-
جدایی در دوران عقد ؟
با سلام به همه
خواهش می کنم کمکم کنید ...
دوستان عزیز، به صورت مستقیم میرم سر اصل مطلب
دوستان من چه کار کنم ؟
هر مشکلی که با همسرم پیدا می کنم، بلافاصله در ذهنم تصمیم به طلاق و جدایی می گیرم ...
ما با این که الان هفت ماه و هفت روز هست که عقد کردیم اما در هفته 4 روزش رو با هم بحث داریم، یا من قهرم یا اون از من ناراحته ...
دیگه واقعا خسته شدم
از ویژگی های شوهرم:
شوهرم مرد خیلی خیلی خیلی احساساتی ایی هستش، حسابگره، حساااااااااااسه! خیلی حساس! گاهی خودخواهه! پرحرفه ، ابدا اهل رفیق نیست، پشتکارش تو کارش خیلیه، حتی پنج شنبه و جمعه هم می ره سرکار و ...
بخدا من تمام کارهایی که یک خانم بایستی انجام بده رو انجام می دم،
محبتم رو بهش ابراز می کنم
به شیوه های مختلف زحمتهای اون رو ارزشمند می کنم
با خانواده اش رابطه ی خوبی دارم
بهش احترام می ذارم
وقتی برام کاری می کنه کلی ازش تشکر می کنم
از نظر ... با این که عقد هستیم اما خودم رو ازش دریغ نکردم اما
و ...
ولی شوهرم :
- همیشه غصه داره، برای کارش، درآمدش ، تحصیلش ، وضعیت مملکت و ...
حتی اگر هم غصه نداشته باشه برای خودش جور می کنه و برای من می گه این قدر می گه که من اشکم در میاد و می گم بس کن تو رو خدا !
- همه رو نقد می کنه،
- در عین حال خودکم بینی داره و مدام ارزش خودش رو پایین میاره، مثلا میگه من از اول لیاقت تو رو نداشتم ، یا کلا همه ی تلاش هاش رو می بره زیر سوال
همه ی مسائل رو کش می ده، بعضی وقت ها بهش می گم عزیزم بی خیال تو رو خدا، میگه نه!! تو فکر می کنی من نمی فهمم ؟؟ تو باید بدونی که من همه چیز رو می فهمم (خر نیستم ! (البته ببخشید))
- در مورد اکثر چیزها زود قضاوت می کنه!
- چون اعتماد به نفس خودش کمه و خودش رو کم می بینه، فکر می کنه بقیه مغرورن
- وقتی سر مساله ای بهش اعتراض می کنم و بحثی پیش میاد خیلی زود قلب درد میگیره و حالت مظلوم می گیره ...
به خدا نمی دونم باید چه کار کنم
دست خودم نیست، ترجیح می دم تنها زندگی کنم تا بخوام تا آخر عمر با یه هم چین فردی سر کنم :(
-
هیچ کسی نیست ؟ :(
جوابی نیست ؟
-
سلام دلپذیر جان
بیشتر سر چه موضوعاتی دعواتون میشه ؟
اگه ممکنه یه نمونه شو مثال بزن .
در مورد حساس بودنش ظاهرا خیلی تاکید داری. به چی حساسه خانمی ؟
-
سلام
ممنونم ازتون
سر خیلی مسائل بحثمون میشه
مثلا این که برادر ِ من (از ایشون 7-8 سالی کوچکتره) شوخی ایی بکنه که خب به نظر من شوخی بود ولی شوهرم اون رو تمسخر و توهین تلقی کرده بود و بعدش چندین بار به من گفت که منظور برادرت دقیقا چی بود ؟ به نظرت کارش درست بود ؟ چرا ازش دفاع می کنی ؟ و ...
یا مثلا اگر پدر من به همسرم بگن که یکم هم فرصت استراحت به خودت بده و این قدر کار نکن (البته نه با این صراحت مثلا می گن هوا خیلی خوبه بیاین بریم جمعه بیرون و یکم از کار فاصله بگیریم و ...) وقتی پدرم این طور می گن همسرم بلافاصله وقتی تنها شدیم می گه چرا خونوادت با کار من مشکل دارن ؟ چرا متوجه نیستن حقوق من کمه و من باید جمعه ها هم کار کنم ؟ من که تو خواستگاری همه چیز رو گفتم و ... هر چی بهش می گم بخدا اونا منظوری ندارن می خوان تو استراحت کنی، نمی گن که کارت خوب نیست و ... میگه نه! من همه چیز رو می فهمم ...
یا مثلا اگر مادرم صحبتی بکنند (که من می دوووونم منظوری ندارن و روی دلسوزی صحبت می کنن) اما ایشون به خودش بر می داره و بهش بر می خوره و این باعث بحث بین ما میشه ...
یا اگر بخوایم بریم جایی و من ازش بپرسم چرا دیر اومدی ؟ بلاافاصله عصبانی میشه و میگه که ترافیک رو نمی بینی ؟ بهش می گم خب به من بگو که نیم ساعت دیرتر آماده باشم و حرص نخورم ! میگه نه ! تو باید خودت بفهمی و من تا الان که بیکار نبودم و صبح تا الان سر کار بودم و ترافیک و تو اصلا من رو درک نمی کنی و ...
سر مسائل مالی هم کمی تا قسمتی مشکل داریم، من از بعد از عقد یکم توقعم بالا رفته و روی این که ایشون خسیس نباشن حساس شدم، برای همین گاهی اوقات که همینطوری به شوخی یا معمولی (نه این که بگم برام بخر) بهش می گم فلان چیز رو می خوام یا فلان چیز چقدر قشنگه و ... صحبت از گرونی می کنه و دیدی اوضاع مملکت چی شد و من تا االان برای تو کم نگذاشتم ، نه تو رو خدا بگو! برات کم گذاشتم ؟؟ من که دارم کار می کنم و .... و من می مونم توش که عزیزم! من که نگفتم بخر ! همینطوری گفتم ! و همین دوباره باعث چالش بین ما میشه ...
