-
بی کسی
من خیلی بی کس و تنهام هیچ کسو ندارم .دارم از تنهایی خفه میشم.تنها ،بدون رفیق و بی انگیزه ام.هیچ کس دیگه ایم ندارم که حتی باهاش بتونم حرف بزنم یا برم بیرون دو قدم. به جنس مخالفم هیچ حسی ندارم که حداقل بتونم به ازدواج فکر کنم .احساس میکنم کسی دوستم نداره و این یه احساس تنها نیست واقعا همینطوره حتی گاهی بعضی دوستانم ازم دوری میکنند یا ازم فرار میکنند با اینکه زود دوست میشم و اونام مجذوبم .حتی پیش روانشناسم که میرفتم دیگه خودشو میزد به نشناختن یا نوبتهامو مرتب عقب مینداخت که منو دیگه نبینه از دستم خسته میشد .خودمم از دست خودمو کارام خسته شدم اما نمیدونم باید چیکار کنم:316:
-
سلام بهار عزیز.
یه مقدار بیشتر از خودت بگو. مثلا اینکه:
چند سالته؟
کار میکنی یا درس می خونی؟ چه کاری چه رشته ای؟
از خونوادت بگو. رابطتت با پدر و مادرت چطوره؟ قبلا چطور بوده؟ چند تا خواهر و برادر داری؟ با اونها چطوری؟
تو خونه تنهایی؟ با کیا زندگی می کنی؟
در کل هرچیزی که بتونه باعث بشه بهتر وضعیتت رو تجسم کنیم بگو عزیزم.
-
البته هر کدوم از این سوالها که فکر می کنی ممکنه باعث بشه هویتت توی این سایت فاش بشه رو جواب نده عزیزم. مثل رشته تحصیلی. هرچی خودت صلاح میدونی رو برامون بگو.
-
خب راه حلش فقط دست خودته.كلا ادماي جذاب به 2 دسته تقسيم ميشن .دسته اول اونايي هستن كه به دليل زيبايي خاص يا اخلاق خاص تو برخورد اول ادمو جذب مي كنن دسته دومم اونايي كه دفعه اول جذبشون نمي شي اما بعداز چند بار برخورد به دليل رفتارو اخلاق خوبي كه دارن ادمو جذب مي كنن.(حتي اگه ظاهري زيبا هم نداشته باشن)
اين گروه دوم در برخورد اول هيچ حسي در ادم به وجود نمي ياد اما بامرور زمان اخلاق خوب مي تونه جاي خيلي خوبي تو قلب به وجود بياره.برعكسشم وجود داره.يعني بابرخورد بد ميشه احساس تنفر به وجود اومد...
اخه مردم كه مريض نيستن كه بي خودي بخوان از كسي بدشون بياد
حالا اينا رو گفتم تا بتونم بهتر منظورمو بفهمونم.:)
بشين كلاه خودتو قاضي كن ببين كدوم نوع از رفتارت باعث شده ديگران ازت دوري كنن اونو اصلاح كن تا بتوني تو دل همه جا باز كني:73:
-
خب دوست عزیزم باید علت یابی کنی ببینی چرا تنهایی... منم عین خودتم. با این تفاوت که من از تنهایی نهایت استفاده رو میکنم و ازش لذتم میبرم. کتاب میخونم، فیلم میبینم، ( من حتی تئاتر و سینما و خرید هم تنها میرم) خیلی هم بهم خوش میگذره:cupcake: چون روحیه ام اینطوریه
ولی اگه تنها بودن اذیتت میکنه باید بری توی جمع مردم... باهاشون هم کلام بشی، دو سه جا ازشون بخوای همراهی و همفکری باهات بکنند. براشون وقت بذاری... به حرفهاشون گوش بدی، کمکشون کنی... دعوتشون کنی، به دعوتاشون پاسخ مثبت بدی... کلی دوست پیدا می کنی و دوروبرت شلوغ میشه... دوست پیدا کردن راحت ترین کار دنیاست. از همکلاسیات میتونی شروع کنی؛ از دوستای باشگاهی که میری... کلاسی که شرکت میکنی، از فامیل... بعد یواش یواش از دوستانت میخوای اونها هم دوستاشونو بهت معرفی کنند... اینجوری باشی اینقدر اطرفت پر آدم میشه که میگی کی میشه من از دست اینا یه دقیقه راحت شم واسه خودم تنها باشم:couple_inlove:
