با وجود سن بالا احساس می کنم هنوز مثل بچه های پنج ساله ام
<p>سلام به همه دوستان. من 27 سالمه و تحصیلاتم کارشناسی ارشده. راستش مشکلی که دارم مدتیه فکرم رو مشغول کرده . یعنی از مدت ها قبل اینو می دونستم. اما همیشه با خودم فکر می کردم این مشکل نیست و اتفاقا خدا رو هزار بار به خاطر این قضیه شکر می کردم. اما اخیرا متوجه شدم که نخیـــــر. اینجوریا هم نیست و من نباید این مدلی باشم.<br>
راستش مشکل من ساده بودنمه. همین اول تاکید کنم که ساده لوح نیستم. خیلی ساده ام. توی برخورد با آدما خیلی صداقت دارم. البته نمیگم همه اسرار زندگیم رو می ریزم رو زمین و همه می بینن. نه . مثال می زنم که بهتر باشه. <br>
مثلا کسی از من در مورد حقوقم می پرسه . منم خیلی ساده و با صداقت میزان حقوق دریافتیم رو میگم. اصلا دلیلی نمی بینم که دروغ بگم در مورد موضوعی که به من مربوطه و دونستن یا ندونستن اون توسط دیگران تاثیری تو زندگی من نداره . اما یه بار که همچین اتفاقی افتاد خواهرم شدیدا اعتقاد داشت که باید میزان رو بالا می گفتم و خودمو بالا نشون می دادم. !!!!<br>
یا مثلا من تو یکی از بهترین دانشگاههای کشور که از نظر مرتبه علمی تو رده بندی ها فوق العادست به راحتی قبول شدم و از کیفیت اون خیلی راضی نیستم. یعنی احساس می کنم فقط اسم این دانشگاه بزرگه و داخلش من چیز زیادی ندیدم. وقتی همکاری صمیمی از من سوال کرد که چطور دانشگاهیه منم رک و راست جواب دادم که خیلی مرتبه علمی بالایی نداره و من احساس نمی کنم از نظر علمی رو من تاثیر زیادی داشته. اما بعد یه مدت همون همکار در دانشگاه و رشته ای به مراتب پایین تر از من قبول شد و مدام جلوی روی من از دانشگاه و رشته و ... مرتبه علمی بالاش تعریف می کنه و البته من می دونم حرفاش کاملا دروغه و هرگز هم به روش نمیارم. <br><br>
مورد دیگه اینکه چون خودم خیلی رک و راست حرف می زنم و به اصطلاح چیزی رو نمی پیچونم ، این باعث شده که حرفایی که توش کنایه دارن رو یا درک نکنم یا بعد مدت ها درک کنم. در ظاهر این خیلی خوبه و موجب میشه من اذیت نشم و جوابی ندم و تشنجی تو زندگیم پی نیاد و همه فکر کنن من صبورم ، اما با خودم فکر می کنم که الان اطافیان میگن عجب خنگی بود ;) متوجه نشد. <br>
یه مورد دیگه اینکه بر عکس دوستام که از دیدن چیزهای شیک و گرون قیمت و .... خوشحال میشن ، من از دیدن چیزهای ساده و بچه گونه حتی در حد دیدن یه پروانه زیبا یا گل خوشرنگ خیلی خوشحال میشم و مثل بچه ها لذت می برم .<br>
طوری که دوستم میگه تو برای زندگی تو ایران به دنیا نیومدی. صداقت تو صداقتیه که اروپاییها دارن و رک حرف می زنن و رک هم حرف می شنون و من بعید می دونم تو بتونی تو این جامعه دغل باز ! و حیله کار و مکار بتونی زندگی خوبی داشته باشی.
<br>در حالی که من دنیا رو زیبا می بینم و آدمها رو هم خوب. البته این خوش بینی من باعث نشه به همه اعتماد داشته باشم. اما دلیلی برای اینکه خودمم اونجوری بشم و با دو رویی سعی در نشون دادن چیزی غیر از خودم بشم نمیشه. <br>
حالا از دوستان می خوام که کمکم کنن . به نظرتون من در آینده به مشکل بر می خورم. ضمنا مجرد هستم و ازدواج نکردم و همیشه هم ترجیح میدم همسرم مثل خودم بی غل و غش باشه . <br>
ولی دوستم میگه تو با این افکارت باید همسری داشته باشی مثل گرگ !!!!!!!!!!<br>اگه کمکم کنید ممنون میشم. هر سوالی هم باشه جواب میدم </p>