خیلی دقیق و نکته بین و باریک بینه ...
امیداوارم توضیحااتم کامل باشه
ممنونم
-
درووووووووووود
دوست خوب بعضی از انسان ها این طوری میشن حساس همه چیزو به خودشون میگیرن. از یکی ممکنه تعریف کنی بعدش بگه منظورت چی بود داری اونو با من مقایسه می کنی؟؟؟؟؟؟؟؟
در صورتیکه ممکنه اون شخص ده سال شایدم بیشتر تفاوت سنی با هم داشته باشن.
اما اما باید یخورده با روحیات مرد با روحیات شوهرت اشنا بشی وقتی می بینی از یه حرفی ناراحت میشه دیگه تکرار نکن. با تجربه ای کسب می کنی متوجه میشی که از بعضی رفتارا ناراحت میشه خوب اگه این رفتارها عوض بشه یا کمرنگ بشه هر دو تاتون سر زنده ترید.
برای اینکه قبول کنه پشت هر حرفی کنایه ای نیست بهتره اگه موافقه با هم پیش مشاور برین .
به جدایی البته به نظر من فکر نکن اینا چیزایی نیست که به خاطرش اخرین راه رو انتخاب کنی.
اگه اعتماد به نفسش کمه تو باعث بشو اعتماد به نفسش بالا بره زمان بره اما شدنیه زن و شوهر برای این کنار هم هستن که با هم کامل بشن.
توکل به خدا
بدروووووووود
-
عزیزم تو باید با روحیات مردا بیشتر آشنا بشی باید بدونی که در هر موقعیتی چطور با شوهرت صحبت کنی مثلا تو همچین مواقعی که شوهرت میگه چرا بابات اینجوری گفت تو باید حتی اگه حق با پدرت باشه نباید به هیچ وجه طرف پدرتو بگیری تو اینجور موقعها باید بگی عزیزم حق با توه بابام باید میدونست که تو تو این موقعیت هستتی مثالای دیگه ایم اگر هست بگو که من و دوستان دیگه بتونیم کمکت کنیم
-
ممنون دوستان عزیزم
اما به هلیاجان، به نظرت این طور باعث نمیشه که هیچ وقت به حساسیت خودش پی نبره ؟
یعنی وقتی من مدام تاییدش کنم، به نظرت بد نمیشه ؟ این باعث نمیشه که من همیشه کوتاه آمده باشم ؟
البته من امروز در طی یک صحبت خیلی جدی ! به همسرم متذکر شدم که حتی اگر هم از چیزی که شنید یا دید ناراحت شد دیگه هیچ وقت به من نگه چون من نمی تونم کاری کنم و فقط بینمون به هم می ریزه ... حالا نمی دونم دیگه چی پیش میاد و البته ایشون به شوخی گفتن که تو دیگه گربه رو دم حجله کشتی و خیالت راحت و ...
اما ته ته ته دلم غصه ام شد که اصلا چرا شوهر من باید این طور باشه و این قدر اوقات رو به دهن هم تلخ کنیم :(
می دونین من هیچ وقت فکرش رو هم نمی کردم که بعد از عقد این همه کشمکش و جنجال وجود داشته باشه، احساس می کنم که حریم های بینمون شکسته شده و هم اون دل شکسته شده و هم من و اگر بریم زیر یک سقف و عروسی کنیم بد تر میشه ... برای همین هست که به جدایی فکر می کنم .:(
بازم از شما دوستان عزیز که وقت می گذارید و پاسخ میدید ممنونم
-
نه عزیزم خیالت راحت باشه مردا خیلی وقتا یه چیز کوچیک رو بهونه میکنن که بفهمن خانمشون چقد هواشو داره وچقد پشتشه خودشونم میدونن حرفشون بی منطقه تو اینجوری که گفتم انجام بده مطمعن باش بعد از یه مدت دست از این کاراش بر میداره شوهرت فقط می خواد بفهمه که تو چقد دوسش داری چقد در مقابل خانوادت حاضری ازش حمایت کنی تو فقط باید از این بابت خیالش رو راحت کنه و دیگه اینکه اگه از هم دلخوری پیدا کردید. حتما خیلی محترمانه در موردش باهم صحبت کنید که اون مساله بینتون حل شه هیچ وقت هیچ چیزی رو تو دلتون تلنبار نکنید چون این باعث میشه کم کم از هم فاصله بگیرید هیچ چیزی رو حل نشده بینتون نذارید بمونه
- - - Updated - - -
راستی حتما تاپیک چگونه منفعل نباشیم رو تو این سایت مطالعه کن خیلی. واست مفیده واسه من که واقعا جواب داد
-
ممنون عزیز دلم
در مورد مسائل مالی و این که بهش به طور غیر مستقیم در مورد خواسته هام و این که دوست دارم چه کارهایی (از نظر مالی) برای من انجام بده، تا بهم ثابت بشه که سخاوت مند هست، چه پیشنهادی داری ؟
-
اول به خاطر چیزایی که تا حالا برات خریده ازش قدردانی و تشکر کن مثلا بگو مرسی عزیزم به خاطر روسری که برام گرفتی خیلی خوشکله خیلی سلیقتو دوس دارم بگو مرسی که تا حالا بیشتر خواسته هامو براورده کردی واقعا ازت ممنونم عزیزم میتونی فلان چیزو برام بخری خیلی ازش خوشم اومده تو هم بیا ببینش اگه خوشت اومد واسم بخرش چون می دونم سلیقت خیلی خوبه