-
پر توقع بودن همسرم
سلام به همه دوستان همدردی
من امروز ثبت نام کردم ولی از قبل با این محیط آشنا بودم و امروز اومدم تا شما دوستان کمکم کنید مشکلم را حل کنم.
4 سال است که ازدواج کردم و طی این مدت با مشکلات زیادی مواجه بودم که یا با آنها کنار اومدم و یا مبارزه کردم اما در حل مشکل قدیمی و البته عمیقی که اخیرا تمام روح و روان مرا تسخیر کرده کاملا قاصرم و اون توقعات زیادی ست که همسرم از من داره. شوهرم انتظار داره که من ذهنش روبخونم و خواسته هاش رو اجرا کنم.بدون اینکه خودش اونو مطرح کنه و درنهایت اگه یک بار بازگو کرد دیگه هرگز فراموش نشه.در غیر این صورت عواقب سختی داره مثل داد و بیداد ودر نهایت قهر سرسختانه که با عذر خواهی من و پذیرفتن اشتباهم اشتی میکنه. انتظار داره من خودم بدونم الان باید چه کار کنم چه کار نکنم.از حرفای من و خانواده ام خیلی زود ناراحت میشه و چنان اونها روتعریف می کنه که من هم باورم میشه که اشتباه کردم و همه این رفتارها رو به این ختم می کنه که تو : احترام منو حفظ نکردی . کمکم کنید دیگه نمی دونم چه طوری رفتار کنم که به شوهرم به اعتقاد خودش بی احترامی نکنم.
-
سلام عزیزم. میشه یه مورد رو مثال بزنی؟
-
ببخشید که این مثال رومی زنم اما چون اخیرا سر این موضوع دعوا کردیم مطرح می کنم:
میگه تو می دونی من دوست دارم شب جمعه رابطه داشته باشیم چرا فلان شب اجرا نکردی می گم خوب می گفتی من فراموش کردم می گه تو خودت باید بدونی . خطا کردن از نظر شوهر من گناه بزرگیه مخصوصا اگر یک بار گفته باشه.خیلی خطاهای منو پای بیاحترامی کردن به خودش می دونه و با اون برخورد شدید می کنه وقتی بهش می گم چرا بد صحبت می کنی می گه دفعه پیش بهت گفته بودم فلان کارو انجام نده.
-
منظورش از اجرا نکردی و ... ساید اینه که دوست داره که برای نظرش ارزش قایل شی و مثلا یک لباس خوب بپوشی و خودت رو آماده نشون بدی و ... وقتی میبینه قبلا بهت گفته و شما اصلا به روی خودت نیاوردی شاید فکر میکنه که براش ارزش قایل نشدی و به علایقش احترام نگذاشتی .به نظرم سعی کن به خواسته هاش اهمیت بده و در عمل به اون ها دوست داشتنت رو به همسرت نشون بده
آقایون خیلی براشون مهمه که خانمشون دوست داشتنشون رو در عمل به شوهرشون نشون بدن .
-
وقتی میبینی که حساسه باید بیشتر حواستو بزاری به حرفایی که گفته
-
من پسر نیستم اما منم یه چیزی رو می گم توقع دارم دوستم یا طرف مقابلم یادش بمونه. اگه نمونه تو ذهنم هست که وانمود کرده یادش رفته! البته من واکنشی نشون نمیدم. واقعا نمی تونم بفهمم که چطوری ممکنه شما یادت رفته باشه که مثلا شوهرت شب جمعه ها می خواد رابطه رو. می فهمم اگه بگی خسته ای یا الان حال اینکارو نداری اما اینکه بگی یادت رفته رو نمی فهمم و نمی تونم قبول کنم. در مورد بقیه چیزا هم همینطور. مثلا اگه یه بار می گه من از فلان غذا بدم میاد و تو هر ماه بیای اون غذا رو درست کنی و بعدشم بگی یادم رفته بود که از این غذا بدت میاد از نظر من اگه یکی بهم اینو بگه یعنی هیچ ارزشی واسش ندارم. یعنی حتی در این حد که اینو هم یادش بمونه واسش نبودم! یا اینکه یکی تولمو یادش بره. بعدم بگه یادم رفت. خوب یعنی من واسش اهمیت نداشتم.
اینارو گفتم که فکر نکنی خیلی پر توقعه. نظر من بود فقط.
