-
تفاوت سني
با سلام خدمت دوستان عزيز من يكسال پيش عقد كردم با همكلاسيم كه از من 2سال بزرگتر بود خانوادش راضي نبودند اما با اصرار همسرم راضي شدن بلخره عقد كرديم ولي وقتي توجمعشون هستم راحت نيستم همش در حال گريه هستم من پدر ندارم الان بامادرم زندگي ميكنم دوتايي همش ميگم كاش عقدنميكردم بامامانم دوتايي زندگي ميكردم خيلي شرايط برام سخته در ضمن همسرم بچه شمال هست وما تهران خواهش ميكنم راهنماييم كنيد در ضمن من الان سركار هستم فردا صبح راهنمايي هاي شما دوستان راميخوانم:miserable:
-
چرا دوست عزیز راحت نیستی؟
چند سالتونه؟
شما خودتون با اینکه ایشون بزرگتره مشکل دارین یا حرفای دیگران اذیتت می کنه؟
-
در ضمن دوستان من 27سالمه وهمسرم25 سال وتيرماه خدمت سربازي همسرم تموم ميشه خواهر شوهرم عيد اعصابمو خورد كرد 13 روز عيد گريه ميكردم كلا از اينكه سخت منو قبول كردند ناراحتم به نظرم من خودمو آوردم پائين اونا خودشونو بردن بالا
-
سلام
ابتدا گفتید با همکلاسیتون ازدواج کردید که از شما دو سال بزرگتر بوده اما در پست بعدی گفتید خودتون 27 و ایشون 25 سال دارین ؟
-
معلومه خیلی عجله دارین. یه جا می گید بزرگتر یه جا کوچیکتر !!
متاسفانه مساله اختلاف سن یه مساله هست که من تو تالار زیاد دیدم و دوستانی رو دیدم که ظاهرا خوشبختن اما باطنا راضی نیستند.
به نظر من این مساله تو ایران حل نشده هنوز. اصلاً دختر 6 ماه هم بزرگتر باشه ملت حرف می زنن و حرف هم بالاخره تاثیر خودش رو می گذاره رو ذهن و روان انسان.
به نظر من اگه خود این آقا مشکلی نداره و شما فقط از اطرافیان ناراحت هستید خوب خدا رو شکر مشکل حادی نیست چون بالاخره سالی شاید یه بار یا دوبار اگه برین یه شهر دیگه اونا رو ببین. واقعاً واسه شما خوبه که یه شهر دیگه باشید دور از فامیل هر دو طرف. اینم بگم هیچ وقت سعی نکنید جلوشون نشون بدید که رو این قضیه حساس هستید اگه بی جنبه هستند چون همیشه یه وسیله میشه واسه تحقیر. طوری وانمود کنید که اصلاً متوجه نشدید یا اینکه همچینم جرف ناراحت کننده ای نشنیدی. یادتون باشه اگه به دعوا کشیده باشه ناراحتیش خیلی بیشتر از ناراحتی شنیدن اون حرفه.
خدا صبرتون بده
-
معذرت ميخوام يكم استرسم زياده ،من از همسرم دو سال بزرگتر هستم شرمنده ببخشيد
- - - Updated - - -
خودش اصلا مشكل نداره خيلي هم بهم اهميت ميده هم از نظر روحي وعاطفي هم از نظرمالي با اينكه سربازه دستش توجيب خودشه به همه ثابت كرده كه من براش خيلي اهميت دارم در ضمن دوستان خوبم از نظر ظاهري اصلا به من نميخوره 27ساله باشم (البته ببخشيد تعريف از خودم كردم اين حرفي هستش كه همه اطرافيانم ميگن)
-
تو تالار خیلی تو این مورد پست هست اما اکثراً این آقا هست که اومده اهار ندامت کرده. واسم جالبه که این دفعه یه خانم اومده عنوان کرده مساله رو.
لطفاً وقت بذارید و یه دفه مساله رو کامل توضیح بدید. اینطوری که بیاین یه جمله بنویسین و برین که نمیشه.
توضیح بدید که چی باعث میشه اینقد شما ناراحت بشین؟
فقط شوهر خواهر یا بقیه هم هستند؟ خود شوهر شما چی؟
خانواده خودتون هم مخالف بودند؟
-
سلام دوستم.
پس حالا که همسرتون داره به شما میرسه و حساسیتی نشون نمیده شما حساسش نکن. نگاه دیگران خییییییلی مهم نیست.بهتره حساسیت زدایی بکنی از خودت.
امیدوارم همیشه شاد باشی:321:
-
ای بابا مورد شما که پس اصلاً مشکل نیست.
اگه بعد یکسال هنوز جدی شما رو میخواد معلومه واقعاً میخواد.
وقتی اینقد همسرتون خوبی داره واسه خاطرش چهار تا حرف خانوادشو تحمل کنید.
اگه واقعاً سختتونه همونطور که گفتم بهترین راه اینه که با توافق هم تو یه شهر دورتر زندگی کنید که رفت و آمد آسون نباشه.
خوشبخت باشید.
-
فعلا كه فقط از خواهر شوهرم ناراحتم البته هم منوناراحت كرد هم همسرمو طوري كه همسرم گفت ديگه همچين خواهري ندارم خانواده خودم فط برادرم اونم چون مادر شوهرم سر عقدمون نبود مخالف بود. دليل ناراحتي من ،نبودن مادر شوهرم سرعقدمون هستش ويكي از دليلاي مخالف بودن خانواده همسرم دوري راه واينكه همسرم سرباز هستش بود
- - - Updated - - -
دوستان خوبم من يه مشكل دارم ،مشكلم اين هستش كه من وابستگي شديد به مامانم دارم طوري كه هرجاميريم باهم هستيم هم جاي دوستمه هم جاي خواهرم از اينكه بعد عروسي ازش جدا بشم دارم ديونه ميشم ولي شوهرم قول داده كه نزديك مامانم خونه بگيريم ولي با گروني خانه فكر كنم نشه