[color=#800080]در چهارراه انتظار ایستاده ام . قطار زمان از کنارم میگذرد .پرتگاه نیستی از دور آغوشش رابه رویم میگشاید ومن از مقابل پنجره های قطار زمان برای تو دست تکان میدهم شاید این بار دیر نیامده باشم[/:72::72::72::72::72:color]
نمایش نسخه قابل چاپ
[color=#800080]در چهارراه انتظار ایستاده ام . قطار زمان از کنارم میگذرد .پرتگاه نیستی از دور آغوشش رابه رویم میگشاید ومن از مقابل پنجره های قطار زمان برای تو دست تکان میدهم شاید این بار دیر نیامده باشم[/:72::72::72::72::72:color]
از این همه واژه های که میگویند بیا دلتنگ تو هستیم از این همه واژه هایی که فقط به آمدن دعوت میکنند بدون اینکه بدانند چراباید بیایی خسته شده ام
کلمات کوچک میشوند وقتی که مثل دیگران حرف میزنم جمعه ها بوی تکرار میدهند وقتی مانند دیگران تو را میخوانم
میخواهم نظم کلمات رابرهم زنم میخواهم واژه های تازه ای پیداکنم نمیخواهم مانند دیگران تو را بخوانم خواستن من از جنس دیگری ست از جنس خودم:72::72::72::72:
آنگاه که پیاله های نیازم را در میان دستان لرزانم میفشارم ورو به سوی درگاه تو می آورم شاید تنها امید رسیدن به توست که مرا به رفتن رفتن ورسیدن وامیدارد نکند که اینبار درمیان شلوغی وازدحام زندگی جایی برای من نباشد:72::72::72::72:
جالبه
دوست داشتم
خدا قوت
آن قدر دل کندن از تو سخت است... که در آخرین کوپه از واگن قطار نشسته ام! تا هر چه قدر می شود..... دیرتر ترکت کنم!!!