-
ممنونم از لطف همه دوستان به خاطر راهنماییهای خوبتون
اما این فقط یک مثال بود و تاحدودی گمراه کننده برای شما دوستان
مثالهای بیشتری می زنم : یک روز خونه مامانم اینا بودیم و من می خواستمزیر سفره ی پهن کنم ازخواهرم پرسیدم چجوری پهن کنم کهشوهرم جواب داد مثلا به این شکل اما من میدونستم که اینطوریجا نمیشه گفتم نمیشه بعدش ناراحت شد که تو به حرف من بهاندادی .یا توی بازی اگه حریف من باشه و یار من یکی دیگه کلکاشو که می گیرم میگه منو کوچیک کردی یا حتما باید تو جمع آقا صداش کنم یا جان در غیر این صورت بهش بر می خوره یا توی خونه وقتی مهمون داریم مثلا خواهرای من و مامانم اینا اگه خواهرام کمی دیر بلند شن کمک ما سفره بندازن همون جا در آن واحد به من میگه اونا چرا بلند نمیشن من در جواب می گم بلند میشن هنوز متوجه نشدن بعدشم اونا مهمانن نباید که کا رکنن میگه باشه پس تو هم نباید خونشونکار کنی و ناراحتیشم کاملا نشون میده مثلا میره میشینه و سفره نیمه کار می مونه
- - - Updated - - -
تمنای عزیز از این که باید ه حجم زیادی از مغزم رو اختصاص بدم به اینکه آیا الان شوهرم چی خاسته و نخواسته واقعا عذاب می کشم و یکی دو تا هم نیست که بگی یه کاریش می کنم و اینکه می ترسم با اجرای توقعات به جا و بیجای همسرم به اینگونه اخلاقش دامن بزنم مثلا دوست داره مهمونیایی که زن و مردجدا هستند موقع پایان مهمونی من زود بیام بیرون وگرنه عصبانی میشه خوب منم ممکنه اصلا متوجه این نشم که آقایون از مهمونی خارج شدن یا مشغول صحبت با کسی باشم و یا...
-
دوستان میشه یکی هم جواب منو بده و راهنماییم کنه؟پ
-
سلام دوست عزیز.
به نظر من یه وقتی که هر دو سر حالید و قبلش بحثی نداشتید خیلی صادقانه و نه به صورت گلایه با شوهرت صحبت کن.بگو که دوستش داری و نمیخوای ناراحتش کنی.فقط گاهی فراموش میکنی.میتونین یه کلمه رمز بذارید که هر وقت شما خواسته شوهرتو فراموش کردی با اون کلمه بهت یاد آوری کنه.یا در مورد مهمونی که گفتی یا هر وقتی از کسی ناراحت میشه اول تاییدش کن و بگو:"آره ولی منظوری نداره."اگه خیلی اصرار کرد بگو "منم بعدا مثل خودش عمل میکنم.".اینطوری اول قائله رو ختم کن.چون هر چی بیشتر بخوای بهش ثابت کنی اشتباه میکنه سر سخت تر میشه.بذار کم کم حساسیتش کم بشه.میدونم کار سختیه.من خودم همیشه فکر میکنم آخه چرا ما خانمها باید هر کاری بکنیم و از خیلی چیزا چشم پوشی کنیم تا شوهرمون و زندگیمون به آرامش برسه؟؟؟پس کی باید به ما آرامش بده؟؟؟
اما یه مدته دارم به این نتیجه میرسم که این قائده زندگی زناشوییه.اگه میخوایم بازی کنیم باید قانونش رو اجرا کنیم.همه کسانی هم که در زندگیشون موفق بودند،در هر مقامی، قانون رو رعایت کردند.به نظر من که بی انصافیه اما سعی میکنم اجراش کنم و کمتر با دید منفی ببینمش.:02.47-tranquillity::02.47-tranquillity:
-
عزیزم ممنونم از راهنماییت اما توقعات و حساسیتهای شوهر من یکی دوتا نیست کاری هم که شما گفتی انجام دادم اما باید همیشه حواسم به همه باشه تا مبادا شوهرم ناراحت بشه و همیشه کنارش حضور داشته باشم تا رفتاردیگران رو توجیه کنم . در واقع خونه اقوام نزدیک مثل خواهرها و مادرم بیشتر این اتفاقات می افته و من همیشه ای جور مواقع باید با دلشوره تا پایان مهمونی سر کنم.. می دونید در کل شوهر من از اعتماد به نفس کاذبی برخورداره و این ادعا رو داره که هرگز اشتباه نمی کنه و می خواد عقاید خودش رو هم به من تحمیل کنه . هیچ وقت نخواسته قبول کنه که من توی خیلی مسائل بیشتر تز اون می فهمم. حتی وقتی داریم با هم کار خونه ک کاملا مربوط به زن میشه دخالت می کنه و میگه مثلا باید این طور جارو کنی . تا کی من باید به تو کار یاد بدم.تا حالا نشده حتی در مورد کارهای زنونه از من سوال کنه . یا در مورد کاری با من مشورت کنه.قدرت نه گفتن در مقابلشو از دست دادم.اگر عقایدم باهاش یکی نباشه از ته دل ناراحت میشه و خیلی چیزای دیگه که واقعا روانی کننده است.