-
سلام
یعنی حتی یک دوست صمیمی هم ندارید؟ خیلی از آدمها توی این دنیا تنهان. ببین چه کاری رو دوست داری اول با اون کار شروع کن مثلا دوست داری بازی کامپیوتر انجام بدی شعر بنویسی کتاب بخونی ورزش کنی گیتار بزنی فیلم ببینی و... اون کاری رو که خوشحالت میکنه شروع کن به زیاد انجام دادن تا کم کم از فکر کردن به تنهایی دربیای درواقع باید خودمشغولی ایجاد کنی چند سالتونه؟ اگر به سوالهای میشل عزیز جواب بدی بهتر میشه کمک کرد . زیاد به تنهایی فکر نکن هر موقع دلت گرفت برو پیش مادری پدری خواهری برادری خودتو مشغول کن به یک کاری. اینکه دوستانت ازت فرار می کنند به نظرت به چه خاطره؟ خودت چی فکر میکنی برامون بنویس بیشتر
-
دانشجوی سال آخرم 24 سالمه.رشتمو دوس دارم و هدف داشتم و دارم حتی انگیزه واسه کارای دیگه اما به خاطر این تنهاییها که تموم شدنی نیست به خاطر نداشتن دوستانی که انتظار زیادی ازشون نداشتم دچار افسردگی شده ام حدودا 6سالی میشه و تمام اهداف و انگیزه هام محو شدند حتی دسترسی به کلاسهای آموزشی مورد علاقم یا سرگرمی برام مشکل یا میتونم بگم نشدنی است چون همش به بن بست خوردم حوصله انجام هیچ کاریو ندارم همش تو خونه تنهام بدون اینکه کاری حتی کارای شخصیمو انجام بدم.رابطم با خونوادم بد نیس یکم سرده اما با اونا مشکلی ندارم .البته ما هیچ رفت و اومد یا مسافرت یا حتی کسیم تو فامیل ندارم .میتونم درواقع اینو بگم تنها چیزی که دارم بی محبتی دوستانم از هرلحاظی است با اینکه من رفتار بدی با اونا نداشتم.
- - - Updated - - -
دانشجوی سال آخرم 24 سالمه.رشتمو دوس دارم و هدف داشتم و دارم حتی انگیزه واسه کارای دیگه اما به خاطر این تنهاییها که تموم شدنی نیست به خاطر نداشتن دوستانی که انتظار زیادی ازشون نداشتم دچار افسردگی شده ام حدودا 6سالی میشه و تمام اهداف و انگیزه هام محو شدند حتی دسترسی به کلاسهای آموزشی مورد علاقم یا سرگرمی برام مشکل یا میتونم بگم نشدنی است چون همش به بن بست خوردم حوصله انجام هیچ کاریو ندارم همش تو خونه تنهام بدون اینکه کاری حتی کارای شخصیمو انجام بدم.رابطم با خونوادم بد نیس یکم سرده اما با اونا مشکلی ندارم .البته ما هیچ رفت و اومد یا مسافرت یا حتی کسیم تو فامیل ندارم .میتونم درواقع اینو بگم تنها چیزی که دارم بی محبتی دوستانم از هرلحاظی است با اینکه من رفتار بدی با اونا نداشتم.
-
سلام
اگه واقعا رشته تحصیلیتون رو دوست دارید و سال اخر هستید سعی کنید کاراموزی تون رو کاملا جدی بگیرید سعی کنید فقط به کارتون تمرکز کنید تا توی رشته تون موفق بشید باورکنید کار با علاقه و اشتیاق معجزه می کنه انچنان قدرتی به انسان می ده که تا تجربه اش نکنید باورتون نمی شه:307: