کرختی ، بی حوصلگی و افسردگی
سلام دوستای خوبم. الهی قربون همتون برم. عیدتون مبارک و انشا... سالی خوش پیش روتون باشه. چقدر دلم برای همتون تنگ شده بود . دلم برای تالار لک زده بود.
راستش من همون mehrabooni سابقم. نمیدونم این چه بلای آسمونی بود که سرم اومد و من دیگه نتونستم با نام کاربری خودم تو سایت بیام . هرچند خیلی تلاش کردم اما بی فایده بود و نشد. تا اینکه مجبور شدم دوباره ثبت نام کنم. به هر حال مهربونی... همون mehrabooni هستش که هموتونو دوست داشت.
راستش مشکلی برام پیش اومده که شاید به زعم شما جدی نباشه. اما برام زنگ خطره. انگار یه جورایی افسرده شدم. شایدم نه فقط بیخیال شدم . به هر حال حس خوبی نیست. درون بد و داغونی دارم.
من در گذشته ام خیلی سختی کشیدم. خیلی ایستادگی کردم . تا خدا رو شکر مشکلاتم کم و کمتر شدن اما انگار الان دارم اون سختی ها رو رو تن و روحم موثر میبینم.
کسل و بی حالم . از کارم که خیلی دوستش داشتم بیزارم. :disturbed:
از بودن تو جمع دوستام لذتی نمیبرم. :grey:
جسمم خیلی خسته و درب و داغونه. :confused:
پایان نامه دو ماهه که مونده. با اینکه اگه فقط دو روز بشینم و کار کنم تمومه.
مشکلات مالی همچنان ادامه داره.
:cold:
تنها چیزی که میتونه آرومم کنه و خوشحال بشم، همسرمه. :love_heart:
- - - Updated - - -
منظورم اینه تا وقتی هست پیشم، حالم خوبه و خوشحالم. اما وقتی میره (چون عقدیم) من دوباره کسل و بیحال میشم. یکی از بهترین کارمندای اداره مون بودم اما الان فقط میام پشت میزم و تقریبا تا ظهر هیچ کار مفیدی انجام نمیدم.
حالم از این اوضاع بهم میخوره. دوست دارم فعال باشم نه مثل یه مرده متحرک از گور دراومده.
اما سخته . کار و درسم بعد از اینهمه زحمت واقعا داره نابود میشه. واقعا دارم با دستای خودم خودمو بیچاره میکنم. آخه چیکار کنم؟:crushed:
- - - Updated - - -
الان حدود دو ماهی میشه که اینطوریم. حتی میخواستم درخواست بدم که جابجا بشم از کارم. شاید تنوع حالمو بهتر کنه. اما دیدم موقعیت کاریم خوبه و میتونم توش موفق باشم . نمیدونم چطور با انگیزه باشم. حس ندارم. دستام میلرزه و من دائم سر درد و تهوع دارم.
لطفا اگه میشه راهنماییم کنید.
دوستتون دارم.