از ازدواج، به خاطر برداشت اشتباه از خوشبختی بقیه باشه، مثلا فکر کنیم بقیه چقدر خوشبختن؛ خوشبحال دکترا، مهندسا، مهماندارای هواپیما و .... در حالیکه به عقیده من میشه با یه خرده واقع نگری این دید رو اصلاح کرد.
4. شاید پیدا کردن حرف مشترک و از همه مهمتر دل مشترک کار سختی باشه، ولی همون خرده ریزاش هم لذت بخشه. نباید انکار کرد که واقعا هیچ چیز مشترکی وجود نداره که هر دو نفر ازش خوششون نیاد (یعنی هیچی نیست واقعا؟)
5. جدا شدن به نظر من گزینه خوبی نیست.
شما هشت سال هست که یک سفر با هم نرفتید؟
بدون همدیگه چی؟
چرا بچه دار نشدید؟ برنامه و دلیل خاصی دارید برای بچه؟