دارم می میرم فرشته مهربان
خیلی بد بدختم خیلی بد بختم به هیچ کی چیزی نگفتم مامانم اینا نمی دونن. شرایط بدی دارم دستی دستی بد بخت شدم خودم خودمو بد بدخت کردم سر ی اتفاق ساده .
اصلا نمی دونم چی شد چرا خدا خواست من تو این دردسر بیفتم
دارم سکته می کنم سرم انقدر درد می کنه داره می ترکه .
من سهوا باعث شدم خودم باعث شدم
حاضر نیست حرفای منو گوش بده
هفته پیش یکی از دوستام خیلی هم باهم صمیمی نبودیم منو دعوت کرد ی گالری نقاشی از نقاشی های خودش و چندتا دوستاش.
من خیلی دوست داشتم بریم قرار شد با امیر بریم ولی 1 شنبه نتونست مرخصی بگیره من اصرار کردم تنها رفتم
رفتم اونجا داشتم برمی گشتم یهو دیدم استاد نقاشیم دمه دره.خیلی تعجب کردم هیچ حسی بهم دست نداد انگار دارم ی فرد غریبه رو می بینم .فقط سلام کردم و اومدم .
ی دوست دیگم گفت با ماشین تا ی جایی می رسونتم.سوار ماشینش شدم قرار شد منو بزاره دمه خونه مامانم اینا ولی ورودی رو رد کرد .یکم جلوتر سر اتوبان همت ورودیش به چمران من پیاده شدم که پیاده بیام بالا .اونجا اصلا تاکسی نمی اومد منم فقط تاکسی یا ون سوار میشم .خیلی ترسیده بودم همش ماشین ها مزاحم می شدن .ی آقایی هم دمه اتوبان بود داشت می اومد سمت من به نظرم مزاحم بود واقعا ترسیده بودم
یهو ی آشنا دیدم .دیدم استادمه.مغزم کار نمی کرد اون لحظه .هی بوق زد برم سوار شم.فکر کردم اون موقع روز که هوا رو به تاریکی اونجا بمونم خطرناکه.سوار شدم عقب نشستم .گفت چرا اینجا وایسادی آخه؟ فهمیدم دنباله ماشین دوستم می اومده.
گفتم میخوام برم خونه مامانم منو رسوند در کل فقط 5 دقیقه هم تو ماشینش نبودم.
بهم گفت مبارکه عروس شدی.
گفت اذیتت نمی کنه ؟ دوستش داری؟
من جواب ندادم .سر خیابون اصلی گفتم وایساد پیاده شدم .موقع پیاده شدن گفتش منم نامزدم کردم.با کسی که تو می شناسیش.
گفتم مبارکه.
گفت نمی خوای بدونی کی هست؟خوب می شناسیش.
گفتم نمی تونم بیشتر از این باهات حرف بزنم.گفت یعنی چی؟فکر کن استاد دانشگاهت رو تو خیابون دیدی سوارت کرده.
گفتش عکسشو برات ایمیل می کنم ایمیلتو چک کن. دختر خوبیه ولی من حسی بهش ندارم تو داغونم کردی هم منو بد بخت کردی هم خودتو.
من پیاده شدم رفتم
اون جریان گذشت کلا فراموش کردم که دیدمش تا اینکه دیشب حدود 12 شب بود امیر رفت بخوابه .من یکم کار داشتم ظرف می شستم .یهو به ذهنم رسید برم اون ایمیلم رو که با استادم باهاش در ارتباط بودم چک کنم ببینم نامزدش کیه.
رفتم وارد ایمیلم شدم دیدم برام نوشته .
دیشب تو ماشین خوابیدم تا صبح نرفتم خونه .بوی عطرت تو ماشین پیچیده بود دیوانم کردی.دیوانه شدم دیدمت .می فهمی؟دیوانههههه
یهو دیدم صدای در اتاق اومد من فرصت نکردم ساین اوت کنم سریع لب تاپ خاموش کردم دوییدم تو آشپزخونه
امیر اومد یکم رو مبل نشست گفت بیا باهم بخوابیم گفتم یکم کار دارم عزیزم.داشتم سکته می کردم .
رفت سراغ لب تاپ.من ظرف می شستم اصلا روم رو بر نگردوندم فقط دعا می خوندم تو دلم
انقدر نذر کردم که امیر نفهمه چیزی. داشتم از ترس بی هوش می شدم ....
بعد چند دقیقه پا شد رفت تو اتاق گفت خوابش گرفت..کلی خدارو شکر کردم .سجده شکر کردم.دو رکعت نماز شکر خوندم که نفهمیده و اومدم خوابیدم کنارش.
یکی دو ساعت بعد دیدم هی وول میخوره بدنش یخ یخ بود عرق سرد کرده بود.گفتم حالت خوب نیست گفت دلم درد میکنه
بیدار شدم براش چایی نبات درست کردم حدود 4 صبح بود.
رفتم چایی رو بدم بهش. گفت نزدیک من نشو.
گفت به خدا می کشمت نزدیک من نشو. گفتش فردا برو خونه مامانت .بگو من سگ بودم .هار بودم.بگو معتاد بود بگو بی غیرت بود.هرچی خواستی بگو
منم می گم خودت طلاق خواستی.
نذاشت هیچی رو توضیح بدم .اصلا اجازه نداد حرف بزنم .هرچه قدر گریه کردم جوابمو نداد گفت خفه شو.....
ساعت 6 وسایلشو جمع کرد رفت خونه مامانش اینا.گفتش اونجا می مونه .تا طلاق بگیریم.من دارم دیونه می شم.
چیکار کنم بی کی بگم باهاش حرف بزنه؟خاک بر سر لعنتی سایه ننگینش رو از رو زندگی من برنمیداره.
- - - Updated - - -
الان چیکار کنم به مامانم بگم اصلا به خواهرش بگم واقعتیتو؟
- - - Updated - - -
چرا خدا اینکارو می کنه واقعا چرا خدا این کارو کرد؟
- - - Updated - - -
من جوابتو نو چک می کنم نمی تونم آنلاین بمونم تو رو خدا کمکم کنید .