من دیگه خسته شدم از اینهمه فشاری که زندگی بهم وارد میکنه
سلام دوستای خوبم
بعد یه مدت اومدم تا درد دلمو بگم شاید کمی آروم بشم
مشکلاتی که قبلا با شوهرم داشتم تا حدودی حل شده و خداروشکر الان تو وضعیته تقریبا نرمالی هستیم.
اما یک مسئله که واقعا رنجمون میده بیکاری و بی پولی شوهرمه.اجاره خونه و خرج زندگی و با قیمتایی که الان هست.نمیدونم چندنفرتون بیکارین و در حالی که هیچ درامدی ندارین در ماه حتی هزار تومان ماهی 400 هزار تومن اجاره میدین و باید هزارجور خرید هم بکنین.
خیلی صبوری میکنم.هفته هایی هست که حتی یه یک ریالی نداریم.هیچوقت اعتراض نکردم.نه به شوهرم حرفی زدم نه به کسی گفتم که اینه زندگیمون.
اما از اینکه شوهرم خوبه و زندگیمون آرومه راضی بودم و همیشه شاکر خدا بودم.
اما چندروزه شوهرم خیلی خیلی خیلی تو فکره و همش میگه کاش ازدواج نمیکردم و تو رو هم به این دردسر دچار نمیکردم.هرچی دلداریش میدم هم فایده نداره.خوب منم ناراحت میشم وقتی میگه پشیمونم از اینکه ازدواج کردم و زیربار مسئولیت رفتم.
دیدنه گریه یه مرد خیلی سخته.
بگین چیکار کنم.من نه الان اسراف می کنم نه مهمونی میدم نه خرید میکنم واسه خودم.
چرا دنیا همش واسه من شده بدبیاری و فشار و استرس؟
مگه چقدر یه آدم تحمل داره.از وقتی یادم میاد بدبختی کشیدم.میگن امتحانه الهیه.آخه چندبار در سال؟چندبار در روز؟چقدر میتونم محکم باشم و پام نلغزه و کفر نگم؟
هیچوقت تا حالا بی پولی رو تجربه نکرده بودم اما الان در کنار شوهرم میتونم از پسش بر بیام و تحمل کنم چون زندگیمو دوست دارم.اما اون همش نا امیدم میکنه
RE: من دیگه خسته شدم از اینهمه فشتری که زندگی بهم وارد میکنه
سلام شارلوت جون!! منم مشكل تو رو دارم ولي فعلا زير عقدم . نميدونم چطور زندگيتون ميچرخه . نميدونم چرا هيچكس به فكر جوونايي كه بيكار شدن نيست. واقعا برا مملكت ما افت داره. همش پز ميدن تو تلويزيون و ... در حاليكه تو خونه ها فقر حاكمه. جوونا به خاطر بي پولي نميتونن ازدواج كنن و اونايي كه ازدواج كردن پشيمونن.وضع زندگي منم خوب نيست من و شوهرمم افسرده ايم و ناراحت . حتي حوصله همو نداريم
به شوهرت حق بده پشيمون باشه. اون از ازدواج با تو پشيمون نيست از خود ازدواج كردن پشيمونه. منم پشيمونم. خيلي هم پشيمونم.وقتي پول نباشه كار نباشه توقع داري باهات بگه و بخنده ؟دركش كن. الان ميفهمم چرا خواهر شوهرت ميگه بياين پيشم. ميخواد از خرجتون كم كنه بيچاره.
با ان وضع مملكت جووناي ما بايد برن بميرن. چون هيچكس بفكرشون نيست.
RE: من دیگه خسته شدم از اینهمه فشاری که زندگی بهم وارد میکنه
آخه همون خاهرشوهر که میگی تو این وضعیت دو میلیون تومن ازمون گرفته و بهمون نمیدن.من همه طلاهامو فروختم و فقط حلقمو دارم و یک مقدار پوله اونارو واسه جهیزیه شوهرم و وسایلی که شوهرم مثلا خریده دادیم و بقیشم یه ماشین خریدیم و دو تومن که موند خاهرشوهرم قرض گرفته و نمیده:316:
RE: من دیگه خسته شدم از اینهمه فشاری که زندگی بهم وارد میکنه
عزیزم نامید نشو . این بدترین چیز در زندگیه . مرد ها بعضی از وقت ها از خوبی ما زن ها در عجب می مونند . حق داره شوهرت . مثلا فکر کن دور از جونت یک مدت طولانی مریض باشو حتی نتونی از جات بلند شی و به مدت یکسال همه کار های خونه رو شهرت بت جون دل انجام بده . اون وقت در حین اینکه به شوهرت افتخار می کنی ناراحتی از این همه خوبیش . اون هم همچین شرایطی رو داره . دوست داشت بهترین زندگی رو برات بسازه اما خورده به غول بیکاری . تو امیدت رو از دست نده . الان فقط تویی که یم تونه بنیان این خانواده رو حفظ کنه
ایشالله مشکلت حل میشه . دنبال کار باشید حتی اگه کار کوچیک باشه . اگه ماشین داره یک مدت بهش پیشنهاد بده بره مسافر کشی بهش بگو می دونم در شان تو نیست اما بهتر از اینکه من تو رو در حال غصه خوردن ببینم . خودت هم همینطور برو دنبال کار حتی اگه خیلی کوچیک باشه . مثل منشی یا تایپ پیست . ایشالله هر دو تون یک کار خوب پیدا می کنید . فقط تو کم نیار
RE: من دیگه خسته شدم از اینهمه فشاری که زندگی بهم وارد میکنه
متاسفانه دوستم شرایط اقتصادی کنونی همه زندگیها رو به همین سمتو سو میکشونه. اوضاع بدی شده. خیلی سخته یه مرد شرمنده زن و بچش باشه.
همسرت از کارش اخراج شد؟؟؟ بیمه هم بود؟؟؟؟
اگه اینطور باشه میتونین از بیمه بیکاری استفاده کنین تا وقتی که کاری براشون پیدا شه.امیدوارم زود زود دوباره روبراه شین و خوشبخت باشین. یه چیزو مطمئنم اونم اینکه همیشه سختترین قسمت زندگی به خوشبخترین قسمت زندگی خیلی نزدیکه.
RE: من دیگه خسته شدم از اینهمه فشاری که زندگی بهم وارد میکنه
نه قبلا با یه شرکت کار میکرد که اون پروژه تموم شد دیگه
چهار ماه هم فقط بیمه بود.
بیمه بیکاری چطوریه؟
خودم کار میکنم البته نه کار آنچنانی.با حقوق خیلی پایین.اما خب از هیچی بهتره
RE: من دیگه خسته شدم از اینهمه فشاری که زندگی بهم وارد میکنه
شارلوت
حالا که ماشین دارید پیشنهاد ساره خوبه میتونه همسرت توی آزانس کار کنه
به طور موقت تا یه کار مناسبتر پیدا کنه
RE: من دیگه خسته شدم از اینهمه فشاری که زندگی بهم وارد میکنه
آخه ماشینش وانته و به درد مسافرکشی هم نمیخوره.وانت تلفنی رفته اما مشتری نیست
واسه کار قبلیش وانت لازم بود خریدیم
حالا هم که ماشاا... با این قیمت ها نمیشه ماشین دیگه ای خرید
RE: من دیگه خسته شدم از اینهمه فشاری که زندگی بهم وارد میکنه
ببین ما هم چند ماه این وضع رو داشتیم. چند ماه بیکاری کامل. قبلش هم یکسال کاری که بیمه نداشت با حقوق خیلی خیلی کم.
کمکش کن. تو می تونی چون دخترا می تونن یه کار با حقوق پایه پیدا کنن. من بیشتر از دو سال توی نیازمندی ها و بازارکار دنبال کار برای شوهرم بودم....
هم برو دنبال کار هم اینکه برای شوهرت (بدون اینکه خودش بفهمه) دنبال کار بگرد.
توی اینترنت بگرد.
از دوست و آشنا سراغ بگیر.
اگه کلاس های آموزشی و دوره های فنی یا ... چیزی لازمه بره کمکش کن که بره.
به همسرت بگو خیلی ها اینطورین. خیلی ها!
بهش بگو اگه ازدواج نکرده بودی بازم لازم بود یه روزی ازدواج کنی!!! حتی بدون ازدواج هم لازم بوده کار کنی!!!
بهش بگو اون با عرضه و قویه! نذار از خودش نا امید بشه.
چی بلده؟ چه رشته ای خونده ؟ چه کارهایی می تونه انجام بده؟ بگو شاید بتونیم پیشنهادی بدیم؟
خودت چطور؟
RE: من دیگه خسته شدم از اینهمه فشاری که زندگی بهم وارد میکنه
شارلوت جان با وانت میشه وارد کار پخش مواد غذایی بشه درآمدش بد نیست بعضی کارخونه ها برای پخش مواد غذایی شون نیاز دارن
ضمنا از همه اینها هم که بگذره الان بازاریابی هم میتونه انجام بده تا وقتی که خودش دستش بیاد چه کار میشه کرد
درآمدش زیاد نیست مخصوصا اگه سر و زبون نداشته باشه ولی بالاخره از بیکاری بهتره